خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است.

خلاصه داستان قسمت ۳۰ سریال غریبه

سینا بعد از اینکه از اتاق بازجویی بیرون میاد به حاجی مافوقش میگه شنیدین حرفاشو؟ خوب نظرتون چیه؟ او میگه اگه بخوام حرفه ای عمل کنم باید بگم که احتیاج به زمان بیشتری داریم ولی بر طبق تجربه بخوام بگم که داره راست میگه سینا میگه منم همین حسو دارم میشه اعتماد کرد به حرفاش. فردای آن روز راحله به خانه آنا اومده که سینا رفته خرید و وقتی اومده تو خونه راحله میخواد بره از تو ماشین شارژرشو بیاره که اسلحه شو میبینه. سینا دنبالش میره که وقتی میبینه او جا خورده میره پیشش و بهش میگه اونو بده به من خطرناکه. راحله میگه این چیه؟ اسلحه داشتن یعنی یا پلیسی یا خلافکار بهت نمیخوره خلافکار باشی!

سینا میگه پس پلیسم دیگه راحله میگه میخواستی کی بهم بگی؟ وقتی ازدواج کردیم؟ سینا میگه میخواستم قبل از مراسم بهت بگم راحله بهش میگه تو اصلا به این فکر کردی که من میخوام اصلا زن یه پلیس بشم یا نه؟ آنا و زویا هم میدونن؟ سینا میگه هیچکی نمیدونه فقط تو، هرچی تو بگی گردن من از مو باریکتره راحله میگه پس استعفا میدی؟ سینا جا میخوره و میگه من پلیس معمولی نیستم امنیتیم کارمو دوست دارم تورو دوست دارم میخوام با رضایت بیای باهام زیر یه سقف راحله بهش میگه پس بهم فرصت فکر کردن بده ببینم میخوام اصلا زن یه پلیس بشم یا نه و میره داخل.

سینا سر قرار با دکتر ضیائی تو به خونه ویلایی قدیمی میره و بهش میگه جه جای قشنگیه مال شماست؟ ضیائی میخنده و میگه نه مال شماست ملک پدریته اینجا بزرگ شدی سینا جا میخوره ضیائی بهش میگه میخوام امروز بار بزرگیو از رو دوشم بردارم سپس داستان ساختگی برایش تعریف میکنه اما به یاد میاره که وقتی به همان خونه رفته بود، حامد پدر سینا که تازه قلبشو عمل کرده بود، بهش سنگ هایی که پیدا کرده بود را نشون میده و میگه اینا چیه؟ تو داری چیکار میکنی؟ این یه ماهی که افتادم گوشه بیمارستان تو پاتو تو چه کارهایی گذاشتی؟ رفتی تو کار خلاف؟ کاوه بهش میگه که مگه دارم چیکار میکنم؟ و کارهاشو توجیه میکنه که حامد بعش میگه از فردا دیگه نمیای شرکت کاوه جا میخوره و میگه چی؟

حامد میگه پدرم از یه زیرپله شروع کرده و رسوند خودشو به یه مغازه تو همون بازار با شرافت پول درآورده و نون حلال داده بهمون این پولا نباید وارد زندگی من بشه! کاوه یقه شو میگیره و مبگه تو چی میگی؟ اون شرکت اگه الان به اینجا رسیده به خاطر منه فکر کزدی اون کارگرها با اون چندرغازی که بهشون میدی راضین و کار میکنن واست؟ و بهش میگه که تمام این مدت با سربرگ های چک های شرکت این کارهارو کردم دارو وارد کردم و قاچاق کردم پس پای تو هم گیره! و میخواد بره که حامد از فشار این حرفا نمیتونه خودشو کنترل کنه و قلبش میگیره و همونجا میوفته رو زمین و میمیره کاوه با دیدن این صحنه جا میخوره. ضیائی بعد از گفتن داستان ساختگی کلید اون خونه رو به سینا میده و میره. زویا به سینا زنگ میزنه و میگه اینا بهم زنگ زدن و قرار گذاشتن باهام سینا میگه صبر کن بیام دنبالت باهم بریم.

سینا میره دنبالش و باهم میرن به کلانتری زویا میگه چرا اومدیم اینجا؟ سینا میگه الان بریم خودمونو معرفی کنیم و همه چیزو تعریف کنی پامون گیر نیست ولی اگه خودسون بیان سراغمون حساب کتاب های بابارو هم میفهمن و اون موقع ست که تمام دارایی بابارو هم میگیرن و همه چیز میره به فنا فهمیدی؟ و ازش میخواد پیاده بشه که زویا پیاده میشه ولی بهش میگه نمیام و فرار میکنه و میره. او به خونه ناهید میره و بهش قضیه رو میگه ناهید میگه چرا گیر داده به پلیس حالا؟ که چی بشه؟ و باهاش حرف میزنه که زیربار پلیس رفتن نره چون پاش گیره ولی میتونی از پس سینا بربیای! او از ترس به خونه نمیره و همونجا میمونه. فردای آن روز ناهید میره پیش ضیائی و بهش میگه که ماجرا داره بیخ پیدا میکنه سینا گیر داده زویارو ببره کلانتری ضیائی میره پیش سینا و میگه که ناهید خانم بهم گفت انگاری زویا رفته پیشش و اتفاقی که واسش افتاده را بهش گفته تا کمکش کنه این بچه پیش تو نیومده رفته پیش ۷ پشت غریبه! و باهاش حرف میزنه تا به فکر زویا باشه بزاره بهش اعتماد کنه....  

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه