دانلود مستقیم قسمت ۷ سریال بدل + خلاصه داستان سریال بدل قسمت ۷
سریال بدل هر شب بعد از اذان مغرب از شبکه سه سیما منتشرمی شود، در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد لینک دانلود قسمت هفتم سریال بدل را خواهیم دید.

سریال بدل به کارگردانی علی مسعودی می باشد، این سریال با هنرنمایی شهرام قائدی، داریوش سلیمی، ساعد هدایتی، اشکان اشتیاق ، گیتی معینی، فرحناز منافی ظاهر و ... در سال ۱۴۰۲ ساخته شده است.
سریال بدل در ماه رمضان هرشب بعد از افطار و اذان مغرب به افق تهران از شبکه سه سیما منتشر می شود، در اینجا لینک دانلود سریال بدل و خلاصه داستان سریال بدل قسمت هفتم را خواهید دید.
دانلود سریال بدل قسمت ۷ از شبکه سه
https://telewebion.com/episode/۰x۱۱d۸c۲ff
خلاصه داستان قسمت ۷ سریال بدل
کیوان و رضا تو کوچه پس کوچههای محله در حال قدم زدن و حرف زدن هستند درباره کاری که میخوان بکنن که رضا از دست کیوان عصبی میشه و یقشو میگیره کیوان هم می چسبونتش به درخت و یقهشو میگیره که تورج آنها را میبینه. او عصبی شده و کیسه پرتقال از دستش میافته کمربندشو باز میکنه و داد میزنه دست رو برادر من بلند میکنی؟ و به طرف آنها میدوئه که وسط راه پاش پیچ میخوره و میخوره زمین محکم. مکرم همسایهشون آقای محمودی را با خودش به همراه قاسم میبره به قهوه خانه مظفر تا اونجا با دادن دیزی بهش نمک گیرش کنه. مکرم میره پیش مظفر و بهش میگه آقای محمودیو آوردم که بهش ناهار دیزی بدم غذاشو سفارشی بزنین مظفر دلیلشو میپرسه که مکرم بهش میگه انگاری برادرزادهاش تو شرکت هوافضا کار میکنه ازش خواستم تا یه کاری کنه رضا همین جا دستش بند بشه که دیگه برنگرده تو همین شهر موندگار بشه.
بعد از خوردن ناهار مکرم ازش میخواد تا یک بار دیگه به برادرزادهاش زنگ بزنه محمودی بهش میگه اونجا آدم بیکار نیستش اصلا مدیرن همه کار زیاد دارن. صبح بهش زنگ زدم جواب نداد اگه سرش خلوت شده بود خودش زنگ میزد مکرم ازش میخواد حالا یک بار دیگه زنگ بزنه محمودی زنگ میزنه و میبینه که تلفنو برنمیداره او به مکرر میگه خودش ببینه زنگ زدم تماس میگیره. مکرم درباره مزایای اونجا میپرسه که محمودی تعریف میکنه و میگه حتی ناهارو میان وعده و دسر هم میدن. از طرفی رضا و کیوان تورج را بردن به دکتر اونجا دکتر شروع میکنه به بستن دستهای تورج و ازشون میپرسه که چه جوری خورد زمین که دستش این شکلی شد! رضا میگه سرعتش زیاد بود تو شیب خورد زمین بقیشم قل خورد. مکرم با قاسم و محمودی از قهوهخانه بیرون میرن که بعد از رفتن آنها عزت زنگ میزنه به مکرم و ازش میپرسه که کجاست و چیکار میکنه؟ مکرم براش تعریف میکنه و میگه محمودیو آوردم قهوه خونه تا نمک گیرش کنم رضارو همین جا برادرزادهاش استخدام کنه تا موندگار بشه بعد از کمی حرف زدن عزت قطع میکنه.
سپس به رضا زنگ میزنه و ازش میپرسه که کجا مونده قرار بود ناهار خونه باشه! رضا بهش میگه پیش دکترم اومدیم یه جایی کار داشتیم مادرش با شنیدن اسم دکتر بهشون میگه بیاین ناهار همین جا با هم غذا بخوریم رضا از خودش به مادرش میگه اصرار کردم ولی انگاری کار دارن میخوان به کارشون برسن مادرش ازش میخواد گوشیو بده بهش تا خودش باهاش حرف بزنه و راضیش کنه کیوان با اولین تعارف او قبول میکنه و میگه میام رضا حرص میخوره. بعد از قطع تماس دکتر ازشون میپرسه شما هم دکتین؟ تورج میگه آره ولی نه از این دکترا، دکترای هوافضا هستند خارج بودن تازه اومدن ایران دکتر تحسینشون میکنه و میگه خوشم میاد از نخبههایی که میرن درسو یاد میگیرند برمیگردن تا به کشور خودشون خدمت کنند اینجا آشنا دارم تو شرکت هوافضایی ایران شمارتونو بدین بهشون بدم تا ازتون استفاده کنند و همین جا استخدام بشین.
کیوان سریع میگه نه لازم نیست خودمون یه آشنا داریم اینجا صبح قبل از اینکه بیایم اینجا پیششون بودیم قراره همونجا مشغول به کار بشیم ک از این موضوع فرار میکنند، دکتر میگه باشه حالا کارت منو بگیرین اگه کاری از من بر میومد حتماً بهم بگین آنها قبول میکنند و از اونجا میرن. آنها برمیگردن خونه ولی رضا به کیوان میگه تو برو بهشون میگم کار داشتی زیاد جلو چشم نباشی بهتره! آنها به خانه برمیگردند و رعنا و مادرش ازش میپرسند که دکتر پس کجاست؟ رضا میگه کار داشت نتونست بیاد بعد از چند دقیقه برادرزاده محمودی میره دم در خونهشون که کیوان استرس میگیره و فکر میکنه الان با راننده و محافظ اومدن دنبالش تا ببرنش به شرکت هوافضا از طرفی پدرش با اهالی محل جمع شدند تا اونو بدرقه کنند سپس رضا را تا جایی همراهی میکنند.
رضا وارد حیاط شرکت میشه که میبینه یک سری از مسئولین به صف شدن او را تشویق میکنند رضا حسابی استرس گرفته و حالش بد شده، او از فکر و خیال بیرون میاد و درو باز میکنهرکه میبینه برادرزاده آقای محمودی با موتور اومده و بهش میگه اومدم مدارک دانشگاهیتونو بگیرم و ببرم برای کارهای استخدام. رضا میگه هنوز مدارکمو نگرفتم و دارن بازی در میارن اون کمی درباره مدارک و دانشگاهش ازش سوال میکنه که رضا جواب میده و میپیچونتش. بعد از رفتن او سریع به کیوان زنگ میزنه و میگه بعد از خوردن ناهارت سریع بیا قهوه خونه مظفر تا ببینیم چیکار کنیم زودتر این قضیه حل بشه هر لحظه امکان داره مامورین هوافضا بریزن تو خونه ما! آنها به قهوه خونه میرن ولی اصلاً نمیتونن حرف بزنن چون پشت سر هم آدما میان اونجا و میخوان باهاشون صحبت کنن درباره خارج و دانشگاه اونا کلافه میشن و میرن. سپس تو کوچه پس کوچههای محله و حین راه رفتن حرف میزنند یک دفعه محمودی از یه خونه در میاد و باهاشون هم مسیر میشه....
نظر شما