فریاد خاموش بازنشستگان: پس از ۳۰ سال کار، با حقوق ۱۵ میلیونی در آستانه ورشکستگی و بیماری
حبیب، کارگر بازنشستهای با ۳۰ سال سابقه کار، امروز با حقوق ماهانه ۱۵ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان، نه تنها قادر به تامین هزینههای درمان بیماری لاعلاج خود نیست، بلکه از شدت فشار زندگی و ناتوانی در کمک به خانواده، گاهی آرزوی مرگ میکند. این روایت تلخ، تنها یک نمونه از شکاف عمیق در نظام تامین اجتماعی و بحران معیشتی است که دهها هزار بازنشسته کشور را در خود بلعیده است.
حبیب بنده، بازنشسته ۶۴ ساله، پس از ۳۰ سال و ۶ ماه کار، امروز با حقوق ماهانه ۱۵ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان زندگی میکند. اما این رقم به ظاهر بزرگ، در مواجهه با هزینههای سرسامآور زندگی، چون قطرهای در برابر دریاست. او که سرپرست خانواده است، ماهانه ۱۲ میلیون تومان بابت اجاره مسکن و حدود ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان برای اقساط بانکی پرداخت میکند. پس از کسر این هزینهها، تقریباً چیزی از حقوقش باقی نمیماند.
ایلنا نوشت، برای جبران این کسری، او تا پنج ماه پیش، علیرغم سن بالا، همچنان به کار ادامه میداد. اما اکنون و با ابتلا به یک بیماری خونی لاعلاج، حتی این امکان ناچیز نیز از دست رفته است. حالا او علاوه بر ناتوانی در تامین معاش، با بار سنگین هزینههای درمان و دارو مواجه شده است. او با درد میگوید: "وقتی این هزینهها را میپردازم از حقوقم چیزی باقی نمیماند."
مشکلات او به اینجا ختم نمیشود. ناتوانی در پرداخت هزینه ازدواج دخترش، باعث بلاتکلیفی و در انتظار ماندن او شده است. همسر دیابتی او نیز نیازمند داروهایی با هزینه ماهانه ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان است، هزینهای که حبیب از عهده آن برنمیآید و اخیراً مجبور شده از پسرش که خود با سختی زندگی میکند، برای خرید دارو کمک بخواهد. او با شرمساری بیان میکند: "امیدوارم هیچ پدری برای تامین معاش فرزندانش پیش خانوادهاش شرمنده نباشد. از شدت این شرمندگیها گاهی آرزوی مرگ میکنم."
طنز تلخ ماجرا جایی است که این بازنشسته با آن همه بار مسئولیت و هزینه، در دهک پنجم یارانهای قرار گرفته است. وضعیتی که خودش هم نمیداند باید به آن بخندد یا گریه کند.
داستان حبیب، فراتر از یک تراژدی شخصی است. این روایت، تصویری آشکار از ناکارآمدی سیاستهای کلان اقتصادی و نارساییهای ساختاری نظام تامین اجتماعی است. نظامی که نتوانسته امنیت و آسایش را برای کسانی که دههها از عمر خود را در چرخه تولید صرف کردهاند، فراهم کند. هزینههای کمرشکن مسکن و درمان، همراه با پوشش ناکافی بیمهها، زندگی بازنشستگان را به جنگ دائمی برای بقا تبدیل کرده است.
پاسخ به فریاد حبیب و هزاران بازنشسته در شرایط مشابه، نه با وعده، که تنها با اقدام فوری و تغییر جهت اساسی در اولویتها ممکن است: بازنگری فوری در محاسبه و پرداخت حقوق بازنشستگی متناسب با هزینههای واقعی زندگی، ایجاد پوشش درمانی جامع و قابل دسترس، مهار افسارگسیخته قیمت مسکن و اصلاح ساختارهای اقتصادی تا عدالت توزیعی بیشتری را محقق کند. این اصلاحات، نه یک لطف، که یک ضرورت اقتصادی و تکلیف اخلاقی جامعه در قبال نسلی است که پایههای توسعه امروز را بنا نهادهاند. بدون این عزم جدی، زمزمههای ناامیدی و داستانهای تلخ مشابه، ادامه خواهد داشت.
نظر شما