این سردار معروف سپاه از زمان شهادتش خبر داشت | بزودی به شهید سلیمانی خواهم پیوست
برادرزاده شهید زاهدی مطرح کرد: مدتی قبل از شهادت شهید زاهدی، خواب دیدم که شهید سردار سلیمانی به همراه عمویم ایستادهاند و درباره موضوعی حرف میزنند و زمانی که خوابم را برای شهید زاهدی بازگو کردم، خندیدند و گفتند که شهادتشان نزدیک است.
شهدا در قهقهۀ مستانه شان و در شادی وصولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقوناند و شهادت مزد زندگی مجاهدانه آنهاست.
برادرزاده شهید سردار زاهدی روایتگر روحیه مجاهدگر این شهید والامقام است و درخصوص روحیات این شهید گفت: مدتی قبل از شهادت این شهید والامقام خواب دیدم که شهید سردار سلیمانی به همراه عمویم با لباس رزمندگان در مکانی ایستادهاند و در خصوص موضوعی حرف میزنند و زمانی که خوابم را برای شهید زاهدی بازگو کردم، خندیدند و گفتند که شهادتشان نزدیک است.
وی افزود: ما با توجه به موقعیت ویژه شهید زاهدی، برای دیدن ایشان باید مراقب میبودیم، حدود یک هفته قبل از شب قدر، عمو از همه بستگان خواست که جمع شوند و به صورت اضطراری به اصفهان آمدند تا دیداری با بستگان داشته باشند و همه دور هم جمع شدیم؛ من زمانی که شهید را دیدم، گفتم که عمو خواب دیدم که با همراه شهید سلیمانی هستید و ایشان خندیدند و در جواب گفتند که رفتنی هستم و انشاالله به زودی به شهید سلیمانی خواهم پیوست.
برادرزاده شهید زاهدی درخصوص خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام میگوید: چیزی که به صورت خیلی برجسته از شهید به خاطر دارم، شوخ طبعی و خندهرو بودن ایشان است؛ شهید زاهدی بسیار خندهرو بودند و حتی مسائلی که با آن موافق نبودند را هم با لبخند بیان و یا رد میکردند.
وی اضافه کرد: شهید زاهدی اعتقاد داشتند همه چیز را باید از خدا و اهل بیت(ع) خواست و تنها برای رضای خدا کار کرد.
خانم زاهدی با تاکید بر اینکه شهید زاهدی با بیعدالتی و رانت به شدت مخالف بودند، گفت: حدود ۲۰ سال قبل قرار بود که در بیمارستان شهید صدوقی مشغول به کار شوم، مسئول سنجش بیمارستان فهمید که من با شهید زاهدی چه نسبتی دارم و بسیار مرا تحویل گرفت و به من نامهای داد تا به ایشان برسانم اما شهید زاهدی زمانی که از ماجرا اطلاع پیدا کردند، خیلی ناراحت شدند و گفتند که من اهل پارتی بازی نیستم و حتی نامه را هم نگرفتند.
وی با بیان اینکه شهید زاهدی در تمام دوران دفاع مقدس در جبهههای حق علیه باطل حضور داشتند، ادامه داد: ایشان مثل ستارهای بودند که در تاریکی شب چشمک میزند و میرود؛ شهید زاهدی همیشه در حال مجاهدت بود و چون در حوزه فرماندهی لیاقتشان را ثابت کرده بودند، از همان دوران سمت داشتند و به درد جبهه و جنگ میخوردند و مفید بودند.
برادرزاده شهید سردار زاهدی در ادامه خاطرهای از این شهید والامقام در دوران دفاع مقدس را نقل کرد و گفت: یکی از پاهای شهید زاهدی نسبت به پای دیگرشان لاغرتر بود و مادربزرگم به خاطر این موضوع بسیار ناراحت بود و گریه میکرد؛ شهید زاهدی تعریف کردند که در دوران دفاع مقدس مجبور شدهاند که به مدت یک هفته با پوتین بخوابند، بیدار شوند، وضو بگیرند و حتی نماز بخوانند؛ شهید زاهدی در دوران دفاع مقدس بارها مجروح شده بودند و فداکاریهای زیادی انجام دادند.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: شهید زاهدی تنها برای رضای خدا فعالیت میکرد و هر وقت در خانه بود به مناجات شبانه با خدا میپرداخت و تا صبح بخشهای زیادی از قرآن را تلاوت میکرد.
خانم زاهدی گفت: شهید زاهدی خیلی کم میخوابید و هر زمان به اصفهان سفر میکردند، هر روز سحر به گلستان شهدا سر میزدند؛ شهید زاهدی همیشه در حال ذکر گفتن بود و علاقه زیادی به نماز جماعت داشت و حتی در مهمانیهای خانوادگی نیز اگر شرایط رفتن به مسجد را نداشتند، نماز را به جماعت میخواندند.
نظر شما