خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت چهارم + دانلود قسمت ۴ سریال اجل معلق
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت چهارم سریال اجل معلق به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز یکشنبه ۱ تیر منتشر می شود.

پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیهکنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد. سریال «اجل معلق» یک سریال کمدی ۲۰ قسمتی است.
خلاصه قسمت چهارم سریال اجل معلق
داوود میره دم خونه طهماسب، طهماسب میترسه میگه وقتش شده؟ داوود میگه نه اومدم خسارتت رو بدم، همه مثل تو نیستن ببین بهم ماشین هم دادن، طهماسب میگه میشه این پول رو بگیری عوضش برام یکاری کن، مادر زنم عمر خودش رو کرده نمیدونم چرا نمیره، میشه این پول رو بگیری هرجور صلاحه انجام بدی؟ داوود میگه یعنی بکشیمش. طهماسب میگه دیگه خودت میدونی. اما داوود حتی با پیشنهاد رشوه و یا بقول خودش هدیه هم زیر بار نمیره.
داوود میره خونه صاحبخونه اش، می بینه همسایه اش شهروز که یه رپر بوده در حال رفتن به برزخ هست، اجل معلق مجبور میشه که برای بردنش به برزخ کمک کنه چون شهروز راضی نبود بره. داوود ۲۷ میلیون کرایه عقب افتاده و سه ماه پیش پیش هم میده بعد به صاحبخونه و میگه که شهروز پسر همسایه ات هم در حال مرگه. با این اتفاق صاحبخونه از ترس میگه تو واقعا کی هستی؟
شب موقع خواب داوود با اجل بحثش میشه و درگیر میشه، صدیق میاد ببینه که داوود چیزی نمی خواد براش بیاره، میگه با اجل داری کشتی میگیری؟ بعد به خودش میگه همه چیزمون اوکی بود خدایا فقط کشتی با اجنه امون کم بود.
داوود از اجل می پرسه وضعیت صفر و یک ما در چه حالیه؟ اجل میگه خدا روشکر بین صفر و یک نیستید و تا ۵۷ دقیقه و ۱۰ ثانیه دیگه عمرتون تموم میشه. داوود میگه قضیه اش چیه که به عمرم اضافه شده؟ اجل میگه چون کار خیر کردی به عمرت اضافه شده. داوود میگه چه کار خیری کردم مگه؟ اجل میگه اول شما بگو وقتی می خوابی خروپف می کنی چه حسی داری؟ داوود میگه احساسم رو نمیتونم بگم اما وقتی داخل لوله بینی ات کج باشه، اجل میپره وسط حرفش میگه من راجع به پولیپ بینی ازت نپرسیدم من همه چیز رو میدونم و علم غیب دارم، صدیق با یه پارچ آب میاد که چه خبرته، صداتو همسایه ها میشنون، داوود بهش گیر میده که چرا دوباره بدون اطلاع اومدی برو دیگه هم نیا. اجل به داوود درباره کارهای خوب و بد بهش توضیح میده و اینکه چرا نوه محمودآقا رو زد و ترسوند. داوود میگه پس اگه کار خیر کنم به عمرم اضافه میشه؟ اجل میگه این برای اونموقع بود که نمیدونستی، الان که با نیت زیاد شدن عمرت میخوای کار خوب کنی دیگه چندان فایده نداره، داوود میگه چقدر پیچیده است کاش نمیگفتی بهم. اجل میگه خودت گفتی من کدوم حرف تو رو گوش کنم. داوود میگه تو میدونی محمود آقا با خونواده اش چرا اومدن تهران؟ اجل جواب این سؤالش رو دیگه نمیده.
نیمه شب یوسف به گوشی محمود آقا زنگ میزنه، محمود میگه کجایی سه روز دنبالتم؟ یوسف میگه استانبول بودم. محمود میگه خدا ازت نگذره من ده ساله پاک بودم، اول باید گاوصندوق رو ببینم بعد بهت بگم میتونم باز کنم یا نه من این گاو صندوق جدیدها رو نمیتونم. همون لحظه داوود میاد داخل میگه چیو نمیتونی؟ محمود میگه میخواستم نماز صبح بخونم یه سوال از حاج آقا داشتم زنگ زدم بپرسم. بعد محمود به خودش میگه داوود غیب بین شده نکنه مشکلی پیش بیاد.
اجل که مدتی بود برای حس کردن احساس آدمها با خودش کلنجار میرفت، بالاخره از بالا می خواد که اگه مقدور هست برای لحظاتی احساس عشق رو تجربه کنم. اما بهش میگن نمیشه، اجل حس ترس، شادی و ...رو هم میگه اما قبول نمیکنن.
داوود میره بیمارستان، اجل بهش میگه ما اینجا چیکار می کنیم؟ مگه شما مشکل پزشکی داری؟ داوود میگه اومدم دنبال کیس اگه کسی فوت کرد ببینم بازمانده هاش به کمک احتیاج دارن کمک کنم. اما اجل بهش میگه این کارها رو رها کن. داوود میگه تو اینهمه جون گرفتی منو رها کن، اجل میگه من جون اینهمه آدم رو گرفتم همه در نگاه اول قالب تهی کردن تنها کسی که مثل اژدهای دوسر بنده ازش میترسم داوود سعیدی هست. تلکه کردن مردم تو بیمارستان کار خیر نیست. همون لحظه به اجل پیغام میاد که به اتاق مریضی که در حال مرگ هست بره، اجل میره سمت تخت نوید نیازمند که قراره بمیره، داوود هم میاد، اجل به داوود میگه تبریک میگم این آقا هیچ مال و منالی نداره که بتونی تلکه اش کنی، داوود میگه خدایا اینهمه آدم گردن کلفت چرا این بدبخت ها رو میکشی؟ اجل میگه دخالت نکن. بعد میگه نوید نیازمند فرزند لیلا، نوید میگه اسم مادرم لیلا بوده؟ داوود میگه یعنی نمیدونستی؟ نوید میگه نه من بهزیستی بدنیا اومدم. داوود میخواد حرفهای دروغ به نوید بزنه اما اجل جلوش رو میگیره موقع جروبحث با هم داوود دستگاه رو از اجل می گیره، لیست آدمهای تو نوبت مرگ رو می بینه. بعد می بینه مجاور شکوری،هم داخل اون لیست هست، با غلام تصمیم می گیره بره سراغش، اجل میگه چه نقشه ای داری و چطور می خوای پرونده سیاهت رو پررنگتر کنی؟ داوود میگه تا ۲۰ دقیقه دیگه میفهمی. به اجل پیام میاد که چی تو سر داوود هست، اجل میگه آینده سیاهی رو برات می بینم.
داوود میره سراغ مجاور، صاحبکار سابقش تو بلورسازی، می بینه طلبکار اومده سراغ مجاور و داد و بیداد راه انداخته، طلبکار میگه مجاور رو بندازن تو کوره، همون لحظه پیام میرسه که اجل جون مجاور رو باید بگیره، داوود مراسم مرگ رو با غلام شروع میکنه، مجاور تهدیدش میکنه که بره بیرون اما داوود میگه تا دو دقیقه دیگه می خوای بمیری باید حلالیت بگیری. داوود معرکه راه میندازه که هرکی میخواد رفتن آقای مجاور رو ببینه پول بریزه وسط. اما مجاور همینطور که داد میزنه که من رفتنی نیستم سکته میکنه و میفته زمین. کارگرها و همه اونهایی که اونجا بودن شوکه میشن، روح مجاور بلند میشه به داوود میگه این منم؟ یعنی رفتم. داوود میگه آره تو مردی چرا باید حلالت کنم، مجاور میگه بخاطر این طلبکارم نتونستم پول شما رو بدم، من یه لیست از طلبکارهام نوشتم اسم تو هم توش هست به خانمم گفتم پول همه شما رو بده.
با بردن جنازه مجاور توسط آمبولانس، طلبکاره مجاور به آدمهاش زنگ میزنه داوود رو بیارید ویلا پیش من شاید بتونه برای بهنام کاری بکنه. داوود رو با زور می برن، غلام که تو دستشویی بود میاد بیرون می بینه که داوود با ماشین طلبکارها رفت...
نظر شما