خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۹۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۹۱ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

عامر به حرف های دکتر فکر میکنه و سریعا به مته خان پسرش زنگ میزنه و حالشو میپرسه سپس میگه بیاد پیشش تا ببینتش. سپس عامر به آذرخش زنگ میزنه و میگه این روزها تو داری میری سرکار شعله هم سرکاره دوعا تنهاست و اگه جایی بخواد بره خیلی واسش سخت میشه با بچه واسه همین از شرکت یه راننده با ماشین میفرستم تا اونجا باشه جایی خواست برین راحت باشین آذرخش تشکر میکنه و میگه خیلی به فکری دستت درد نکنه و بعد از گفتن دوست دارم تلفنو قطع میکنه. آذرخش پیش دوعا میره و میگه عامر قراره یه راننده با ماشین بفرسته دوعا میگه واسه چی؟ آذرخش میگه میخواسته راحت باشی اگه جایی خواستی بری با بچه سختت نشه دوعا میگه اگه فاتح فرستاده بود قبول نمیکنم ولی از عمو عامر چرا حسابش جداست و برای مادرش خوشحاله که آدم درستی وارد زندگیش شده که قدرشو میدونه.

مته خان پیش عامر رفته که عامر باهاش حرف میزنه و نصیحتش میکنه که همیشه شاد و خوشحال باشه اصلا مهم نیست که رتبه خوبی نیاورده مته خان میگه باشه ولی یجوری حرف میزنی انگار صحبت خداحافظیه نگو میخوای بری خارج از کشور! عامر میگه نه پسر تا مجبور نشم هیچ جا نمیرم مته خان میگه چرا اینجوری میگی بابا؟ عامر میگه منظورم مأموریتی چیزی بود مته خان میگه آهان. پنبه با کلی خرید پیش نورسما رفته تا باهمدیگه کوفته درست کنن. آنها باهمدیگه گرم درست کردن مواد اولیه هستن که وقتی تموم میشه پنبه میگه برم به بابات یه زنگ بزنم امروز اصلا زنگ نزد وقتی به دم پنجره میره شعله را میبینه که وارد شهرک شد و به خودش میگه خوبه چه به موقع سپس به نورسما میگه من الان یادم افتاد سونگل خانم مرخصی خواسته بود من باید سریعتر برم تا اون بنده خدا بتونه بره سپس خداحافظ میکنه و میره.

شعله تو خونه اش سر خودش غر میزنه که پرونده هارو جا گذاشته بوده سپس زنگ در خانه اش زده میشه که با دیدن پنبه جا میخوره پنبه میگه گم و گور سده بودی حتما روت نمیشده بیای وگرن همه امید گفته بودم میخوام باهات حرف بزنم سپس شروع میکنه به شعله توهین کردن و در آخر میگه عبداله خان منو ترک نمیکنه که بیاد با تو شاید یخورده با تو وقت بگذرونه ولی آخرش برمیگرده با خودم سپس ازش میخواد گم بشه از زندگیشون بره بیرون و اونو یه زن سبک و جلف و آویزون خطاب میکنه و میره شعله حسابی بهم میریزه. لمان پیش عامر تو شرکت رفته و ازش میخواد با کایهان کار نداشته باشه چون با اون خیلی خوشبخته و میگه من از تمام روزهای جهالتش خبر دارم انگاری چندتا مدرکم ازش داری میخوام ازت کاری نکنی و این خوشبخیتمو بهم نزنی عامر قول میده که کاری نکنه در ازای خوشبخت شدنش لمان قبول میکنه و میره.

شعله با عصبانیت به شرکت سراغ عبداله خان میره او با دیدنش میگه چیشده شعله خانم؟ شعله میگه چیشده؟ زنت اومده بوده خونه ام هرچی از دهنش درومد بهم گفت هرچی دلش خواست گفت و رفت عبداله خان جا خورده و میگه من خبر نداشتم شعله میگه همین؟ کاری نمیخوای بکنی؟ عبداله خان میگه مثلا چی؟ شعله میگه مگه تو نیومدی تو خونه ام بهم گفتی دوستم داری؟ خوب سر حرفت بمون! عبداله خان میگه من از احساسم بهتون گفتم ولی نگفتم که از پنبه جدا میشم شعله میگه چی؟ عبداله خان میگه این که من دوستون دارم حقیقته ولی زندگیمم واقعیته زندگیمه که خرابش نمیکنم شعله با عصبانیت میگه یکبار دیگه جلو راهم سبز نمیشی فهمیدی؟ و با عصبانیت از اونجا میره و خودشو لعنت میکنه که چرا هوا برداشته بودتش.

ارطغرل به نورسما زنگ میزنه و یه تابلو سفارش میده تا دو روز دیگه آماده بشه برای دخترش که خواستگاریشه او با خوشحالی قبول میکنه. شعله پیش امید میره و موضوعو میگه و ازش میخواد کارو جمع کنن برن باهم نوشیدنی بخورن. شب فاتح به دوعا زنگ میزنه که چیمن برمیداره فاتح حال دوعا و بچه رو میپرسه که چیمن میگه خوبن او ازش میپرسه کسی اونجاست؟ چیمن میگه به توچه؟ دیگه به خواهرم زنگ نزن و قطع میکنه. فاتح عصبی شده و با عصبانیت تو آینه خودشو میبینه و میگه من اینجا زجر میکشم شما مهمونی گرفتین قهقه میزنین؟ نشونتون میدم تلافی این کارها و رفتارو میبینین.

یه نفر تازه از زندان آزاد شده که از هم محله ای ها و همبازی نیلای بوده. او بهش زنگ میزنه و بعد از معرفی خودش میگه من تازه اومدم استانبول باهم یه قرار بزاریم حرف بزنیم؟ او قبول میکنه. نورسما هرچی به امید زنگ میزنه جوابی دریافت نمیکنه که استرس میگیره. امید آخر شب با حالی داغون که مسته به خانه میره و نورسما جا میخوره از حالش و کمکش میکنه رو تخت دراز بکشه. نورسما به خاطر بوی الکلی که امید میده نمیتونه کنارش بخوابه واسه همین میره رو کاناپه دراز میکشه و میخوابه.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد