خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت چهارم + دانلود قسمت ۴ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت چهارم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز ۲۰ خرداد منتشر شده است.

خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت چهارم + دانلود قسمت ۴ سریال جذر و مد
صفحه اقتصاد -

پخش سریال نمایش خانگی «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد،  این سریال در  روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. سریال «جذر و مد » یک سریال اجتماعی، خانوادگی است. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه  سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت چهارم سریال جذر و مد را خواهید خواند. 

خلاصه قسمت چهارم سریال جذر و مد

شب همه خونه مادرجون سر میز شام بودن که مادر از مرگ عیسی و اینکه چند ساله باهاشون کار می کرده می پرسه، فردوس که می بینه حرف درباره مرگ عیسی طولانی شد بحث رو عوض می کنه و به امیر میگه تا زمان برگشتن پرهام باید قیافه دمق تو رو تحمل کنیم؟ مادر هم میگه اینقدر خودت رو اذیت نکن بذار به بچه خوش بگذره. امیر هم کلافه بود هم خسته بدون اینکه غذا بخوره اجازه می گیره بره خونه خودش.

با رفتن امیر، مادر میگه یه چیزی منو ناراحت می کنه احساس می کنم چیزی شده، این حال امیر از دلتنگی نیست. بعد از فردوس می خواد که حواسش بهش باشه. فردوس میگه من کلا از فرودگاه که برگشتیم باهاش بودم الان هم می خوام برم پیشش، نیلوفر میگه پس تکلیف من چی میشه؟ مادر میگه تو می مونی اینجا من کارت دارم.

پرویز غروب میره خونه عیسی، می بینه ماه منیر زنش حسابی از کارتش خرید کرده برای مجلس ختم عیسی، شاکی می شه که چرا اینهمه هزینه کردی من به خاک سیاه می شینم بذار دومادش خرج کنه، ماه منیر میگه فکر کن یه فرصته که دل گوهر نرم بشه پسرت به آرزوش برسه می خوام نمک گیرش کنم‌. پرویز که چندان از هزینه کردن راضی نبود هرچی به ماه منیر میگه اینکار رو نکن تو میخوای مخ گوهر رو بزنی منو بدبخت می کنی اما ماه منیر کوتاه نمیاد.

امیر با حال بدش میره دریا و همونطور میره داخل آب، فردوس زنگ میزنه به امیر جواب که نمیده میاد دنبالش، امیر که حسابی یخ زده بود پتو پیچ میکنه ببره خونه، خونه که می‌رسن فردوس امیر رو راضی می کنه بخوابه تا اونم یه استراحتی بکنه.

مادر به نیلوفر میگه شنیدم پردیس انتقالی گرفته. نیلوفر میگه آره از ترم دیگه میاد اینجا، آدم از کار این بچه ها سر در نمیاره. مادر میگه ازش دلیلش رو نپرسیدی؟ نیلوفر میگه چرا بهم گفت فکر میکردم برم خوابگاه یه شهر دیگه بهم خوش میگذره ولی وقتی قراره تنها زندگی کنم خب میام اینجا پیش شما، البته بی ربط هم نمیگه. مادر که قانع نشده بود میگه تو که مادری باید دلیل اصلیش رو پیدا کنی نه چیزی که اون میگه. نیلوفر میگه مامان شما چیزی میدونید که من نمیدونم؟ مادر می پرسه با کسی درارتباطه؟ نیلوفر از این حرف جا می خوره میگه نه بابا پردیس همه خواستگارهاش رو رد میکنه من و اون باهم دوستیم امکان نداره چیزی باشه بهم نگه. مادر میگه پس مشکل از تو نیست مشکل از طرفه ، یعنی کسیه که نمیتونه بهت بگه. حدس می زنم با کی ارتباط داره.

صبح امیر بدون اینکه فردوس رو بیدار کنه میره انبار، انباردارها داشتن وسایل رو جابجا می کردن، باقری از  عیسی میگه و اینکه با چندتا بچه ها رفته بود خونشون حال خانواده اش خراب بود. امیر سفارش میکنه که چند تا گونی برنج و گوشت و ... بخرن ببرن واسه خانواده اش. فردوس میرسه انبار و به امیر میگه چرا اومدی اینجا داری تابلو می کنی، امیر میگه قیافه دخترش از جلو چشمم نمیره، کاش میشد وامش رو بدیم بهش. فردوس میگه به مرده وام نمیدن که حالا خودم یه کاریش می کنم تو تابلو نکن.

از کلانتری به امیر زنگ میزنن که بره اونجا، از امیر می پرسن آخرین تماسی که عیسی داشته به شما بوده، جریان رو می پرسن امیر توضیح میده که برای ترخیص بار بوده، یه سری جنس حواله شده بود که تو پروژه مصرف نشده بود ، پلیس میگه پس احتمال دزدی بوده، چرا همون دیروز نگفتید. امیر میگه چون فکر نمی کردیم ربطی به این موضوع داشته باشه، پلیس میگه ما هر چی جلوتر می ریم امکان قتل بیشتر میشه. پلیس می پرسه که تو اطرافتون کسی هست که هیوندای نقره ای داشته باشه؟ امیر میگه که مهندس گودرزی که داماد ماست و قائم مقام شرکت هیوندای نقره ای داره و خودش هم بیرونه. پلیس میگه که به ایشون هم بگه بیاد داخل. فردوس میره داخل و توضیح میده که از ده روز پیش ماشینم تعمیرگاه تو تهران بوده ، پلیس هم اسم و آدرس تعمیرکار رو می خواد و اسم همه کسایی که تو شرکت هیوندای نقره ای داشتن. بعد امیر می پرسه اصلا اونیکه گفته کی بوده و اونموقع شب اونجا چیکار داشته؟

بعد از اینکه فردوس و امیر از کلانتری میان بیرون ، فردوس به امیر میگه چرا پرسیدی اون یارو کیه به چه درد ما میخوره، وقتی اونموقع شب اومده اونجا بعد صبحش اومده راپرت داده یعنی پس یکیه که نزدیکشه مثل برادر، دوست. اگه بفهمه که ما چه بلایی سر عیسی آوردیم قبل پلیس کشته مارو. امیر میگه من واقع قاطی کردم نمیدونم چیکار کنم من عیسی رو دوستش داشتم کم بود جلوی افسر لو بدم خودمو یه لحظه چهره پرهام اومد جلوی چشمم، من اینهمه سال واسه این بچه رفتم رو منبر از اخلاق و انسانیت گفتم، الان برم بگم آدم کشتم در رفتم.

امیر فردوس رو راضی می کنه که برن خونه عیسی، پرویز چای میاره براشون و از خوبی های عیسی میگه، گوهر با گریه میگه که حق بابای من نبود اینطور کشته بشه، من تا قاتل پدرم رو بالای دار نبینم راحت نمیشم و نفرین می کنه که الهی داغ عزیزش رو ببینه. فردوس از پرویز می پرسه که شما کلانتری رفتی امروز، پرویز توضیح میده که بله ازم خواستن که برم اما موقع خداحافظی بهشون میگه که من خودم رفتم اداره آگاهی و توضیح میده که اونشب چه اتفاقی افتاده بود و تمام جزئیات ماشینی که اونجا بود رو یادمه و همه رو به پلیس گفتم، بعد ازشون می خواد وامی که به پرویز قرار بود بدن رو زودتر بدن تا خرج مراسم مرحوم کنن. امیر موافقت میکنه و قول میده که انجام میشه. موقع خداحافظی اسمشون رو می پرسه فردوس اسم و شماره اش رو تو گوشی پرویز سیو می کنه اما امیر میگه اسمم عزیزالله عجمی هست.

موقع برگشت فردوس با خنده از امیر می پرسه چرا یارو رو اسکل کردی؟ امیر میگه از آدم‌های خالی بند و پولکی بدم میاد تو هم نباید قبول می کردی شماره حساب خودش رو بده باید مال ورثه رو میداد. فردوس میگه برای اینکه پولکیه حالا باهاش کار دارم، باید بیاریمش تو بازی. 

پلیس میره تعمیرگاه تا مطمئن بشه ماشین فردوس اونجاست، یه سری عکس از ماشین میندازه تا برای آگاهی مازندران بفرسته.

پرویز رو دوباره احضار می کنن اداره آگاهی و عکس های ماشین رو بهش نشون میدن از اونجاییکه ماشین اونجا جزئیاتش پیاده شده بود پرویز با قطعیت میگه که نه این ماشین نیست.

بهنام میره انبار رو به باقری میگه همه این فرم‌ها با امضای جعل شده مهندس تیمورفام جنس ها رو از انبار خارج کرده من از سپهر که کارشناس دادگستریه پرسیدم تایید کرد که جعلی هستن. باقری میگه یعنی مطمئنی مهندس گودرزی جنس ها رو برده؟ بهنام میگه یادت نیست پارسال مهندس تیمورفام رفته بود کانادا، گودرزی همچین امضاش رو جعل کرد که مو نمیزد با اصلش. باقری میگه اگه فکر می کنی میام شهادت میدم اشتباه کردی، بهنام میگه نمیخواد بیای . باقری میگه بشین زندگیتو بکن اونها دومادشون رو ول نمیکنن تو رو بچسبن، فردا بری خواستگاری نمیگه راستگو بودی بیا دخترم رو ببر. بهنام میگه ولی نامردیه منو امین خودش میدونه، نمیدونم چیکار کنم. باقری میگه چشم و گوشت رو ببند ، شتر دیدی ندیدی، فکر کن از این جیبش ریخته اون جیبش اینطوری کنی دختره می پره...

سریال جذر و مد

دانلود سریال جذر و مد قسمت چهارم

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار