خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت هجدهم + دانلود قسمت ۱۸ سریال تاسیان

خلاصه قسمت هجدهم و دانلود قسمت ۱۸ سریال تاسیان را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت هجدهم + دانلود قسمت ۱۸ سریال تاسیان
صفحه اقتصاد -

 سریال تاسیان در ژانر تاریخی عاشقانه در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلمیو منتشر می شود، سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان و با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بابک حمیدیان، مهسا حجازی، محمدرضا غفاری، مجید یوسفی، رضا بهبودی، نسرین نصرتی، امیرحسین صدیق، پوریا شکیبایی، افشین حسنلو، مهرداد نیکنام، محمد شیری و مائده طهماسبی و... مهران مدیری و محمدرضا شریفی‌نیا تهیه شده است. خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال تاسیان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه قسمت ۱۸ سریال تاسیان

 

قسمت هجدهم: خط سرنوشت 

سپیده از سعید می خواد که امیر رو برگردونه، چون همه دنبالش می گردن، اما سعید میگه نه وقتش رو دارم نه حوصله این خانواده رو دارم، شما هم بیخودی خودتون رو علافه امیر کردید، سپیده میگه من میدونم که با اون دختره رفته اگر برگرده خانواده اش از نگرانی در میان. بعد از سعید می پرسه که امیر درباره خودش به سعید چیزی گفته؟ که با جواب منفی سعید مواجه میشه.

 امید که تشنه اش شده بود میره آب بخوره از پنجره می بینه سپیده داره با سعید حرف میزنه. سپیده با چشمای اشکی به خونه برمی گرده، امید صداش می کنه که تو بیرون با اون مرتیکه چیکار داشتی؟ سپیده میگه من فقط نگران امیرم، امید میگه به اون چه ربطی داره؟ ما خودمون عقل نداریم رفتی از اون بپرسی؟

صبح امیر از خواب بیدار میشه و میره می بینه که شیرین تو خونه درختیه، به امیر میگه دارم خونمون رو می کشم یه خونه دوبلکس با کلی اتاق که جلوش شالیزار باشه پشتش جنگل، بالاخره خونواده هامون همیشه قهر که نمی مونن، آشتی می کنند. امیر از این همه رویاهای قشنگ لذت میبره، بعد از شیرین میخواد که بیاد پایین دستشو میگیره و می کشتش با هم برن پیش کدخدا. به کدخدا میگه عروس خانم رو آوردم عقدش کنم، کدخدا از خونواده هاشون میپرسه، امیر میگه قدسی تهرانه منتظر عروسشه، کدخدا میگه شناسنامه و شاهد می خواد مسئولیت داره، امیر آروم به کدخدا میگه شما یه خطبه بخون ما به گناه نیوفتیم، من نوه عزیزم خواهش میکنم بخون، عروس خودش راضیه. کدخدا میگه اجازه پدر شرطه ، باید باشه، امیر میگه اجازه کتبی بیارم قبوله؟ کدخدا قبول می کنه.

جمشید تو خونه حسابی حالش بد بود، با شهرام قرار میذاره  تا باهاش حرف بزنه، مریم به هما میگه دلم برای شیرین تنگ شده یه زنگ نمیزنه، نازی میگه دلش خوشه که زنگ نمیزنه، مریم میگه دهات خوشی داره آخه؟ هما آروم از مریم میپرسه دهات کجا رفته چرا بهم نگفتی؟ مریم جون آرش رو قسم میخوره که من نمیدونم دهات کجا رفته.

امیر برمیگرده و اجازه کتبی ای که خودش نوشته بود به کدخدا میده و با تایید امضای پدر شیرین مجبور میشه خطبه رو بخونه.

شیرین که یاد پدرش و حرفهاش افتاده بود اما با حرفهای دلگرم کننده امیر بله رو میگه. جمشید با حال بدش به سر قرار با شهرام میره و به شهرام میگه اگه بدونی چه حرفهایی میخوام بهت بزنم بهم حق میدی که قلبم درد بکنه و من سگ جونم که تا الان قلبم واینستاده. بعد به شهرام میگه که شیرین یکماهه از خونه رفته و برنگشته، نذاشتم کسی بفهمه و البته تقصیر خودم بود که بجای اینکه حواسم به خونه ام باشه پرت کار و کارخونه ام بود، اون که مادر نداشت فقط من بودم که کوتاهی کردم. اما تو نباید پاسوز دختر من بشی، شهرام میگه دیدم هرچی زنگ میزنم جواب نمیده، هما خانم و مریم گفتن نمیخواد کسی رو ببینه همش دروغ بوده یعنی؟ من همش فکر می‌کردم یعنی کاری کردم که شیرین نمی خواد منو ببینه. جمشید خان چرا به من نگفتید بیام کمکت کنم؟ جمشید میگه به من حق بده ، فکر کردم قهر کرده یکی دو روزه برمیگرده اما برنگشت نگو با این پسره ... شهرام میگه نمیخوام بشنوم. جمشید میگه ببین من چی میکشم تو جوونی برو آمریکا درست رو ادامه بده، رشد کن، عشق و عاشقی زن گرفتن همیشه بوده تو نخبه این مملکتی برو دست پر برگرد. شهرام میگه من پیام شما رو گرفتم دیگه بقیه اش آزار دادن خودتون و منه. فقط اگه صلاح میدونید این پیغام منو به شیرین خانم برسونید که منِ عشق فرمول و حساب و منطق هربار که به شیرین میرسیدم میشدم یه شهرام دیگه بگید حق داشت عشق منطق نمیشناسه، من زندگی بدون منطق رو یاد گرفتم یبار نتونستم تو چشماش نگاه کنم آقای نجات ولی من خیلی دوستش داشتم. شهرام بعد گفتن این حرفها با بغض میره.

امیر و شیرین آتیش روشن می کنند و برای خودشون عروسی میگیرن و امیر در حال رقص به شیرین میگه فردا شب باید با هم برقصیم و بعد هم کلی حرف درباره عروسی خیالی و مهموناشون میزنن. امیر که می بینه شیرین سردش شده میره داخل خونه از تو صندوق پتو بیاره، انگشتر عزیز رو می بینه، میگه قربونت برم عزیز که همیشه برام یه نشونه میذاری، پس کارم درسته.

جمشید میره خونه و اونقدر حالش بد بود که اتاق شیرین رو بهم میریزه، هما و مریم سریع میان جلوش رو میگیرن، هما میزنه تو گوش جمشید تا بخودش بیاد. جمشید میگه منوچهر وجود داشت خودش رو راحت کرد، مریم  با گریه میگه بابای من وجود نداشت که ما رو اینطوری ول کرد رفت میگفت من زن و بچه دارم ولشون نمیکنم برم ، مریم حالت غش بهش دست میده، جمشید با گریه میاد پاهای مریم رو میگیره میگه مریم من باباتم تنهات نمی‌ذارم مریم من غلط کردم.

شیرین که یاد پدرش افتاده بود اشک می ریخت، امیر اشارپ رو میندازه دور شونه های شیرین و انگشتر رو میده به شیرین، شیرین بهش میگه اینو کی خریدی ناقلا؟ امیر میگه هدیه عزیزه اومد داد و رفت. شیرین که خیلی خوشش اومده بود تشکر میکنه و بعد با هم میرن داخل.

دو نفر میان و داخل خونه پدر سعید نفت و آتیش میندازن، همه میریزن بیرون.

نجف زاده میره خونه حوری، حوری عصبانی میشه که چرا همینطوری اومدی اینجا زنگ نزدی؟ حوری دستش رو با قیچی میبره، حرف رو به جایی میبره که از حامد می پرسه تو تا حالا آدم کشتی؟ حامد بهش چی میگی نکنه واسه جمشید اتفاقی افتاده؟ حوری میگه خدانکنه، نکنه دلت میخواد برای جمشید هم اتفاقی بیفته؟ حامد که میبینه اوضاع خوب نیست میگه بهتره من برم عمه رو ببینم تو ظاهرا حالت خوب نیست. حوری میگه آره خوب نیستم.

سعید از بایگانی به خونه قدسی زنگ میزنه، بهش میگه گوشی رو بده به سپیده. از سپیده میپرسه که امیر کجاست؟ سپیده با بغض میگه من نمیدونم. سعید میگه چرا دروغ میگی تو گفتی من میدونم پس بگو. سپیده میگه غلط کردم. سعید با عصبانیت میگه اگه نگی میفرستم یه جا غلط کردن یادت بره. تو اداره صدای سپیده شنود میشد. قدسی سریع گوشی رو میگیره و سعید با شنیدن صدای قدسی گوشی رو قطع می کنه و میگه خودت خواستی. قدسی به سپیده میگه تو چیکار کردی؟ 

سعید یه سری پرونده میبره اتاق رئیس بهش میگه من رو فرستادید بایگانی باعث شد به نجف زاده نزدیک بشم و مهمتر از اون قضیه امیر هست. همه پرونده ها رو میاره که همه اعلامیه ها، تو چاپخونه ای چاپ شده که امیر کار می کرد و برادرش هم پخش کرده، معلومه که برای نجات پاپوش درست کردن. همون لحظه مسئول آرشیو صداها میاد و فایل شنود تلفن رو برای رئیس میذاره و سعید یه حالی میشه، رئیس میگه مگه قرار نبود بدون اجازه من کاری کنی؟ سعید که نمی‌خواست خودشو ببازه میگه من فقط یه آدرس میخواستم. اون دخترخاله اشه مطمئنم حتما میدونه. رئیس میگه دختر خاله امیر رو بیارن به تیمسار هم بگن. سعید میگه اگه میشه من پیگیری کنم من با خانواده اش رو در رو بشم. رئیس که حسابی عصبانی بود میگه امیر رو تو آوردی اینجا تو بهش اجازه دادی پاشو از گلیمش بیشتر بداره، تو باعثش بودی، حالا باید پاسخگو باشی. سعید میگه حق با شماست من تا شب نشده میارمش من خیلی حالم بده من باید برگردم جای خودم باقدرت کار کنم خواهش می کنم من اونموقع نمیدونستم مقصر برادرشه تا شب نشده میارمش . رئیس میگه با مسئولیت خودم بهت یه فرصت میدم با مامور میری میاریش اما بازجوییش نمیکنی...

 

تاسیان

دانلود سریال تاسیان قسمت هجدهم

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار