عکس | اشک های ناطق نوری در فراق این فرد جگر می سوزاند
ناطق نوری را هم باید در لیستی گذاشت که پس از هاشمی تنهاتر شدند. او معتقد بود که هیچکس در این چند دهه به اندازه هاشمی جفا ندید و در شب هفت هاشمی هم بر منبر رفت و گفت: «هاشمی اپوزسیون نبود، هاشمی رکن این نظام بود».
در هفتمین سالگرد فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی، قاب هایی از روزهای سوگ واری فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی را منتشر کرد. تصاویر از مراسم وداع با پیکر هاشمی در جماران، مراسم تشییع در تهران و تدفین در حرم امام خمینی انتخاب شده بود و این گزارش با تیتر «۱۲ قاب ماندگار از سوگ آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ از اندوه نشسته بر چهره یاران قدیمی تا بدرقه دردناک «هاشمیِ پدر» منتشر شد.
روز گذشته یک قاب تصویری ماندگار از آن روزها منتشر شد. در این مطلب نگاهی مجزا به چند قاب تصویر دیگر از آن روزها خواهیم داشت.
ناطق نوری: همسنگر
ناطق نوری هم بسان هاشمی روزگاری نماد حاکمیت و قدرت پنداشته میشد و با همین تصویر برساخته هم بازندهی ابَررخداد خرداد ۷۶ شد. او قبل از آنکه راستها اصولگرا شوند، سالها نماد جناح راست بود و خیلی از میانسالان امروز، مشق سیاست را از دوقطبی او با خاتمی آغاز کرده بودند. ناطق نوری هر چه بود نه نوکیسه بود و نه نورسیده و در برابر آن فوج فاتحان پاستور ۸۴ که با زدن هاشمی رأی مخالفان را صید کرده بودند، اصیل به نظر میآمد. نه خطبهی جمعهی هاشمی پیش از دوم خرداد که به حمایت غیر علنی از سید محمد خاتمی تعبیر شد، نه رقابت کارگزاران نزدیک به هاشمی در انتخاب رئیس مجلس پنجم و نه حتی رقابت فائزه هاشمی جوان با ناطق در صدر منتخبان تهران، گسست عیان و آشکاری بین او و همسنگر پیشکسوتاش پدید نیاورد تا آنجا که در روزگار نزول هاشمی از قدرت و در موسم طواف اصولگرایان به دور دولت مهرورز هم از ناطق بیمهریای دیده نشد که بسیاری ناطق را به جوانمردی میشناسند چه در گود زورخانه و چه در گود سیاست.
برای ناطق نوری، تاریخ از ۸۴ شروع نمیشد و همین کافی بود تا از پیشگامان راست در نقد پدیده احمدینژاد باشد و همان انتقادها هم سبب شد تا نام او و خانوادهاش بسان هاشمی و خانوادهاش به شهرآشوبی محمود در آن مناظرهی معروف کشیده شود و دریافت عمومی از ناطق نوری را دگرگون سازد و افکار عمومی، دیگر او را از نمادهای هستهی سخت و متصلب قدرت نبیند. اینگونه شد که از ۸۸ به این سو تصویر ناطق هم مانند هاشمی، نو گردید گرچه محدودتر، کمدامنهتر و ناملموستر. بعدها هاشمی و ناطق نوری از بانیان بلوک میانهروها و جمع عقلا و جبههی برجامیان شدند و این شد که دیدن چندبارهی تصویر خاتمی و ناطق در کنار هم مطلقاً عجیب نبود و آرایش سیاسی مملکت نیز ابداً نسبتی با رویاروییهای ۷۶ نداشت و آن زمین بازی به تمامی زیر و رو شده بود.
ناطق نوری را هم باید در لیستی گذاشت که پس از هاشمی تنهاتر شدند و نهایتا آن یکی دو منصب را هم وانهادند؛ همان لیست بالابلند از مقامات عالی پیشین که از تصاویر، از رویدادها، از روایتها و از متن کنار گذاشته میشوند. ناطق نوری معتقد بود که هیچکس در این چند دهه به اندازهی هاشمی جفا ندید و در شب هفت هاشمی هم بر منبر رفت و گفت: «هاشمی اپوزسیون نبود، هاشمی رکن این نظام بود».
خاتمی همپیمانش را از دست داد، ظریف یک حامی بزرگ
این صدادارترین عکسِ آلبومی است که به تماشایش نشستهایم، انگار تصنیفی به تصویر، پیوست کرده باشند. چهرهی در هم فرورفتهی خاتمی را که میبینیم، سر در گریبانِ غم فرو بردن ظریف را که نظاره میکنیم، ناخودآگاه صدای افسانهای شجریان هم به گوش میرسد که "برسان باده که غم روی نمود ای ساقی/ این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی". خاتمی یک همپیمان در سیاست داخلی و ظریف یک حامی در سیاست خارجی را از دست دادهاند و از دست دادن یک همپیمان در آستانهی انتخابات ۹۶ و از دست دادن یک حامی همزمان با زیر و رو شدن کاخ سفید، رخدادی جبرانناپذیر به نظر میرسد.
خاتمی مسیر و تجربهای تازه را با هاشمی آغاز کرده بود، تجربهای منتج از برهمنهی سرمایههای اجتماعی؛ با سرمایهی این دو رئیسجمهور سابق بود که شهروندان اعتماد کردند در آن طوفان ردصلاحیتهای مجلس دهم، به لیستی کمتر شناختهشده رای دهند، به دیگر سخن اعتبار و سرمایهی اجتماعی خاتمی و هاشمی بود که شهروندان را به اعتماد، به کنش و به امیدواری متقاعد میکرد. با فوت هاشمی، محدودیتهای خاتمی نیز بیشتر به چشم میآمد، محدودیتهایی که اجازه نداده بود پیر شدن خاتمی را به تدریج ببینیم؛ عکسها آنقدر کمشمار شده بودند و حضور او در اجتماع آنقدر کمرنگ که جامعه به ندیدن خاتمی عادت کرده بود. تنها تصاویر باقیمانده از حضور خاتمی در مراسم مرحوم هاشمی هم محدود میشود به تصاویر رسانهی رسمی خاتمی و هیچ خبرگزاری دیگری تصویری از خاتمی منتشر نکرده بود. هنوز و همچنان جای شگفتی و حسرت دارد که چهرهای اینچنین روادار و الهامبخش با آن انباشت تجربه در حکمرانی نتواند در کشوری که روزگاری رئیسجمهوریاش بوده حتی بسان شهروندی ساده فعالیت کند.
حدود یک سال و اندی پیش بود که چند خاطره از مرحوم هاشمی، ۱۵ سال زودتر از نوبت انتشارش، در اختیار عموم قرار گرفت و در یکی از آنها نقش هاشمی در نهایی شدن بیانیهی لوزان روایت شده بود. هاشمی ظریف و روحانی را عصر روز قبل از تفاهم لوزان، سرگردان توصیف میکند و از عزیمتاش به دفتر روحانی میگوید و اینکه توانسته روحانی را قانع کند و روحانی هم ظریف را و اینگونه میشود که به قول هاشمی، یأسها رفت و امید و تصمیم آمد. برای یک دیپلمات آن هم در این مذاکرات سرنوشتساز با معارضانی بیرحم در داخل و دشمنانی تیزچنگ در خارج، مهم است که لنگری در داخل داشته باشد، تکیهگاهی در وطن؛ مهم است که رئیس جمهور از او محافظت کند و مهم است که فراتر از دولت هم به حمایت از او برخیزند. با درگذشت هاشمی تکیهگاهها لاغرتر شدند و لنگرها سبکتر و کار برای ظریف هم دشوارتر.
نظر شما