خلاصه داستان قسمت ۲ سریال غربت
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال غربت را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
دومین قسمت سریال غربت به کارگردانی امیر پورکیان در روز 26 مرداد ماه ساعت 8 صبح منتشر شد، سریال غربت در ژانر درام، جنایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا منتشر شده است، این سریال با بازی آناهیتا درگاهی، مهدی حسینی نیا، بهاره کیان افشار، حسین مهری، ترلان پروانه، سوسن پرور، فرید قبادی، لادن ژاوه وند، لطف الله سیفی، حامد رسولی و ستایش رجایی نیا می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت دوم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال غربت قسمت دوم
پسر سیدجلال میاد غربت دیدن وحیده، وحیده مجبور میشه بره باهاش حرف بزنه، ازش میپرسه حاضره بخاطرش خودش رو با قطار بکشه اونم قبول میکنه و روی ریل قطار می خوابه. وحیده ازش میپرسه چرا منو انتخاب کردی من بچه غربتم به دردت نمی خورم، اونم میگه منم بچه صاحب زمین های غربتم بدردت می خورم. اما وحیده میگه کم کم فازت می پره، یکدفعه قطار میاد و وحیده میگه از روی ریل بلند بشه هرچی میگه اون بلند نمیشه یه ثانیه به اصابت قطار مونده بود که وحیده میکشتش کنار و کلی میزنتش که این چه کاری بود که میکنی. اما اون خوشحال بود که نقشه اش عملی شده بود. وحیده با حال خرابش برمیگرده غربت. اونقدر پیش محبوبه گریه میکنه که محبوبه مجبور میشه جلوی دهنش رو بگیره آقاش نشنوه. محبوبه بهش میگه یه کم این پسره رو بازی بدی رفتیم آنتالیا، اونوقت هرکاری بخواهیم می کنیم، صنم داره کار رو جمع می کنه.
فرید میره پیش صنم، صنم بهش توضیح میده که از زیر زمین سمساری ته کوچه باید برسند به کمیته، فقط یه دیوار بینشه که باید کنده بشه. فرید میپرسه چطوری میشه رفت توش؟ صنم میگه فهیمه با سمساره برنامه چیده، فرید میگه رسما دیونه شدید. صنم میگه کجاشو دیدی. بعد توضیح میده که به آدم پرونش هم گفته محبوبه و بقیه رو همون شب ببره سر خط، شنبه ها که ماشین حمل پول میاد همه نذورات رو میبره، ما یه جمعه صبح تا شب وقت داریم دیوار رو بکنیم و برسیم بهش. بعدش تو میپری منم اینا رو جا گیر میکنم میام.
تو غربت هرکسی مشغول کاری بود، امینه و آیدا مشغول بازی کامپیوتری، وحیده و باران مشغول یادگیری زبان انگلیسی، محبوبه و احلام هم تو آشپزخونه بودند که صدا آژیر چند تا ماشین پلیس میاد که به غربت نزدیک میشد. مامورها میریزن و اونجا رو میگردن زیر یه کانکس دستشویی دریچه ای پیدا می کنند باز میکنند و داخلش چیزی پیدا نمی کنند مثل اینکه جاساز قبلیشون بوده. مأمورا اعلام میکنند که گزارش شده بهشون فرهاد سالارزاده معروف به فری کزی اینجا جاساز داره اگه کسی لو نده تا ده روز دیگه حکم جلب همه رو میگیرم میام میبرم جایی که حرف بزنید، مامورها پدر احلام رو میبرند.
فری پیش رفیقاش نشسته بود و مشغول چای و قلیون و تخمه و ... بود و البته شرط بندی، کل رفیقا مست بودن پول میذارن وسط و فری هم یه چک میکشه و میذارن رو پیشونی یکی از آدمهای اونجا ، فری تیزی رو برمیداره و بدون اینکه خطی به پسره بیفته چک رو باهاش برمیداره همه تشویقش می کنند چک رو میدن به پسره و مشغول خوندن میشن، یکی پیغام میاره واسه فری و اونم یه حالی میشه و میره.
فری خودش رو میرسونه به احلام و بهش میگه به سیدجلال گفتم ضمانت جور کنه آقات رو بیاره بیرون. فری از احلام میپرسه که هنوز با سیف الله حرف میزنه؟ احلام میگه دلم براش میسوزه، فری عصبانی میشه و میگه الان کاری میکنم جیگرت بسوزه، سوار موتور میشه و میره به آدمهاش میگه سیف الله رو با طناب می بندن به ماشین و رو زمین میکشن، محبوبه به فری میگه فکر کردی سیف الله لوت داده، میگه نه باهاش حساب شخصی دارم، احلام دلش واسه این میسوزه شبا میشینه پا گریه هاش، محبوبه میگه تو کلا قفلی زدی با صنم هم مشکل داشتی، زن باید خودش بخواد، بجای اینکارها برو ببین کی فروخته ات، سیف الله رو باز میکنند که شکنجه اش کنند حساب کار دست بقیه بیاد دیگه فری میگه ولش کنند. محبوبه به فری میگه احلام حالش خوب نیست اما فری میگه به تو ربطی نداره. شاهرخ به محبوبه میگه باور کن فری فهمیده داره اینکارها رو میکنه، محبوبه میگه این رئیس بازیش گل کرده رو صیغه ایش هم حساسه واسه خاطر اون.
فری احلام رو سوار موتور میکنه میبره پاتق خودش، احلام اول میره دستشویی بعد میاد پیش فری، فری بهش میگه بازم دلت واسه سیف الله میسوزه، احلام میگه نه، فری عصبانی میشه استکان رو پرت میکنه، احلام میگه چی باید بگم، فری میگه بگو آره دلم میسوزه چیزی که باید راستش رو بگی بگو منو دور نزن و چیزی که باید به من بگیو نمیگی یعنی دروغ، یه بار دیگه بهت فرصت میدم بگی بجز اینکه دلت برای سیف الله میسوزه چیزی هست که باید بدونم یانه؟ احلام با ترس قسم قرآن میخوره نه. اما فری میگه جون آقات رو قسم بخور، احلام نمیگه فری بیشتر عصبانی میشه و میگه من هفته ای ۴، ۵ بار می بینمت کتکت میزنم؟ خوشم میاد کمکت بزنم اگه الان باباتو نیارم بیرون از خماری تا شب می میره، چیکار کنم که منو بخوای؟ اگه می خواستی وقتی منو می دیدی عشق میکردی، تو منو بد میبینی. بخاطر اینه هر روز دارم بدتر میشی، برام مهم نیست تو چه وضعیتی هستی تو محرممی به بابات هم گفتم همون موقع که تو جاده بندر با جنس گرفته بودنش، الان کارش بجایی رسیده که از من تیکه دزدی میکنه، صدبار اینکارو کرده فکر میکنه من نمیدونستم؟ فقط بخاطر تو هیچی بهش نگفتم. الانم دلیلی ندارم برم بیارمش بیرون. احلام با ترس میگه من می خواستم شما اذیت نشید من وضعم اینطوره وگرنه حرفی ندارم. فری بهش اشاره میکنه بره تو اتاق. بعد بهش میگه من میرم کارگاه تو هم جمع کن برو غربت.
فری میره کارگاه نوچه هاشو میفرسته پی کار به شاهرخ میگه بمونه بلند میشه میره سمتش، شاهرخ خودش رو جمع میکنه فری عصبانی میشه میگه یه بار یه غلطی کردم اونموقع عقد طرف نبودی، شاهرخ میگه عقدش نبودم نشون کردش که بودم، فری میگه نشون کردش بودی برای چی با من خلوت کردی؟ و پای عرق خوریم نشستی؟ شاهرخ میگه من تنها بودم ادی تو تبعید بود فکر کردم تو داداش صیغه ایش بودی مثلا، فری میگه پس کار خودت هم حرف داره، ادی تو این دنیا فقط حرف منو می خونه بند رو آب بدی بفهمه چه غلطی کردی سرتو همینجوری میکنم. میدونم خاطرشون میخوای پس این قضیه رو هی هم نزن و تو همین غربت چالش کن ، منم خاطر یکی رو می خوام بیا گند نزنیم تو زندگی هم، یه علمی کردیم نفهمیدیم چالش کن بره...
نظر شما