خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت ششم + دانلود قسمت ۶ سریال جذر و مد
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ششم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز ۲۷ خرداد منتشر می شود.

پخش سریال نمایش خانگی «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیهکنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال در روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. سریال «جذر و مد » یک سریال اجتماعی، خانوادگی است.
آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسنپور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت ششم سریال جذر و مد را خواهید خواند.
خلاصه قسمت ششم سریال جذر و مد
پرهام از کمپ طبیعت گردی با پدرش تماس تصویری میگیره و امیر حسابی سفارش میکنه که مراقب خودش باشه، پدربزرگش میگه انشالله خودت هم میایی یه بار با هم میآییم اینجا، پرهام تعجب میکنه که مگه قراره پدرش هم بره کانادا، اما امیر میگه نه من همچین قراری نذاشتم اما پدربزرگش میگه فائقه گفته میایی که امیر زیر بار نمیره. همون لحظه فردوس هم میاد و کمی با پرهام و پدربزرگش صحبت میکنه.
شب بعد از رفتن مهمونها اختر به گوهر سفارش میکنه که حتما ازدواج کنه چون خونه بدون مرد نمیشه و بهش میگه که اینقدر تو خیالاتش دنبال مرد خوش برو رو و پولدار و ... نباشه چون آخرش یکی میاد که به همین شهروز قانع میشه، با این حرفها به شوهر اختر بر میخوره و بهش میگه من میرم، اختر هم میگه صبر کن ما هم بیاییم، بعد از گوهر خداحافظی میکنه و با بچه اش میره.
مادرجون برای امیر پیغام میذاره که چرا شام نیومدی منتظرت بودم، به پرهام و فائقه هم زنگ زدم اونقدر حالشون خوب بود که دلم نیومد بگم زودتر برگردن، تو هم سعی کن خوش بگذرونی. امیر هم جواب میده که خسته و کثیف بودم اومدم خونه دوش بگیرم.
فردا صبح فردوس میره خونه گوهر و میگه امانتی مهندس تیمورفام رو براتون اوردم، پرویز از شنیدن این فامیلی تعجب میکنه، بعد یه چک بعنوان وام به گوهر میده و گوهر میگه ما صدقه بگیر نیستیم و این پول رو نمی خوام. پرویز میگه این حرفها چیه قبول میکنه. فردوس بهشون توضیح میده که چک به تاریخ فرداست میتونید نقد کنید. گوهر بابت رفتار اونروزش سر خاک با تیمورفام عذرخواهی میکنه. بعد از رفتن فردوس، پرویز میبینه که مبلغ وام دوبرابر درخواست عیسی بوده و ۴۰۰ میلیون بوده. میگه دست مریزاد گوهر اگه اونروز اون حرفها رو نمیزدی دوبرابر نمیدادن. اختر میگه دایی چرا چک رو گذاشتی تو جیبت؟ پرویز میگه چه فرقی داره نصف این پول بدهی پدرتون به من بوده، بقیه اش هم خرج عروسی گوهر و شهباز میشه. شب هم بیایید تا تو سامانه ثبتش کنیم.
امیر به فردوس میتوپه که چرا چک رو دادی پرویز اون پول رو به دخترای عیسی نمیده، فردوس میگه چیکار کنم خودش یکدفعه پیداش شد، ما دینمون رو ادا کردیم باقیش به ما ربطی نداره. امیر میگه واقعا دینمون رو ادا کردیم؟ فردوس میگه میخوای شرکت رو به نام دخترای عیسی بزنیم، ول کن دیگه.
فردوس میگه می خوام عطایی رو بذارم جای پورحسین، ضرر میلیاردی بهمون زده، امیر میگه باید بمونه ضررش رو جبران کنه باید معلوم بشه کی از انبار جنس میبره.
جناب سروان میاد شرکت و تنها می خواد با امیر صحبت کنه. درباره دوربین های مداربسته و سابقه دزدی از امیر میپرسه، امیر میگه عملا دزدی انجام نشده بود یه سری اموال جابجا شده بود و داریم پیگیری میکنیم. سروان میگه پس چرا دختر مرحوم گفت بهش مشکوک شده بودید؟ امیر میگه این اشتباه مهندس پورحسین بود خودش هم ناراحته. مرحوم خیلی قابل اعتماد بودن، بعد امیر میپرسه مگه هنوز پرونده بازه؟ سروان میگه بله و بعد میگه یه بار از اول مرور کنیم. سروان تمام اتفاق هایی که اون شب افتاده رو دوباره تعریف میکنه و امیر میگه حق دارید پرونده باید باز بمونه.
گوهر میره شرکت جلوی در سروان رو میبینه و ازش درباره پرونده میپرسه و سروان بهش امیدواری میده که قاتل پیدا میشه. گوهر میره پیش امیر و ازش بابت رفتارش عذرخواهی میکنه و میگه من خیلی عصبی بودم کنترلی روی رفتارم نداشتم، بعد میگه من از شما توقعی ندارم لطفا جلوی چک رو بگیرید و مسدود کنید چون اگه نقد بشه پولی دست من نمیرسه. امیر شماره حساب شخصی گوهر رو میخواد اما گوهر باز هم میگه من احتیاجی به پول ندارم، امیر میگه اصلا این پول حق بیمه و سنوات پدرتون باشه، گوهر میگه من این پول رو قبول نمیکنم بجاش اگه میشه لطفا بهم کار بدید من مدیریت بازرگانی هم خوندم. امیر بهش قول میده که حتما باهاش تماس میگیرم.
بهنام کنار دریا با پردیس در حال بلال خوردن بودن و پردیس میگه هنوز نفهمیدید کی دزدی می کرده؟ بهنام میگه اگه دایی ات بفهمه من چیکار دارم براش میکنم. پردیس میگه اه اه با بچه مثبت بودنت کنار اومدم دیگه حال بهم زن نباش. بهنام، پردیس رو میرسونه خونه، جلوی خونه به پردیس میگه بابات با من خوب نیست میترسم بینمون بدتر بشه. شاید بخواد پست منو ازم بگیره، پردیس میگه دایی ام نمیذاره این اتفاق بیفته، بهنام میگه میدونم اما پدرت با رابطه ما مخالفت می کنه تازه از همه مهمتر مادربزرگت هست. پردیس میگه من جلوشون وایمیستم، بهنام میگه تو حتی نتونستی راضیشون کنی بری خوابگاه. پردیس میگه من بخاطر این نرفتم که تو اومدی تو زندگی من، مادربزرگ من اخلاقش اینطوره که اگه چیزی ازش میخوای باید چندتا پوئن بهش بدی، در ضمن من الانم تو خوابگاهم زنگ زدم چند تا از رفیقام رو آوردم خونه کلی بهم حال میده. بهنام میگه الحق که دختر فردوس گودرزی هستی، پردیس میگه تو الان یه برگ برنده داری بیا برو بگو دزد شرکت کیه. همون لحظه فردوس میاد و بهنام و پردیس سریع قایم میشن.
فردوس تلفنی با فائقه حرف میزنه که برگرد ایران امیر راضی نمیشه بیاد. فائقه راضی نمیشه میگه من اونجا اختیار زندگیم رو نداشتم، فردوس میگه که تو الانم اختیار نداری و اونجا هم اختیارت دست ستاره خانمه. همینطور مشغول صحبت بود که پردیس میاد خونه و فردوس با دیدنش شوکه میشه دیگه تماس رو قطع میکنه، فردوس از پردیس میپرسه که چی شد بیخبر اومدی؟ پردیس که دید داره جوابهاش کارهاش رو لو میده میگه بذارید شام بخورم بعد توضیح میدم.
آخر شب نیلوفر میره اتاق پردیس و ازش میپرسه تو با کسی هستی؟ نکنه عاشق شدی؟ نیلوفر هم همه چیز رو میگه.
آیدا میره شرکت، تو اتاق امیر که بود فردوس هم بهشون اضافه میشه، امیر به آیدا میگه از این به بعد همه کارهاتون با مهندس گودرزی هست و در اصل از سرش باز میکنه تا کارهای خرید واحدها رو فردوس براش انجام بده.
صبح نیلوفر به پردیس میگه همین امروز رابطه ات رو با بهنام تموم می کنی، مادر بفهمه قیامت میکنه، پردیس میگه بخاطر همین بهتون نمی گفتم. نیلوفر میگه تو چقدر خوش خیالی که بابات و مادر میذارن تو بری با کارمند جزء شرکت ازدواج کنی، تازه منم مخالفم. پردیس میگه تو همیشه میگفتی من پشتتم، هرکیو میخوای بیا بهم بگو. نیلوفر میگه آره اما فکر نمیکردم اینقدر کج سلیقه باشی، من الان با چه منطقی برم با این آدمها صحبت کنم که قانع بشن. تو هنوز قوانین این خانواده رو نمیدونی؟ پردیس میگه من اصلا قوانین عهد قجری این خانواده رو قبول ندارم، از این دسته بندی طبقاتی مادرجون متنفرم حالم بهم میخوره. من کار ندارم بهنام کجای طبقات شما و مادرجون قرار داره، من این آدم رو دوست دارم باهاش هم ازدواج می کنم. نیلوفر میگه هنوز اونقدر بی صاحب نشدی هر غلطی خواستی بکنی. نیلوفر هم میگه من آدمم وسیله یا حیوون نیستم که نیاز به صاحب داشته باشم. نیلوفر با ناراحتی میگه آفرین فائقه دوم، ببینم همچین سخنرانی رو برای پدرت هم انجام میدی یا نه؟
بهنام تو انبار به باقری میگه شک ندارم اینا فهمیدن من همه چیز رو میدونم، عطایی هم داره مدام جواب سربالا بهم میده، باقری ازش میخواد که به روی خودش نیاره، بهنام میگه مگه میشه اگه من کاری نکنم فردوس پیش دستی کنه من بدبخت شدم، باقری میگه یه جوری نشون بده انگار هیچ چی حالیت نیست بی خیالت میشن، بهنام میگه چطوری وانمود کنم، دیگه دیره واسه این حرفها اونا فهمیدن من همه چیز میدونم، باقری میگه اون باید یه آتو ازت داشته باشه که نداره، دخلت وقتی میاد که حرف بزنی، ماهی با دهن بسته گرفتار نمیشه، به محض اینکه دهنت باز بشه هم کارت رو از دست میدی هم پردیس رو، همینکه گم و گورت نکنن شانس آوردی. در انبار باز میشه و نیلوفر خیلی جدی میاد سمت بهنام و ....
نظر شما