خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی وحشی

یامان همونجوری که سر جاش نشسته تو گوشی اسم ظفر دمیرخان را سرچ می‌کنه تو گوگل و اطلاعاتی ازش به دست میاره جسور یاد گذشته افتاده و تو اتاق خودشو در آغوش می‌کشه و گریه می‌کنه، آسی هم تو حیاط رو مبل نشسته با یادآوری گذشته گریه‌اش گرفته. یامان یاد گذشته افتاده و خاطره‌ای را برای خودش مرور می‌کنه "وقتی بچه بودن میرن به آدرسی که اون پیرزن بهشون داده بود یامان به جسور و آسی میگه شما همین جا باشین من میرم داخل بعد اگه همه چیز خوب بود بهتون میگم بیاین. یامان در می‌زنه که اون زن با دیدنش ازش می‌خواد تا به داخل بیاد سپس میزی پر از غذا و شیرینی بهش نشون میده و میگه اینو برای تو و خواهر و برادرت آماده کردم بشین بخور تا بعد درباره کار حرف بزنیم یامان با دیدن اون غذاها بهش میگه من تنهایی چیزی نمی‌خورم سپس می‌دوعه و میره بیرون با سوت زدن بهشون اشاره می‌کنه تا بیان داخل سپس سه نفری یه دل سیر غذا می‌خورند.

بعد از خوردن غذا اون زن می‌برتشون توی اتاق و بهشون میگه اینجا کمی استراحت کنین تا رئیسم خودش بیاد." رویا برای یامان پیام صوتی می‌فرسته که با شنیدن صدای پیام یامان از گذشته بیرون میاد ویا بهش تو پیام گفته که من خیلی ذهنم به هم ریخته بود ازت معذرت می‌خوام من راهمو گم کردم میشه بیای منو پیدا کنی؟ یامان به اون پیام گوش میده و گردنبند قطب نما را دستش می‌گیره اما جایی نمیره و برای رویا هم پیامی نمی‌فرسته. هومن رفته به دم در خانه که می‌بینه مژده رو راه پله نشسته او جا می‌خوره و ازش می‌پرسه چی شده؟ چرا اینجا نشستی؟ مژده بهش میگه که پسرمون حالش خوب نیست. یامان از هم محله‌ای‌ها خواسته تا یه اسلحه براش جور کنن فردای آن روز فیکو میره دم در خانه یامان و بهش اسلحه میده و بهش میگه که تمام شماره سریال و رد و نشونشو پاک کردم ولی داداش تو همیشه مارو دعوا می‌کردی که نریم سراغ اسلحه! او میگه الانم دعوا میکنم!

فیکو بهش میگه که خب چرا الان می‌خوای دستتو آلوده کنی؟ بسپار به کسایی که حکمشون اومده و زندان رفتنشون حتمیه! بزار اونا انجام بدن یامان میگه لازم نیست خودم باید این کارو انجام بدم سپس ازش می‌خواد تا بره. نسلیهان به یامان زنگ می‌زنه و ازش می‌پرسه که کجایی و حالشو می‌پرسه یامان بهش میگه من خوبم یعنی خوب میشم نسلیهان از طرز حرف زدن یامان و حرف‌هایی که می‌زنه می‌فهمه که عادی نیست و حالش خوب نیست بعد از قطع تماس آلاز بهش میگه حالش چطور بود؟ خوب بود مکالمه را دراماتیک کرده بودی! نسلیهان میگه نه اصلاً خوب نبود داشت می‌رفت پیش آسی آلاز میگه خب باشه پس منم میرم اونجا چاعلا بهش میگه میری پیش یامان یا آسی؟ و می‌خنده که بعد از رفتن آلاز نسلیهان بهشون میگه این واقعا آسیو دوست داره؟! اجه میگه اونم چه جوری و می‌خندن. مژده و هومن تو خونه با همدیگه درباره دنیز و اینکه چه جوری درمانش کنن حرف می‌زنن دنیز وقتی حرفاشونو می‌شنوه و متوجه میشه که اونا هم با بیمار بودنش موافقن به هم می‌ریزه و به اتاقش میره آنها از صدای پاش متوجه میشن که حرفاشونو شنیده سپس جلوی رفتنشونو می‌گیرن و ازش می‌خوان تا با همدیگه صحبت کنند دنیز میگه درباره چی حرف بزنیم؟

شما هم حقو به یامان دادین من مریضم سپس از تحت فشار بودنش بهشون میگه که من فقط هر کاری کردم که شما منو دوست داشته باشین و نذارین کنار! حتی به خاطر شماها دکتر شدم! مژده او را بغل می‌کنه و میگه چرا فکر کردی ما تو رو ترک می‌کنیم؟ تو پسر مایی سپس دنیز به اتاقش میره تا کمی آروم بشه. مژده هومن صحبت می‌کنن و بهش میگه که با چند تا استادم حرف می‌زنم و درمانش می‌کنیم هومن بهش میگه تو نه! تو مادرشی بزار اونا کارشونو انجام بدن ما فقط به عنوان والدین باید دوستش داشته باشیم مثل همیشه و تا زمانی که خوب نشده نباید ماجرای بچه را بهش بگیم مژده قبول می‌کنه. یامان رفته به بار تولگا و اونجا درباره پدرش باهاش صحبت می‌کنه او بهش میگه که اومده بودم برای مراسم خیریه‌ای که فردا برگزار میشه دعوتشون کنم میشه شمارشو بدی تا بهش زنگ بزنم خبر بدم؟ تولگا میگه از اینکه تو عمل انجام شده قرار بگیره بدش میاد شماره دستیارشو میدم تا با اون حرف بزنی یا من قبول می‌کنم همون موقع رویا که اونجا مشغول به کار شده قهوه‌ای جلوی یامان می‌ذاره.

یامان با دیدنش جا می‌خوره خودشو جمع و جور می‌کنه و میگه قهوه مال من نیست سپس بعد از خداحافظی کردن با تولگا از بار بیرون می‌زنه رویا دنبالش میره و میگه این یعنی چی؟ همش تا همین جا بود؟ یامان تایید می‌کنه رویا میگه باشه پس تو چشمام زل بزن و بگو که تموم شد منو نمی‌خوای دیگه یامان به سختی چشمای رویا زل می‌زنه و میگه تا همین جا بود دیگه تموم شد نمی‌خوامت رویا جا می‌خوره و بهش میگه پس احتمال داره بری تو رابطه یا یکی بیاد تو زندگی من درسته؟ او من تایید می‌کنه و میگه امکانش هست رویا بهش میگه حسادت نمی‌کنی؟ یامان میگه چرا خیلی به خاطر همین ازت دور میشم سپس از اونجا میره. یامان تو پارکینگ بار به دستیار ظفر دمیرخان زنگ میزنه و میگه که می‌خوایم تو مراسم فردا از ظفر خان تقدیر کنیم حتماً باید باشند اطلاعات خیریه را براتون می‌فرستم وقتی تلفنو قطع می‌کنه برمی‌گرده و می‌بینه آلاز پشت سرش بوده و همه حرفاشو شنیده  یامان جا می‌خوره وقتی آلاز اسلحه را تو کمر او می‌بینه شوکه میشه و میگه می‌خوای شکار کنی؟

یامان میگه تازگیا خیلی دخالت می‌کنی و از اونجا میره آلاز دنبالش راه میفته آنها لب پرتگاه رفتم و آلاز از یامان می‌خواد تا ماجرا را واسش تعریف کنه او دست و پا شکسته میگه که ظفر تو کودکی باهاشون چیکار کرده شروع می‌کنه به گریه کردن او جا خورده و به خاطر گذشته‌ای که آنها داشتن گریه می‌کنه و حسابی به هم ریخته. مژده با ملیکه درباره بچه حرف می‌زنه و میگه که فعلاً به دنیز نمی‌خوایم بگیم اون حالش بدتر میشه دنیز حرفاشو می‌شنوه و با مژده دعوا می‌کنه وقتی می‌خواد بره مژده جلوشو می‌خواد بگیره که او مژده را هول میده و از پله‌ها می‌افته پایین دنیز شوکه شده و بالا سرش نشسته و نمی‌دونه باید چیکار کنه نسلیهان همون موقع از راه می‌رسه وقتی صدای فریاد دنیز را می‌شنوه به عثمان میگه درو بشکنه آنها به داخل می‌رند و نسلیهان به عثمان میگه سریعاً به آمبولانس زنگ بزن...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی وحشی

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه