خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال تانک خورها | در قسمت بیست و هفتم سریال تانک خورها چه گذشت؟

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال تانک خورها | در قسمت بیست و هفتم سریال تانک خورها چه گذشت؟
صفحه اقتصاد -

سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما  پخش خود را آغاز کرده است. تانک‌خورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ می‌پردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.

قسمت ۲۸ سریال تانک خورها

محسن به مقر میره و پشت سر هم حاجی پور را صدا میزنه او تو اتاق دراز کشیده و تمام فلافل هارو داره میخوره محسن به اونجا میره و میگه حاجی تو اینجا دراز کشیدی؟ بیا ببین چه وضعیتیه! حاجی پور میگه چیشده؟ او میگه چیشده مگه؟ محسن میگه سیمو قطع کردن بردن! حاجی میگه همشو؟ او میگه نه نصفشو حاجی پور میگه باز خوبه نصفش هست! خوب چی دیدی دیگه؟ او توضیح میده اطراف اونجارو گشتم رد پا پیدا کردم عادی نبود خیلی بزرگ بود! اندازه قبر بچه! بعد بو حس کردم حاجی پور میگه بوی چی؟ او میگه بوی بد بعد رفتن تو نی زار ها دیدم اونجا غذا خورده کنسرو لوبیا بود سیگاری کشیده بوده! حاجی پور میگه آوردی؟ او میگه آره و بهش میده.  یاسر و جواد با هاشم رفتن به موقعیت تانک هایی که پیدا کردن که اونجارو بسنجن.

وقتی برمیگردن محسن داره جلوی در کشیک میده که با دیدن ماشین ازشون میخواد اسم شبو بگن یاسر میگه منم آقا محسن یاسر درو باز کن اما محسن میگه تا اسم شبو نگی نمیزارم بیای داخل! هاشم کلافه میشه و پیاده میشه و میگه اسم شب واسه کسیه که نمیشناسیش مارو نمیشناسی؟ محسن میگه نوکرم آقا هاشم ولی بازم باید اسم شبو بگین تا درو باز کنم هاشم میگه من دستم بهت برسه! و میخواد از بالای در بپره اونور که محسن تیر هوایی میزنه تا سرجاش بمونه هاشم عصبانیتش بیشتر میشه که حاجی پور میاد و میگه چخبره؟ انها میگن که محسن نمیزاره بیایم تو میگه اسم شب! او درو باز میکنه و هاشم دنبال محسن میدوعه و وقتی دستش میرسه بهش شروع میکنه به کتک زدنش.

سپس اونارو از هم جدا میکنن و حاج یاسر از محسن میخواد تا بهش بگه چیا صبح دیده او یکبار دیگه حرف هایی  که واسه حاجی پور گفته را بهش میگه در آخر میره پیش حاجی پور تا ته سیگار و قوطی لوبیایی که محسن آورده با خودش از اونجارو ببینه. صبح موقع گرگ و میش بودن هوا هاشم و محسن با جواد لباس های عراقی هارو میپوشن و بد یاسر و گروهش میرن سمت همون تانک هایی که نشون کردن. اونجا بعد از سنجیده موقعیت اونا میرن جلو و دوتا تانکو محسن و هاشم میرونن و میارن عقب سپس میرن سمت مقر. بچه های مقر با دیدن تانک ها حسابی خوشحال میشن و بالا پایین میپرن و هیجان زده شدن. فتحی از دور اونارو نگاه میکنه و لبخند میزنه و فتحی ذهنش حسابی بهم ریخته بابت خرابکار و به تمام کسانی که با پاشا رفیق بودن فکر میکنه که به امینی میرسه از طرفی یادش میاد که منصور کسی بود که همه اونارو معرفی کرده و به امینی و منصور شک میکنه.

فتحی میره سراغ امینی و ازش میپرسه تو پافشاری از قدیم میشناختی؟ او میگه نه حاجی خیلی نمیشناختمش چطور؟ فتحی با سوال کردن ازش سعی میکنه ببینه چیزی ازش میفهمه که شکشو به یقین تبدیل کنه یا نه. تلفن زنگ میخوره و به این بهونه فتحی میره. امینی به منصور زنگ میزنه تو یه موقعیت و بهش میگه اینجا اوضاع زیاد خوب نیست شک کرده این فتحی بهم همین روزهاست که به من برسن منصور میگه اصلا نترس چیزی واسه ترسیدن نیست آروم باش تو وسایلتو جمع کن یه ماشین بگیر یکراست بیا اهواز وقتی اومدی برو تو خونه امن شماره دو اونجا با هادی روبرو میشی اون همه کارارو میکنه خیالت راحت واست اتفاقی نمیوفته امینی میپرسه که هادی امنه آقا؟ او لبخند میزنه و میگه امن تر از اون اصلا نیست.

بعد از قطع تماس امینی به یکی از دوستاش زنگ میزنه و میپرسه که تو هادی میشناسی؟ او میگه دو نفر هستن یکی آلمانه یکی دست راست منصور چطور؟ امینی میگه چجور آدمیه؟ چیکاره ست؟ تو بهش میگه دنیال آدم های منصور نباش بفهمه عصبی میشه فقط میدونم رفیق صمیمیشه که کارش حذف مهره های سوخته ست کارشم خیلی خوب بلده امینی میگه ازم خواسته باهاش کار کنم او ازش میخواد مواظب خودش باشه چون خیلی آدم خطرناکیه. امینی نقشه میکشه که از اونجا فرار کنه و جون خودشو نجات بده. هاشم در حال ور رفتن با تانک هاست تا ببینه عیبشون کجاست اما متوجه نمیشه حاج عیسی به اونجا اومده و اونا بهش میگن که تو پیدا کردن مشکل تانک گیر کردن او میگه یه رفیق دارم که البته الان بازنشسته شده اما سر از اینا در میاره باهاش حرف میزنم تا بیاد باهم راهش بندازیم.

حاجی پور میگه جدی میگی؟ و خوشحال میشه که به پازوکی میگه واسش کمپوت بیار! امینی به محسن گفته بشینه تو اتاق مخابرات که بره دوش بگیره حاجی پور رفته پیش فتحی و بهش میگه چیشده؟ او فکرهای تو سرشو بهش میگه که حاجی پور میگه اینجوری که نمیشه بریم سراغ امینی وقتی میرن میبینن محسن اونجاست. طبق گفته محسن میرن حمام تا ببینن اونجاست یا نه که میبینن اونجا هم نیست! همان موقع صدای بچه ها درمیاد که آتیش سوزی شده! آنها میرن ببینن کجا آتیش گرفته امینی از پشت دیوارها فرار میکنه.... 

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال تانک خورها

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

  • محمد

    سپاس گذارم

اخبار ویژه