خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۹

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹ سریال غربت را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۹
صفحه اقتصاد -

نهمین قسمت سریال غربت به کارگردانی امیر پورکیان در روز ۱۸ آبان ماه ساعت ۸ صبح منتشر شد، سریال غربت در ژانر درام، جنایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا منتشر شده است، این سریال با بازی آناهیتا درگاهی، مهدی حسینی نیا، بهاره کیان افشار، حسین مهری، ترلان پروانه، سوسن پرور، فرید قبادی، لادن ژاوه وند، لطف الله سیفی، حامد رسولی و ستایش رجایی نیا می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت نهم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال غربت قسمت نهم

علی با شلیک تیرهوایی از اصطبل خارج میشه و با خارج شدنش، سیدجلال پیامی که براش میاد رو باز می کنند می بینه نوشته لعنت به من که نقطه ضعفمی، با خوندن پیام علی به گریه میفته.

ادی میره پیش رفقاش که باهاش کمک کنن اما اونا میگن فری چزی ارزشش رو نداره، ادی مورفی عصبانی میشه و ناراحت میگه اولا دهنتو آب بکش دوما تو یه آدم فروشی، که یکدفعه میرزند با اسلحه تیر هوایی میزنن، ادی میگه آدم فروش حکمش مرگه ، هر کی اینکارو کنم خودم می کشمش بعد با چاقو میفته به جونشون.

شب ادی برمی گرده غربت خونین و زخمی، محبوبه زخمش رو مداوا و بخیه می کنه و شاهرخ همینطور برای ادی گریه می کنه، محبوبه با اشاره به شاهرخ میگه از اتاق بره بیرون تا کارش رو بکنه، محبوبه به ادی میگه چی شد فرستادت پیش من محبوبه که جوکر بود؟ ادی میگه اون فرستاد وگرنه من راضی بودم خودش جوش بخوره، محبوبه میگه تا جیگر سفیدت فرو کرده بودن جوش بخوره؟ محبوبه جمع میکنه بره ، ادی میگه محبوبه حواست به خودت باشه. 

محبوبه میره بیرون دستاشو بشوره به شاهرخ میگه کاش این دیلاق اندازه یه مثقال بفهمه که چقدر گرفتارشی، شاهرخ میگه مگه مهمه من دنیا رو بدون ادی نمی خوام، محبوبه میگه پس مهمه که نفهمه چه خبره؟ شاهرخ میگه آره مهمه، محبوبه میگه همونقدر هم دور زدن فری برای ما مهمه، با آتوی تو میتونیم فری رو دور بزنیم. شاهرخ میگه این کار رو با من نکنید من رفیق بدی برای شما نبودم من غلط کردم سفره دلم رو برای شما باز کردم، کنی اونطرفتر هم باران صدا و حرفهای این دو تا رو می شنوه. شاهرخ میگه به روح فریدون من تازه دارم با زن بودنم حال می کنم و می فهمم، بذارید یکم شاد باشم. محبوبه میگه قرار نیست بفهمه بدبخت این داغ تا ابد رو سینه اته چه بفهمه چه نفمه، تا کی این فری به همه بزنه و یدونه هم نخوره فقط با داستان تو می تونیم تقاص بگیریم ازش گوش کن حرف منو یدونه بهش بزن بعد تا آخر عمر با آرامش زندگی کن، تو میخوای بری ارمنستان جیب بری کنی؟ دیگه از این بدتر که نمیشه؟ حداقل زخمو بخیه کردی خوب که نمیشه اما آروم می گیری، شاهرخ میگه من حاضرم این زخم تا ابد باز بمونه اما ادی نفهمه، اون اصلا باور نمیکنه چون فری رو بیشتر از من می خواد، اگه به فری بگید کوتاه نیاد مرگه منه. محبوبه میگه به جون جفتمون قسم کوتاه میاد، اما اکه نیومد باختیم می کشیم عقب باور کن قرار نیست ادی بفهمه فقط می خوام فری جمع کنه همین. باور کن فری بیشتر از تو میترسه، تو ناموس داداش صیغه ایش بودی، اگه هم می خواستی اون نباید. بذار فقط فری اون شب فکر کنه تو تیم مایی دستم رو ماشه است اما قول شرف میدم که نمی کشم.

سریال غربت

شاهرخ به اطراف نگاه می کنه میگه جاسوس بارونه، محبوبه میگه کی بهت گفته؟ شاهرخ میگه فری به ادی گفته، محبوبه می بینه که باران از شیشه داره نگاهشون می کنه، باران یه لبخند میزنه و از پشت شیشه میره کنار. 

فردا باران با چند ظرف غذا میره گاراژ پیش فری، بهش میگه غذا اوردم، غذا رو میداره رو میز و کاپشن رو در میاره تا لباسش رو فری ببینه، فری ازش می پرسه این چیه پوشیدی؟ باران میگه خوشگله؟ برای عروسیمونه، من و تو عروسی کنیم. فری عصبانی نیشه میگه لباست رو بپوش، اشتباه کردی اینو پوشیدی اومدی اینجا فکر کردی من تو رو می گیرم، وسایلت رو جمع کن برو دیگه هم پاتو اینجا نذار. باران خشکش میزنه و کاپشنش رو می پوشه و غذاها رو برمیداره تا بره بعد به فری میگه دروغگو و میره. همینطور که میره اشک میریزه.

فرید میره خونه می بینه صنم آهنگ گذاشته و لباس زیبا پوشیده و غذای خوب گذاشته و میگه بیا یه شب زندگی کنیم. فرید بهش میگه خوشگلتر شدی بعدش می شینن غذا بخورن.

 باران شب کنار آتیش می شینه و اشک میریزه و گریه میکنه، محبوبه میاد پیشش و میگه با خودم عهد کردن جاسوس رو پیدا کردم تیغ کشش کنم فرقی نمیکنه کی باشه. باران با گریه میگه قرار بود ما عروسی کنیم همه مردها به زنها دروغ میگن، محبوبه بهش میگه گریه نکن، باران میگه من زشتم؟ محبوبه جواب میده نه. محبوبه از پیش باران میره و با صنم دوباره قرار میذاره میره پیشش، با هم حرف میزنن، صنم میره فری عاشق اینجاست اگه بفهمه کوتاه میاد، من مال رو میزنم منتظر تلفن میشم، ما چه ببریم چه ببازیم آدم پرونه سرساعت اونجاست. محبوبه میگه اگه زنگ نزدم مطمئن باش جون تو تنم نیست، محبوبه هم میگه مطمئن باش اگه زنگ نزنی جون تو تنشون نیست، ما زنیم محبوبه هم میگه می زنیم!

فری با یه بسته کادویی میره خونه پیش احلام، کادو رو میذاره جلوش و میگه مال توست باز کن، احلام با ترس کادو رو باز می کنه می بینه یه لباس ابریشم مخمله، فری میگه راست میگفتی صنم تو مخم بود بهش فکر می کردم دلم پیشش بود، ولی الان دیگه فقط تو توی مخمی صبح و شب، به قول ادی فکر کنم خاطرخواهیه، احلام می پرسه شام خوردی؟ فری میگه نه. بعد احلام قیمه گرم می کنه براش میاره. لباس هدیه اش رو هم می پوشه.

صنم و فرید میرن سمساری و مشغول کندن میشن، فرید تو سمساری چشمش به یه اسلحه میفته....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه