خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است.

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال غریبه

مژگان تمام چیزهایی که میدونه را شروع میکنه به نوشتن سپس با سینا از اداره بیرون میرن. زویا تو شرکت سخت مشغول حساب و کتاب هاست و زمان کلا از دستش در رفته از طرفی آنا هرچی بهش زنگ میزنه میبینه گوشیش خاموشه و به شرکتم  هرچی زنگ میزنه میره رو پیغامگیر و حسابی نگران زویا میشه. برای مژگان یه پیام از طرف شخصی به نام پ میاد که نوشته جون دکتر سماواتی تو خطره او سریعا به داوود زنگ میزنه و میگه که داوود از مژگان میپرسه پ کیه؟ او میگه پروانه ست داوود ازش میخواد پیامو واسش بفرسته سینا سریع به امیرعلی زنگ میزنه و میگه کجایین؟ او میگه تو شرکت دوباره چیکار کردم؟ اشتباهی کردم؟ سینا میگه جایی نرین همین الان میایم و با روشن کردن آژیر سریع خودشونو به اونجا میرسونن.

تلما رفته با تاکسی نزدیک شرکت امیرعلی تا وقتی از اونجا بیرون میاد ببینتش. راننده تاکسی میگه خانم قرارمون ۱ ساعت بود الان ۳ ساعته که اینجاییم! او میگه خوب پولتونو میگیرین راننده میگه مچ شوهرتونو میخواین بگیرین؟ تلما میگه نه همون موقع ماشین پلیس میاد و امیرعلی سوار میکنن و سریعا میرن از اونجا که تلما میگه تعقیب کنین اون ماشینو. یه موتوری سرتاپا مشکی هم داره اونارو تعقیب میکنه. امیرعلی تو راه میپرسه چیشده آقا سینا؟ میشه بگین او میگه هیچی باهم حرف میزنیم حالا. آنا از نگرانی سوار ماشین میشه و سریع میره به شرکت که میبینه زویا اونجا خوابش بر ه. او بیدارش میکنه و میگه اینجا چیکار میکنی؟ زویا میگه حواسم نبود اصلا نمیدونم چجوری کی خوابم برده! آنا میگه چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ تعریف کن زویا میگه چیزی نشده آنا جون همون درگیریا برم یه آب بزنم به صورتم بریم خونه و راه میوفتن. تو مسیر سینا به داوود که رفته تو ماسین عقبی میگه کجایی نمیبینمت! او میگه پشت چراغ قرمز موندیم برین میایم میرسونیم خودمونو.

آنها جلوتر تو یه ترافیک سنگین میوفتن که سینا میره جلو تا ببینه چخبره راهو باز کنن تا اونا سریعتر برن اما میبینه تصادف شده و مأمور اورژانس میگه تا نیان این ماشینو جابه جا کنن کاری نمیشه کرد همان موقع موتوری از همشون رد میشه و جلو دور میزنه سپس به طرف مژگان شلیک میکنه و میره همه شوکه میشن و سینا سعی میکنه بگیرتش اما نمیتونه. تلما با دیدن این صحنه بهم میریزه و شروع میکنه به گریه کردن و نگران حال مژگانه. او سریع میره خونه و به خاطراتش با مژگان فکر میکنه و گریه میکنه روزی که تو شمال میخواست به همه بفهمونه غرق شده و به مژگان گفته بود فقط و ازش خواسته بود هر اتفاقی که افتاد به کسی نگه که اون زنده ست مژگان قبول میکنه.

مژگانو سریعا میرسونن به بیمارستان سینا بهم ریخته و میره تو اداره که داوود بهش پرونده میخواد بده که او از عصبانیت پرونده را به هوا پرت میکنه و میره. سینا پیش دکتر میره و ازش درباره اوضاع مژگان میپرسه او میگه تشخیص من اینه که به صلاحشه چند روز تو کمای ساختگی باشه. تلما واسه اینکه بفهمه مژگان تو چه وضعیه حالش میره زنده ست هنوز یا نه میره از دور خونه مادر مژگانو میبینه و وقتی میبینه حال مادرش عادیه میگه به خودش که پس هنوز زنده ست که بهش خبر ندادن. فروغ میره پیش مرجان تو بهشت که با دیدن فروغ بهش میگه معلوم هست چیکار کردی؟ چرا بدون مشورت من مژگانو کشتی؟ کی گفت اینکارو بکنی؟ فروغ میگه کار من نبود خانم من بدون اجازه شما کاری نمیکنم که امروز تازه میخواستم ازتون بپرسم چیکار باید بکنم!

مرجان جا خورده و میگه پس کار کی بوده؟ خبر مژگان تو اخبار و فضای مجازی پخش میشه و متوجه میشن که هنوز زنده ست مرجان میگه نباید بمیره اون فقط میدونه تلما کجاست فروغ میگه اگه میخواست بگه تا الان گفته بود ۳ سال گذشته از اون قضیه! بهد از چند دقیقه شاهین میره تو بهشت و به مرجان میگه که من تو بهشتم کارتون دارم او عصبی میشه و میگه این اینجا چیکار میکنه! آنها تو اتاق ته باغ میبینن همو و شاهین بهش میگه که اومدم بگم که من به مژگان شلیک کردم او سرزنشش میکنه که چرا این کارو کرده شاهین میگه چون با پلیس داشت همکاری میکرد تو ماشین پلیس بود وقتی بهش شلیک کردم! و بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. ارغوان خونه شونو داره میچینه و جهیزیه شو برده اونجا دوباره که امیرعلی به ارغوان زنگ میزنه و میگه باید حرف بزنیم بیا اینجا من خونه ام...

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه