خلاصه داستان قسمت ۳۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران

در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۳۲ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.

در قسمت ۳۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟‌ 

سوزان و یامان بعد از رقصیدن به یک بار میرن و خوشگذرونی و رقصیدنه اونجا ادامه میدن. فردا صبح لیدیا از خواب بیدار میشه و میخواد بره مدرسه که به در اتاق یامان پدرش میزنه تا از خواب بیدار بشن. سوزان و یامان خوابن که وقتی از خواب بیدار میشن و همدیگرو کنار هم میبینن شوکه میشن و یامان به لیدیا میگه تو برو دخترم من بیدار شدم. یامان و سوزان بهم میگن چه اتفاقی افتاده؟ انقدر مست شدیم یعنی؟ یامان میگه من تا جایی یادمه که اومدیم اینجا تا واست قهوه درست کنم دیگه چیزی یادم نیست سوزان هم میگه منم هیچی یادم نیست! اوگولجان به فاطما میگه من چجوری دل الیفو بدست بیارم که باهام آشتی کنه؟ فاطما میگه واسش قهرمان بازی دربیاره خیلی جوابه، مامان و باباتو ببین چقدر باهم خوب شدن اوگولجان میگه مثلا چیکار کنم؟ شنگول میگه مثلا یکی کیفشو میدزده و تو میری پس میگیری و قهرمانی اوگولجان میگه آفرین راست میگی فکر خوبیه و با آیبیکه به طرف مدرسه میرن.

سوزان از یامان میخواد تا روشو برگردونه که لباساشو عوض کنه یامان میگه باشه من میرم حمام. فاطما تو پارک نشسته که پسر بچه ای را میبینه و بهش پیشنهاد میده که واسش کاری که میخوادو بکنه که در ازاش ۲۰۰لیر بگیره  اون پسر که اسمش فوآد هستش قبول میکنه فاطما واسش نقشه ای که کشیده را تعریف میکنه و میگه که چیکار باید بکنه. تو مدرسه استاد بوراک در حال جمع کردن وسایلش هست که تولگا پیش بچه ها میره و میگه انگاری استاد بوراک اخراج شده و داره میره آنها هم جا میخورن هم تعجب میکنن سپس میرن سراغ استاد بوراک و عمر میپرسه حقیقت داره اخراج شدین؟ به خاطر اینکه از من حمایت کردین؟ بوراک میگه آره سپس آسیه میگه چیکار کنیم جلوی اتفاقو بگیریم؟ بوراک میگه کاری نمیشه کرد اینجا مال شوال خانمه تهش اون تصمیم میگیره سپس جلوی در ورودی ساختمان جمع شدن تا بوراک را بدرقه کنن او از آنها میخواد که به درسشون برسن چون یه آزمون خیلی مهم دارن و باید توش موفق بشن.

شوال به اونجا میاد و میگه چرا جمع شدین؟ مگه درس و کلاس ندارین؟ برین سر کلاستون اما اونا از جاشون تکون نمیخورن که وقتی بوراک میره آنها تشویقش میکنن شوال از اینکه بهش اعتنایی نکردن با حرص از اونجا میره. تو کلوب نباهت با سوزان حرف میرنه و میگه خوب چیشد؟ جلسه دیروز چجور پیش رفت؟ یامان نزدیک نشد؟ سوزان یاد شب گذشته میوفته اما به نباهت چیزی نمیگه و میگه نه هیچی رفتیم جلسه اومدیم نباهت میگه همین؟ فکر کردم مثل فیلما یه چیزی میشه حداقل باشه تو هم هیچ تلاشی نکن آخر ثریا قاپشو میدزده. سوزان میگه ثریا؟ مگه چیزی بینشونه؟ نباهت میگه الان نه ولی امکان داره چون از قبل همدیگرو میشناسن از کانادا! انگاری بهم خیلیم نزدیک شده بودن سوزان به خودش میگه خوب شد فهمیدم پس یه عیاش و چشم چرونه! بعد از مدرسه اوگولجان پیش فاطما و فوآد میره که جلوی در خونه الیف اینا هستن.

اوگولجان میگه باید چیکار کنم؟ فاطما میگه میری سرشونو گرم میکنی که فوآد کیفو بدزده بعد تو میری ازش پس میگیری اینجوری تو چشم الیف میری. اوگولجان همین کارو میکنه و بعد از اینکه فوآد کیفو میدزده دنبالش میره سپس وقتی تنها میشن اوگولجان میگه اینجوری ضایع ست یه مشتی چیزی بزن بهم همان موقع الیف در حال دویدن پیششون میره و فوآدو میگیره و حسابی کتک میزنه. فوآد میگه بسه نزن و همه چیزو به الیف میگه الیف شوکه و عصبی میشه از این کارهای اوگولجان. وقتی پیش فاطما و آیلا برمیگردن الیف میگه که همه اش نقشه فاطما بوده آیلا با کلافگی میگه آخه اینم شد راه حل واسه بدست آوردن دل؟ و با کلافگی میرن. ثریا با دیدن سوزان پیشش میره و با حرفاش بهش میفهمونه که زیادی دل نده به یامان چون اونا بین خودشون قرار دارن حتی یامان بهش پیشنهاد داده تا باهم تو یه خونه زندگی کنن سوزان جا میخوره و میره.

یامان پیش سوزان میره که او بهش میگه من مثل زن هایی نیستم که میشناسی!هرچیم دیشب اتفاق افتاده فراموش میشه و از بیخ و بن اشتباه بوده یامان از رفتارش جا میخوره. اوگولجان و عمر پیش هم هستن که صاحب کارش با آدماش پیششون میرن و میگه بهشون که ازشون فیلم داره و باید به کارشون ادامه بدن سپس ازشون میخواد بیان دفتر کارش. عمر به آکیف خبر میده و خودشون به اونجا میرن. پلیس میاد و عمر و اوگولجان پیش آکیف میرن و افراد داخل دفتر دستگیر میشن ولی ماجد موفق میشه فرار کنه و با خودش میگه بیچاره تون میکنم. شب تو خونه اورهان همگی نشستن و اوگولجان ماجرای صبحو براشون تعریف میکنه که اورهان میگه من اگه جای الیف بودم دیگه جواب سلامتم نمیدادم! و از اینکه فاطما همچین نقشه ای کشیده جا میخورن. عمر میگه من برم سرکار دیگه جلوی حیاط خانه ماجد با افرادش سراغش میرن و با اسلحه تهدیدش میکنن و میبرنش. آنها عمر را به داخل استخر خونه ای میبرن و در حالیکه اونو به صندلی بستن میندازنش تو استخر.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه