خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۱۴ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۱۱۴ سریال ترکی شربت زغال اخ

عبداله خان به پنبه میگه من نمیتونم پنبه میگه چیو آقا؟ عبداله خان میگه این وضعو پنبه میگه چی؟ عبداله خان میگه من شعله خانمو دوست دارم همگی شوکه میشن و عبداله خان میگه میخوام دیگه واسه خودم زندگی کنم و شعله را بغل میکنه همان موقع شعله از خیال و رویا میاد بیرون و عبداله خان به پنبه میگه میخوای شما هم بیا پنبه میره و ربانو پاره میکنه و تبریک میگه سپس همگی دست میزنن. عامر تو خودشه که مته خان پیشش رفته و میگه چیشده؟ دمغی! عامر احظاریه دادگاهو نشونش میده که مته خان میگه اومدم حالتو بپرسم ولی با دیدن این فهمیدم چته حالا انقدر که دوستش داری ناراحتی چرا میخوای طلاق بگیری؟ عامر میگه وقتی بزرگ میشی همه چیز پیچیده تر میشه و جوری با مته خان حرف میزنه که انگار داره وصیت میکنه مته خان میگه چرا یجوری حرف میزنی انگار میخوای بمیری؟ عامر میگه مردن چیه دیگه؟!

همینجوری خواستم برای آخرین بار حرفامو بزنم. شعله به خانه اش میره و به حلقه اش نگاه میکنه و یاد لحظه ای میوفته که پنبه ربانو پاره کرد و به خودش میگه مرتیکه رو ببین فکر کردم الان میگه جدا میشم بهش گفت بیا ربانو ببر! آذرخش به اونجا میاد و میگه چخبره؟ شعله میگه چی چخبره؟ آذرخش میگه بعد از مراسم روزگار ازت خواست  برین بیرون ولی تو گفتی نه چرا؟ خوش گذرونی باشه و تو بگی نه؟ عجیبه! شعله میگه بالاخره دیگه یه زن متعهلم گفتم یخورده جمع بشم دیگه آذرخش میگه باشه ولی قانع نشدم! سپس شعله میگه تو خودتم خیلی پکر بودی چرا؟ چیشده؟ آذرخش میگه فردا دادگاه طلاقه شعله جا میخوره و میگه چه عجله بود حالا؟ آذرخش میگه هرچی زودتر تموم بشه بهتره. فردای آن روز سر میز صبحانه شعله به آذرخش میگه که تنها نمیزارم بری منم میام سولماز میگه امروزه دادگاه؟

او تایید میکنه و میگه لازم نیست خودم تنهایی میرم کارو تموم میکنم میام دیوونه بازیم در نمیاری! سپس میگه قبلش میرم با ارطغرل پیش مهمت عاصف باهاش درباره برنامه حرف بزنم. شعله میگه خبر اصلی داشت یادم میرفت علی انگار نورسمارو اخراج کرده از کارش همگی ناراحت میشن و سولماز میگه من که تعجب نکردم مشخص بود والا. آذرخش با ارطغرل پیش مهمت رفته و بهش میگه که به کارهاش علاقه داره و ازش دعوت میکنه تا به برنامه اش بیاد اما او قبول نمیکنه که ارطغرل ازش خواهش میکنه و میگه بزار بقیه تورو الگو قرار بدن! در آخر مهمت به خاطر ارطغرل قبول میکنه که آذرخش خیلی خوشحال میشه. وقتی از خانه مهمت بیرون میرن آذرخش حسابی از ارطغرل تشکر میکنه و میگه که داره میره دادگاه ارطغرل متأثر میشه. تو شرکت عبداله خان از عامر میپرسه که وقتی نشد درباره غنچه حرف بزنیم ماجرا چیه؟ عامر میگه که تو ماجرای طلاق با لمان باهاش آشنا شدم که تو سفر به آلمان دوباره باهاش روبرو شدم و حسم بهش سر باز کرد دوباره عبداله خان به خاطر اینکه آوردتش تو رستوران بدون هیچ پیش زمینه ای ازش گلگی میکنه و میگه این رفتارها مال تو نیست تو چت شده؟

عامر تو فکر میره و سکوت میکنه. آذرخش و عامر به دادگاه رفتن و از همدیگه جدا میشن وقتی بیرون میرن شعله به همراه چیمن و دوعا با ماشین تزیین شده به استقبالش میرن که آذرخش جا میخوره و میگه این کارها واسه چیه؟ شعله میگه اومدیم جشن بگیریم نباید فقط عروسیم جشن گرفت که! آذرخش کلافه میشه. نورسما به خانه مادرش رفته و باهاش بحث میکنه که به خاطر دخالت های اونا زندگیش اصلا خوب پیش نمیره و ازش میخواد دیگه دخالت نکنن اما  نبه باهاش دعوا میکنه و میگه باید اون پسر بی همه چیز بدونه که دختر از کی گرفته تو نباید سازگار بشی اون باید سازگار بشه! نورسما باهاش بحث میکنه و در آخر میگه که دست از سر اون و زندگیش بردارن.

نیلای که بیرون بود با حالی بد به خانه میاد که هیچکیم نیست دوعا وقتی به خانه میره حال بدشو میبینه که سریعا اونو میبرن به بیمارستان. اونجا دکتر میگه که چیزی نیست فقط بچه چرخیده و باید سزارین بشه نیلای حسابی ترسیده و میگه من هنوز آمادگیشو ندارم! چیکار کنم؟ دوعا میگه چیزی نیست میدونم خیلی میترسی ولی امروز روز خیلی خوبی میشه واست و ازش میخواد آروم باشه نیلای کمی آروم میشه. دوعا به مصطفی خبر داده و همگی در حال رفتن به بیمارستان هستن. نیلای تو یه فرصت فرار میکنه و میره تو سرویس پنهان میشه که دوعا میره دنبالش و از پشت در بهش میگه بیاد بیرون وگرنه میره یکیو میاره تا درو باز کنه سپس نیلای را در آغوش میگیره و آرومش میکنه تا نترسه.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه