دانلود قسمت هجدهم سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت ۱۸ + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۸
سریال یزدان هر شب از شبکه ۳ سیما منتشر می شود، علاقمندان می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت هجدهم سریال یزدان را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

سریال «یزدان»، به کارگردانی منوچهر هادی در ژانر اجتماعی، پلیسی ساخته شده که داستانی پیچیده و جذاب از زندگی اجتماعی شخصیتهایی چون «یزدان» و «قیام» را به تصویر میکشد. این سریال داستان زندگی یک مأمور به نام عماد را روایت میکند که به دنبال داستانهای اجتماعی گمشده در گوشه و کنار شهر میگردد. در هر قسمت از سریال، عماد با کشف ابعاد جدیدی از این داستانها، به حل معماهایی اجتماعی و انسانی میپردازد. سریال یزدان هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود.
دانلود سریال یزدان قسمت هجدهم
https://telewebion.com/episode/۰x۱۳۲cc۲۵f
لینک پخش زنده سریال یزدان قسمت ۱۸ از شبکه سه
خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۸
زنی بعد از فوت همسرش با داشتن سه دختر به نامهای راضیه رعنا و مهسا با خیاطی کردن امورات خودشونو میگذرونن. رعنا و راضیه دانشجو هستن و تو دانشگاه نشستند و با همدیگه درباره خالی بودن دستشون صحبت میکنن مهسا وقتی مدرسش تموم میشه میره پیششون و با همدیگه شروع میکنن به خوردن فلافل. صاحب خونه آنها را جواب کرده و ازش خواسته یا ۴۰۰ میلیون بزارم رو پول پیش خونه یا اینکه از اونجا پاشن برن و تا ظرف سه روز آینده تخلیه کنن خونه رو. از طرفی دیگه صالح همسر لیلا همون زنی که شب گذشته به جرم دزدی کردن تو بازداشتگاه بود با جور کردن وثیقه اونو از بازداشتگاه آزاد کرده. او تو مسیر با لیلا دعوا میکنه و بهش میگه من فکر میکردم زنم میره سر کار نگو میره دزدی میکنه!
و باهاش دعوا میکنه لیلا بهش میگه اونجوری که فکر میکنی نیست اما او قبول نمیکنه و بهش میگه به مادر و پدرت هم گفتم لیلا میگه چرا به اونا گفتی؟ چرا آبرومو بردی؟ صالح میگه کسی که آبروش رفت منم بعدشم اگه به اونا نمیگفتم از کجا باید وثیقه جور می کردم که از کلانتری بیرونت بیارم!؟ سپس با عصبانیت ازش میخواد تا هرچی که بوده را بهش بگه لیلا میگه اگه همه چیزو میخوای بدونی برو به آدرسی که بهت میگم. وقتی به اون آدرس میرسن لیلا میگه هرچی میخوای بدونی تو اون خونه است میتونی بری زنگشو بزنی و ازش بپرسی ولی اینو بدون که بعد از زدن زنگ نه تو اون آدم قبلی میشی و نه من همون لیلای همیشه. او پیاده میشه و زنگ خونه را میخواد بزنه اما منصرف میشه و سیگار میکشه. بچهها وقتی به خونه میرن به قسمت کارگاه مادرشون میرن که تو حیاطه و ازش میپرسن که چی شد؟
او بهشون میگه هیچی صاحبخونه گفت باید ۴۰۰ بزاریم پول پیش آنها جا میخورند و میگن ۴۰۰ میلیون؟ چه خبره؟ راضتیه میپرسه ازش نپرسیدی ببینی تبدیل میتونیم بکنیم یا نه به جای این پول کرایه بدیم! مادرشون میگه نه بهم گفت که خودشونم مستاجرند و با پولی که از ما میگیرن میخوان بذارن رو پول پیش خونه خودشون اگه تمام این مانتوهایی که دوخت بودمو یه جا میفروختیم نصف پول پیش جور میشد آنها ازش میپرسن اون مردی که میخواست بیاد بخره چی شد؟ نخرید. او میگه نه اومد مدلارو دید گفت اینا خیلی قدیمی شده راضیه میگه خب بیاین هرچی پس انداز داریم بزاریم وسط ببینیم چقدر میشه. رعنا میگه اگه این کارو کنیم که خوب میشه منم هرچی تابلو دارمو میفروشم اگه همش فروش بره یه ۲۰۰ تومنی میشه راضیه میگه منم ۱۲ تومنی دارم مهسا میگه منم یه گردنبند دارم اینو میزاریم وسط مادرشون شرمنده میشه و به هم میریزه اما دخترهاش بهش میگن که بالاخره یه خانوادهایم باید با همدیگه از پس مشکلات بر بیایم شما هرچقدر که در توانتون بوده واسه ما گذاشتین.
سپس با همدیگه میرن به محلی که بساطیها اونجا جنسشونو میفروشن و سعی میکنن مانتوها را به فروش برسونن اما فقط دو نفر میخرن ازشون که حسابی میخوره تو پرشون. راضیه میگه بزار یه خبر خوب بهتون بدم که از این حال در بیایم یه نفر تو دانشگاه مامانو ازم گرفت تا بده به مادرش. مادرش ازش بپرسه که چی بشه؟ تو هم دادی؟ رعنا میگه توی مواقع برای خواستگاری شماره رد و بدل میکنن دیگه آنها خوشحال میشن و مادرش میگه یعنی من دارم دوماددار میشم؟ نگین با امیرعلی صحبت میکنه درباره خانم قیام که اومده بود پیشش امیرعلی با شنیدن اسمش جا میخوره و این قضیه رو با پدرشون در میون میزارن. عماد میگه این زن خیلی خطرناکه چند باری اومده شهرداری و منو تهدید کرده امیرعلی میگه دیگه داره زیاده روی میکنه باید روبروش در بیایم. نگین میگه اما یه چیزی که این وسط هست زنها هیچ وقت برای تلافی کردن و نقشه این کارو نمیکنن حتماً یه احساسی داره که این کارو کرده.
بازرس شهرداری به عماد زنگ میزنه تا بره اونجا اون وقتی به اونجا میره میبینه که خانم قیام هم اونجاست و از او پیش بازرس شکایت کرده. عماد میگه شما چه درخواستی از من کردین که من قبول نکردم و رد کردم؟ سپس رو به بازرس میگه من که بهتون گفتم کاری که این خانم در سطح شهر داره میکنه کاملاً خلافه! خانم قیام میگه میدونم خلافه منم نمیدونستم الان میدونم دارمم مجازات میشم الانم با وثیقه آزادم ولی این دلیل نمیشه که اینو بهونه کنین و مزاحم من بشین! سپس رو به بازرس شهرداری میگه اگه این آقا به این کارش ادامه بده من از همتون شکایت میکنم و از اونجا میره. عماد به بازرس میگه شما واقعاً حرفای اینو باور میکنین؟ او بهش میگه نه ولی وقتی شکایت کرده نمیتونم بیاعتنا هم باشم باید رد کنم این شکایت رو عماد میگه باشه هر کاری که لازمه انجام بده من ثابت میکنم که الکی، این خانم رفته پیش دختر من و چه چیزهایی که بهش نگفته!
فردای آن روز دخترها وقتی از خواب بیدار میشن به مادرشون میگن که بیا چرخ خیاطیها رو بفروشیم اینجوری میتونیم یه مقدار از پولو جور کنیم مادرشون بهشون میگه اینا وسیله کار منن اگه بفروشم چیکار کنیم دیگه؟ آنها بهش میگن تا اون موقع خدا بزرگه یه کاری میکنیم ولی الان خونه واجبتره مادرشون که از ته دل راضی نیست اما به خاطر گفته اونا قبول میکنه. صالح بعد از اتمام سیگارش تصمیم گرفته و رفته داخل اون خونه و وقتی ماجرا رو فهمیده به ماشین برمیگرده که لیلا با سوار شدنش از ماشین پیاده میشه و با عصبانیت میره، صالح شرمنده و پشیمونه....
نظر شما