دانلود قسمت ۳۷ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۳۷ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت سی و هفتم

قسمت ۳۷ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

دانلود قسمت ۳۷ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۳۷ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت سی و هفتم
صفحه اقتصاد -

سریال «ناریا» به تهیه‌کنندگی محمد مصری‌پور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسول‌پور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت سی و هفتم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.

بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی‌ نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.

خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیده‌ای تلاش می‌کند که می‌تواند ایران را به جایگاه ویژه‌ای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری می‌کنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومت‌جو عاشق هوژان می‌شود و...

دانلود قسمت ۳۷ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a

لینک مستقیم سریال ناریا قسمت سی و هفتم از شبکه یک

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۳۷

استاد هوژان وقتی پیش سهراب اون یکی دانشجوی نخبه‌اش میره میپرسه کارا داره چه جوری پیش میره؟ سهراب براش تعریف می‌کنه و میگه همه چیز خوبه و قراره طی سه ماه آینده اون قطعه‌ای که خانم ستوده لازم داشتن و به دستش برسونم استادش بهش میگه سه ماه؟! سهراب تایید می‌کنه و ادامه میده که کار خیلی سختیه استادش ازش می‌خواد تا تمام تلاششو بکنه که ظرف کمتر از سه ماه به دستش برسه و میگه قطعه‌هایی که هوژان داره تولید می‌کنه می‌تونه دنیارو تکون بده. عماد وقتی به خونه میره با همسرش درباره ماجرای خیریه‌ای که باز کردن حرف می‌زنه همسرش بهش میگه که مرضیه اول خانواده‌هایی که توان مالی برای تهیه جهیزیه را ندارند شناسایی می‌کنند بعد ما هم تو گروه خیریه می‌زنیم که کدام شخص به چیا احتیاج داره حالا هرکی که بخواد یا نقدی کمک می‌کنه یا یکی از وسایلو تهیه می‌کنه و به اون خانواده کمک می‌کنه یه سری از فروشنده‌ها هم هستند که با تخفیف خوب وسیله به اون خانواده‌ها می‌فروشند که بدون اینکه خریدار و مشتری همدیگرو ببینن جنس رد و بدل می‌شه.

عماد با شنیدن این حرکت اونا راه حلی تو ذهنش باز میشه که سریعاً به آگاهی میره. او به اتاق بازجویی میره و دستور میده تا فیخاص را به اونجا بیارن سپس ازش بازجویی می‌کنه و می‌پرسه که در ازای کتاب‌ها و اموالی که به تاراج می‌بردی چه جوری پولشو پرداخت می‌کردی؟ فیخاص می‌خنده و بهش میگه به خاطر همچین سوالی منو از خواب بیدار کردی و آوردی اینجا؟ او عصبی میشه و بهش میگه کاری نکن که اصلاً نذارم بخوابی دیگه! و ازش می‌خواد که جواب سوالاشو بده فیخاص میگه هانا با الماس کار می‌کرد من بهش الماس می‌دادم عماد ازش می‌پرسه چجوری و کی الماس‌ها رو تبدیل به دلار می‌کرد؟ فیخاص میگه من اطلاعی ندارم اینا مربوط میشه به خود هانا عماد عصبی میشه و بهش میگه به من نگو خبر نداری!

تو نماینده صهیونیست‌ها و سردسته شبکه بودی معلومه که از همه چیز خبر داشتی! و همه چی زیر نظر تو بوده! عماد با سوالاش اونو تحت فشار میزاره و ازش می‌خواد تا جوابشو بده. فیخاس سعی می‌کنه از زیر جواب دادن در بره. سامان تو بیمارستان منتظر تا خبری از کتایون بشه اون وقتی از اتاق عمل در میاد به بخش منتقل می‌شه و سامان کنارش منتظر می‌مونه تا به هوش بیاد. امید تو خونه‌اش به زهره مددکار ستاره زنگ میزنه و بهش میگه که فرید یا همون سامان بهم زنگ زد فقط نمی‌دونم چه جوری شماره منو پیدا کرد! نتونستم تا صبح تحمل کنم خواستم همین الان بهتون بگم ولی یه جوری صحبت می‌کرد که انگار اصلاً خبر نداشته که ستاره زندانه و از ماجرای هروئین هم خبر نداشته! زهره بهش میگه که فردا اول صبح کاری که باید سریع انجام بده اینه که بره آگاهی و با مامورها اینو در میون بزاره او قبول می‌کنه. بعد از قطع تماس چند دقیقه می‌گذره که دو نفر با هیکل‌های گنده به اونجا میان و شروع می‌کنن به کتک زدن امید.

سامان وقتی خیالش راحت میشه میره خانه‌اش تا دوشی بگیره و لباسشو عوض کنه ترانه به سامان زنگ میزنه و بهش میگه که چرا اصلاً خبر ندادی و نیومدی دنبالمون که ما رو ببری پیش مامان؟ سامان میگه هنوز به هوش نیومده بود ولی الان خیالتون راحت باشه حالش خوبه دارم میرم پیشش شما آماده بشین که به پرواز برسین. ترانه بهش میگه ما تا مامانو نبینیم هیچ جا نمیریم! سامان سعی می‌کنه اونارو راهی کنه اما آنها قبول نمی‌کنند‌. سیما همسر اردشیر به هوژان زنگ می‌زنه و میگه که باید همدیگرو ببینیم و درباره موضوعی صحبت کنیم پشت تلفن نمی‌شه هوژان قبول می‌کنه و میگه طرف‌های عصر باهاتون تماس می‌گیرم و ساعت ملاقاتو بهتون میگم.

از طرفی میلا دوباره به هوژان زنگ می‌زنه و هوژان بهش میگه برای ناهار تو شرکت منتظرتون هستم اما میلا میگه بهتره تو محل کار صحبت نکنیم رستوران خوب می‌شناسم لوکیشنو واستون می‌فرستم بیاین اونجا هوژان قبول می‌کنه. سپس او میره پیش استادش تا باهاش صحبت کنه و بهش میگه همسر مهندس اردشیر که چند وقت پیش تو ارمنستان فوت شده باهام صحبت کرد و چیزهایی گفت که حسابی منو ریخت به هم! او ماجرای جاسوسی اردشیر را بهش میگه که استادش به هم می‌ریزه و بهش میگه وقتی جاسوس می‌فرستن تو کارخونه یعنی اینکه از چیزی که داری تولید می‌کنی بوهایی بردن! باید حواستو خیلی جمع کنی امکان داره یه نفر دیگه هم بین کارکنان تو کارخونه باشه! هوژان میگه پس تولیدو متوقف کنیم؟ اما او بهش میگه نه باید سرعت هم ببخشی که زودتر رونمایی کنی. من هم با افرادی صحبت می‌کنم تا از دور حواسشون به کارخانه باشه. 

سامان وقتی می‌رسه پیش کتایون او به محض به هوش اومدن بهش میگه که بچه‌ها کجان؟ ترانه و ترنم باید برن به ترکیه سپس ازش می‌خواد قلاویزو واسش پیدا کنه سامان به هم می‌ریزه و میگه یعنی اون مرتیکه انقدر مهمه که باید همین الان بگردم دنبالش؟ کتایون میگه قلاویز می‌دونه که جهان اموالشو به نام ترانه و ترنم زده اونا سریعاً امروز باید برن به ترکیه با عموشون هماهنگ شو سامان حسابی می‌ترسه و با عجله به سمت خونه میره ولی وقتی می‌رسه می‌بینه نه تلفنشونو جواب میدن نه هرچی زنگ می‌زنند درو باز می‌کنن. او به قلاویز زنگ می‌زنه و سراغ بچه‌ها رو می‌گیره قلاویز که دخترها را با خودش برده توی دامداری نگهشون می‌داره و به سامان میگه اگه ازم خواهش و التماس نکنی بلایی سر این دو تا دختر میارم که مرغای آسمون به حالشون گریه کنن! سامان حسابی عصبانیه و ازش خواهش می‌کنه تا اونا رو ول کنه اما قلاویز تلفنو قطع می‌کنه که سامان از ترس رو زمین می‌شینه و به هم ریخته....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه