خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت 20:30 دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است.

خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال غریبه

پروانه سر قرار با شاهمیری میره او بهش میگه که من دیشب پنهانی وارد اتاقش شدم و خیلی اتفاقی با یک کشو روبرو شدم که توش یه مقدار پول و طلا و اسلحه و یه گوشی موبایل بود سیم کارت موبایلو براتون آوردم که شاید به دردتون بخوره. شاهمیری تشکر می‌کنه، پروانه میگه از دیشب تا الان یه سری حرفایی خانم بابایی بهم می‌زد که احساس کردم شاید بهم شک کرده باشه سپس ماجرای دزدیده شدنش وقتی قبلاً می‌خواسته فرار کنه بهش میگه شاهمیری میگه یه خاطر ضربه‌ای که به اون زن زدی استرس گرفتی؟ او تایید می‌کنه که شاه میری میگه نگران نباش اون حتماً از آدمای خود خانم بابایی بوده تا شما را تحت فشار بزاره که از اون باغ بیرون نیایین.

زویا به خونه ناهید میره و بهش میگه اومدم باهاتون معامله کنم و درباره زمین با همدیگه حرف می‌زنند او میگه دربارش فکر می‌کنم. سینا وقتی پیش خانم بابایی میره متوجه میشه که زویا صبح پیشش رفته بوده سینا میگه اومدم تا بهتون بگم درباره فروش زمین فکر کنین و بهم خبر بدین اگه خواستین بفروشین. او با عصبانیت به خانه میره و با زویا دعوا می‌کنه که چرا سرخود عمل می‌کنه و به او چیزی نمیگه زویا میگه یعنی من هر کاری می‌خوام بکنم باید بهت بگم؟ سینا میگه درباره کار آره من پا شدم رفتم اونجا بهم میگه خواهرت صبح اینجا بوده خب اونجا من باید چی بگم؟ آنها با هم یک کمی بحث و کل کل می‌کنند که آنا از بالا صدای آنها را می‌شنوه و به خاطر حال بچه‌هاش ناراحت میشه که به این روز افتادن. ناهید به سینا زنگ میزنه و میگه قصد فروش ندارم و قطع میکنه سینا با عصبانیت میگه همینو می‌خواستی؟ برگشت گفت نمی‌خواد بفروشه زمینو من هی بهت میگم تو این موارد نباید سرخود عمل کنی وقتی کارمون پیشش گیره باید محتاطانه بریم جلو باهاش کنار بیایم! و از اونجا میره.

فردا صبح زویا به دم در خانه ناهید میره اما می‌بینه کسی اونجا نیست و هرچی زنگ می‌زنه کسی درو باز نمی‌کنه و هرچی هم خودش بهش زنگ می‌زنه تلفنشو برنمی‌داره سینا به دنبال راحله میره تا صحبت کنه او درباره ناهید بهش میگه راحله جا می‌خوره و میگه مادرت خبر داره؟ اون میگه نه ولی نمی‌دونم بفهمه چی میشه. زویا سبد گل گرفته و پیش ضیایی میره و ازش به خاطر بدرفتاری باهاش عذرخواهی می‌کنه و بهش میگه بالاخره شما بیشتر می‌شناسینش عمو جان ازتون می‌خوام که باهاش صحبت کنین و پادرمیونی کنین که زمینارو بفروشه بهمون او اول مخالفت می‌کنه و به دروغ میگه این خانم قبلاً تو شرکت برای من کار می‌کرد که سر یه مشکلاتی اخراجش کردم که پدرت پادرمیونی کرد و خواست برگرده اما من قبول نکردم الان من خودم برم پیش این خانم صورت خوبی نداره! زویا قبول می‌کنه و با ناراحتی از اینجا می‌خواد بره که دقیقه آخر بهش میگه باشه دخترم باهاش حرف می‌زنم زویا خوشحال میشه.

آنها با ناهید که همان خانم بابایی هست تو شرکت قرار میزارن ضیائی بهش میگه فکر نکن بهت گفتم بیای اینجا که سر کارت برگردی حتی برای خودمم اینجا نیستی خودمم نمی‌خواستم که اینجا باشم اگه اینجا الان هستم فقط به خاطر بچه‌های اون مرحومه چون می‌دونم دستشون زیر ساطور توئه و اگه لازم باشه به جای دستشون گردن خودمو می‌ذارم زیر ساطورت! سپس با همدیگه کمی حرف می‌زنن ناهید بهشون میگه فکر کردی این پولا واسه من پوله؟ پول خورد منم نیست! اگه کارشون پیش من گیره باید بهشون بگین که ادب داشته باشن زویا میگه مشکلتون الان ادب منه؟ باشه من ازتون معذرت می‌خوام همان موقع آنا وارد شرکت میشه و با دیدن اونا میگه ببخشید نمی‌دونستم که جلسه دارین زودیا زود بلند میشه و میگه نه دیگه جلسمون داشت تموم می‌شد ناهید خانوم برای واگذاری زمینا اومدن ناهید بهش میگه من بهتره دیگه برم خبرتون می‌کنم. بعد از رفتن ناهید زویا هم میره تا بدرقه‌اش کنه.

ضیائی با آنا صحبت می‌کنه و از ناهید میگه سپس ازش معذرت خواهی می‌کنه که به خاطر دوستیش با کاوه چیزی به او نگفته بود از این قضیه آنا ناراحت میشه و وقتی از شرکت بیرون میاد شروع می‌کنه به گریه کردن. بعد از کمی حرف زدن با هم بهش میگه که می‌خوای به دست و پات بیفتم؟ برای بچه‌هام این کارم می‌کنم سپس با گریه از اونجا میره. بعد از رفتنش ضیائی به اونجا میره و به ناهید میگه الان دیگه وقتشه باید باهاشون کنار بیای....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد