خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی زغال اخته
در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۰۷ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.
سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند.
در قسمت ۱۰۷ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟
شعله به خونه میاد که سولماز ازش میپرسه چرا انقدر ناراحتی؟ او میگه چقدر مامان خانم تیزه! بعد از چند دقیقه چیمن میگه پنبه خانم از عبداله خان داره جدا میشه همگی شوکه میشن و آذرخش میگه مگه میشه؟ امکان نداره! چیمن میگه آخه مته خان به من گفت! سولماز به شعله میگه تو چرا اصلا تعجب نکردی؟ میدونستی؟ شعله میگه تو دنبال چی مامان؟ و بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. فردای آن روز زلفی در حال تمیز کردن خونه پنبه ست و بهش میگه خودم همه کارهارو میکنم فقط بهم بگین چیکار کنم مستخدم جدید میخنده و میگه مگه مردها هم پرده هارو میشورن؟ او میگه بله که همه کار میکنن و فیلمی از یه مرد تنها تو فضای مجازی نشون میده که همه کارهای خونه شو خودش میکنه.
امید به دفتر شعله میره و باهم حرف میزنن شعله میگه خبر دسته اول طلاق عبدالله و پنبه قطعیه! امید میگه چی میگی؟ از کجا میدونی؟ شعله میگه چیمن هم می دونست امید میگه ولی نورسما چیزی نمیدونه نگفت بهم شعله میگه اونا فکر میکنن بچه هاشون هنوز ۲ سالشونه واسه ناراحت نشدنشون چیزی بهشون نگفتن امید میگه ناراحت شدم اونا به خاطر ما دارن جدا میشن! آذرخش صبح با عامر حرف میزنه و میگه میشه درباره رفتار دیروزت حرف بزنیم؟ یعنی چی نمیخوام دیده بشی از پیشرفتت میترسم؟ عامر میگه چی؟ من اینجوری بهت گفتم؟ آذرخش میگه آره عامر میگه نه عزیزم اینجوری نیست اشتباهی متوجه شدی و بعد از کمی حرف زدن میره.
تو شرکت امید نشسته تو اتاقش که یوسف پیشش میره و میگه فاتح میخواد باهات حرف بزنه امید میگه خوب بیاد اما یوسف میگه تو اتاقش منتظرته و میره. امید حرصش میگیره و میره. فاتح با دیدنش میگه بشین کمی حرف بزنیم سپس درباره اتفاق اخیر باهاش حرف میزنه که میونه نورسما و پدرش خراب شده امید میگه حرف های لازمو به پدرت زدم به تو هم جواب پس نمیدم فاتح میگه وقتی چیزی این وسط باشه که خانواده ام درگیر بشه من میام وسط امید میگه تموم شد؟ و میره. عامر به پیش دکتر رفته و او میگه بهش که شما اخیرا تغییر خلق و خوی یکدفعه ای نداشتین؟ عامر یاد روزی میوفت که توهم زده بود یه نفر مدام پشت سرش بوق میزنه ولی به دکتر میگه نه دکتر میگه اطرافیانتون بهتون نگفتن که رفتارتون تغییر کرده؟ متوجه نشدن؟
عامر با یاد آوری بحث دیروزش با آذرخش به دکتر میگه نه. دکتر میگه خوب این خبر خوبیه یعنی اینکه بیماری پیشرفت نداشته و رو به بهبودین عامر لبخند تلخی میزنه. تو خونه عبداله خان مراسم چله جمره شروع شده و همگی جمع شدن. تو یه تشت پر از آب سکه هایی که واسه جمره آوردن را میریزن و از تو آب تشت روی بدن جمره میریزن و میشویند سپس برای سلامتی و عاقبت به خیری جمره دعا میخونن. روزگار تو استودیو به دستیارش میگه بیا اینجا کارت دارم سپس ازش میپرسه که به نظرت من آدم جذابیم؟ او تایید میکنه روزگار میپرسه یعنی اگه من ازت میخواستم باهم باشیم این اجازه رو میدادی؟ او میگه بله آقا روزگار بالاخره شما هم خوشتیپین هم جذاب هم موفق و معروفین روزگار میگه نه منو فقط یه روزگار ساده ببین که موفقیتی تو کارم ندارم فکر کن اصلا منو نمیشناسی او میگه راسیتش نه آخه اصلا قابل اعتماد نیستین!
روزگار میگه چرا؟ مگه چیکار کردم؟ او از خیانت هاش به دوست دخترهاش میگه بهش که روزگار میگه بسه دیگه من خودم اینارو یادم نبود چجوری یادته؟ او میگه آخه وقتی گم و گور میشدین میومدن سراغ من سپس میره روزگار به خودش میگه قبلا خوشتیپی ملاک بود این اعتماد از کجا درومد دیگه! همه شب خونه عبداله خان جمع شدن و پنبه میره تا شیرینی بیاره لمان دنبالش میره و ازش میپرسه که این خبر طلاق حقیقت داره؟ خیلی ناراحت شدم شماها همیشه الگوعه من بودید! پنبه میگه چی میگی؟ این چه حرفیه که میزنی؟ ما اصلا قرار نیست از هم جدا بشیم کی گفته اینارو؟ و میره پیش بقیه که لمان برمیگرده و میگه که انگاری خبر طلاق شایعه بوده.
همگی جا میخورن و میگن طلاق کیا؟ لمان میگه من والا از مته خان شنیدم که گفت انگاری داداش عبداله با پنبه خانم میخوان جدا بشن! همه شوکه میشن که مته خان میگه من از امید شنیدم داشت تلفنی حرف میزد، امید میگه من از شعله شنیدم شعله هم میگه منم از نیلای شنیدم اومده بود دفترم بهم گفت. بعد از رفته همه پنبه و عبداله با نیلای دعوا میکنن که او گریه میکنه و میگه همین مونده با این شکمم منو بزنین و مصطفی هم که ازش دلخور شده میره تو اتاق نیلای با ناراحتی و گریه از خونه میره که پنبه به زلفی میگه برو دنبالش. او باهاش حرف میزنه تا برگرده. مستخدم جدید خونه از فرصت استفاده میکنه و میره پیش مصطفی و درو قفل میکنه مصطفی جا میخوره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و ازش میخواد از اتاق بره بیرون همان موقع نیلای میاد و میگه چرا در قفله؟ همه از استرس ساکت شدن.
نظر شما