خلاصه داستان سریال کنکل قسمت پنجم + دانلود قسمت ۵ سریال کنکل
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت پنجم سریال کنکل به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز پنجشنبه منتشر می شود.

شروع پخش سریال نمایش خانگی «کنکل» به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی و تهیهکنندگی محمد مسعود از پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه یافت. سریال «کنکل» یک سریال درام پلیسی ۱۵ قسمتی است.
خلاصه قسمت پنجم سریال کنکل
قسمت پنج: هرجا وایسی روبرو میشه شمال
جاوید میره دم دانشگاه دنبال نامزدش که برن رستوران غذا بخورن اما او پیشنهاد میده که برن خونه جاوید تا براش آشپزی کنه، خونه که میرسن جاوید غذا رو آماده می کنه و همراه با پخش موزیک میز رو می چینند.
یک روز قبل از دزدی
شاهین پول ها رو میگیره و میره خونه ، ابی هم میره خونه شاهین، شاهین که پشت بوم بود میاد پایین و میگه داشتم یه طناب ۷، ۸ متری آویزون می کردم. ابی میگه میگی داری چیکار می کنی؟ شاهین بهش میگه که یارو بد خطریه، تو هم اگه دودلی کنکلش کنیم بریم، الان میومدی یه وانتی ندیدی بپا باشه؟ من یکم ترسیدم. ابی میگه مگه نگفتی برای پولها بیام حالا گرفتی یا نه؟ شاهین پولها رو میاره میده ابی، ابی سهم شاهین رو میده و میگه بقیه پولها رو می برم پیش بچه ها و بعدا میگن چیکار کنیم.
زمان حال
دو نفری که دنبال شاهین اومده بودن با دیدن جای خالی کامیون به شاهین میگن میریم پیش غدیرخان خودش بهمون میگه چیکار کنیم. اما شاهین که حسابی ترسیده بود پا به فرار میذاره، میره داخل یه کارگاه به بهونه اینکه دنبال کار هست با یکی از کارگرها سوال و جواب می کنه، کارگره که معتاد بود کمی به شاهین اطلاعات میده که موقع استخدام به سامان رئیس اونجا بده تا با کار کردنش موافقت کنه بهش میگه که بگه منو ابهری فرستاده. سامان وقتی می بینه شاهین حرفهایی که شنیده رو بدون اشتباه تک به تک میگه می فهمه که کی فرستادتش ولی بازم موافقت می کنه که فعلا زیر دست کارگرها باشه تا راه بیفته.
گوهری از کارخونه به ابی زنگ میزنه که به یه بهونه ای بره خونه اون یکی گوشیش رو برداره و یه زنگ به شاهین بزنه ببینه چه خبره آخه همه چیز یه جوری شده.
شاهین بالاخره بعد از کار با اون کارگره از کارگاه میزنه بیرون و سوار یه ون میشن و میرن، وقتی از جلوی آدمهای غدیر رد میشه اونها متوجه شاهین میشن و با علامت دست بهش میفهمونن که ماشینش پیش اونا می مونه و کارش ساخته است. شاهین به کارگره میگه دمت گرم همون اول که بهش گفتم آقای ابهری منو فرستاده باهام حال کرد، اونم خنده اش می گیره که ابهری زنه و سامان ده ساله تو کفِشه بعد تو بهش گفتی آقای ابهری. شاهین میگه خوبه داغونم نکرده آخه گفتم عاشق داداشمه.
ابی میرسه خونه گوشی رو برمیداره و روشنش می کنه به شاهین زنگ می زنه اما گوشی شاهین خاموش بود. با گوشی خودش به امیر زنگ میزنه که شاهین قرار بود بعد تحویل جنس ها بهم مسیج بزنه اما خبری نیست ازش، امیر بهش میگه برو خونه اش ببین چه خبره، کسی هم بهت چیزی گفت می گم من گفتم.
شاهین میرسه خونه میره داخل تو پله ها آدمهای غدیر گیرش میندازن، شاهین میگه اومدم خونه قرص هامو بردارم آخه کلیه هام مادرزادی مشکل دارن، طرف میگه باشه برو بردار، اما شاهین دوباره می پیچونه و میره سمت پشت بوم می خواد با طناب بره پایین که می بینه طناب بریده شده. همون موقع ابی میرسه میره بالا، می بینه که کسی تو واحد خونه شاهین نیست و موبایلش هم تو خونه جا گذاشته به امیر خبر میده، امیر هم میره پیش گوهری و جریان رو بهش میگه گوهری هم میگه دو ساعت دیگه بعد از پایان کار میریم ببینیم چی شده.
امیر و گوهری میان محلی که کامیون رو گذاشته بودن می بینن که همه چیز سر جاش هست، بقیه هم میان گوهری بهشون میگه اصلا شاهین اینجا نیومده و همه چیز همونطور هست که بوده، احتمالا تو راه ترسیده یا یه چیزی شده، ابی میگه من هر چیزی که گفته بودید بهش گفتم، بعد گوشی رو میده امیر، امیر چک می کنه می بینه که ابی بجای سوله پایین نوشته سوله بالا، بهش میگه اینجا پایینه ، هر طور حساب کنی اینجا پایین میشه، معلوم میشه که شاهین کلا راه رو اشتباه رفته، گوهری میگه الان پس چرا شاهین نیست؟ اگه بگیرنش ابی لو میره بعد هم هممون گیر میفتیم، بهتره بریم کامیون رو کنار جاده ول کنیم. ابی میگه این همه زحمت کشیدیم ولش کنیم بره؟ صابری میگه دفعه پیش بخاطر یه بشکه پدر همه رو در آوردن این دفعه که نصف کارخونه رو زدیم همه چیز عادی بود حتی یه ساعت هم زودتر رفت، بهتره باز کنیم ببینیم داخلش چیه؟ ابی میگه من باز می کنم، در کامیون رو باز می کنند می بینن یه صندوق رمزدار خیلی بزرگ داخلشه که چون رمزش رو نمیدونن نمیتونن ببینن توش چیه؟ گوهری میگه این کار ما نیست باید قفل ساز بیاریم. صابری مخالفه و میگه اصلا نباید آدم جدید بیارید. ابی میگه من یه آدم مطمئن سراغ دارم ، بالاخره بقیه رو راضی می کنه، ماشین امیر رو برمیداره میره سراغ قفل باز کن.
امیر رو با دست و پا و دهن بسته بود یه جا نگه میدارن.
ابی با یه خانم قفل باز کن میاد که بعدا معلوم میشه مادرشه، اونم شرط میذاره که تو صندوق مواد مخدر و شیشه و اینا نباشه. ابی میره از تو ماشین گوشیش رو بیاره که دونگ پول قفل باز کن رو که آشناشه بریزه به حسابش بقیه هم در حال ریختن پول بودن که اون میفهمه مارال هم اونجاست، میره و مارال رو میکشونه میاره به ابی میگه که تو دو ماهه تو شکم من بودی بابات رفت یه قفل باز کنه دیگه آورد تهش شدی این حالا دست زن حامله ات رو گرفتی آوردی دزدی؟ هر چی مارال میگه من خودم اومدم قبول نمیکنه، ابی هم عصبانی میشه که مگه تو منو چطور بزرگ کردی پشت به پشت همتون جیب بر بودید. قفل باز کنه که مشخص شده مادر ابی بوده بالاخره راضی میشه و مشغول باز کردن رمز میشه. بعد تموم شدن کار ابی میره مادرش رو برسونه، مارال میگه نمی خواهید بازش کنید؟ صابری میگه امیر تو باز کن، گوهری میگه اگه دوربین کار گذاشته باشند ببینن دزدی کار کیه چی؟ امیر میگه پس برید اونور دوربین شما رو نگیره منم رومو می پوشونم معلوم نشه. رمز رو میزنه میره داخل صندوق می بینه داخل صندول پر از شمش های طلاست ...
نظر شما