جنایت برنامهریزیشده: ۱۷ روز اسارت و شکنجه دختر ۱۲ساله در چنگال سه نقابدار
ناپدید شدن یک دختربچه افغان در مسیر بازگشت از کارگاه، پرده از جنایتی هولناک برداشت. ربودهشدن، حبس در خانهای مخوف، ۱۷ روز شکنجه جسمی و روانی، و نهایتاً رهاسازی در حاشیه شهر با بدنِ شکسته و زخمهای عمیق. این گزارش، روایتی تفصیلی از یک پرونده جنایی پیچیده است که نشان از برنامهریزی دقیق متهمان دارد.
یک و نیم سال قبل، ناپدید شدن ناگهانی یک دختربچه ۱۲ ساله افغان ساکن جنوب شهر، پای یک جنایت سازمانیافته را به زندگی خانوادهای کارگر باز کرد. داستانی که با ربوده شدن در مسیر مدرسه آغاز شد، با ۱۷ روز شکنجه و تجاوز در خانهای مخفی ادامه یافت و با کشف جسد نیمهجان قربانی در حاشیه شهر به اوج رسید. این گزارش، مروری است بر جزئیات هولناک این پرونده و پیچیدگیهای پیگیری آن.
خانواده یک دختربچه ۱۲ ساله افغان، یک و نیم سال پیش با مراجعه به مراجع قضایی و انتظامی، ناپدید شدن ناگهانی دخترشان را گزارش دادند. آنها اعلام کردند که او هر روز پس از پایان کار در کارگاه، به خانه واقع در یکی از محلات جنوب شهر بازمیگشت، اما در روز حادثه در ساعت مقرر به خانه نرسید. نگرانی خانواده زمانی عمیقتر شد که پسر کوچک ۴ ساله خانواده ادعا کرد شاهد ربوده شدن خواهرش بوده است. همچنین، یک کارگر ساختمانی شهادت داد که از بالای ساختمان، دیده چند فرد ناشناس این دختر را سوار یک خودروی پژو کردهاند و فرار کردهاند. این شاهد گفته زمانی که خود را به کوچه رسانده، نه اثری از دختر و نه از خودرو ربودهگران بوده است.
جستوجوهای خانواده و آغاز ردیابیهای پلیس در روزهای اول به نتیجهای نرسید. تا این که ۱۷ روز پس از ربوده شدن، این دختربچه در حاشیه شهر و در حالی که دست و پایش بسته و وضعیت جسمانی بسیار وخیمی داشت، توسط رهگذران پیدا شد. بررسیها مشخص کرد که او در این مدت تحت شکنجه و تجاوزهای پیاپی قرار گرفته است.
پس از بهبود نسبی حال قربانی، او در برابر قاضی شعبه سوم دادگاه کیفری یک استان تهران شرح داد: «در مسیر بازگشت از مدرسه، سه فرد ناشناس به من حمله کرده و مرا ربودند. مرا به خانهای بردند که نمیدانم کجای شهر بود. دست و پایم را بستند و در اتاقی کوچک انداختند که پنجرههایش با کاغذ پوشانده شده بود. در تمام این مدت مرا شکنجه میدادند و به من تجاوز میکردند، اما همیشه نقاب به صورت داشتند. فقط شنیدم یکی از آنها دیگری را «فرزاد» صدا زد و یکی از آنها هم ریش داشت.»
با دستور مقام قضایی، دوربینهای مداربسته مسیر مورد بررسی قرار گرفت، اما آدمربایی دقیقاً در نقطه کور دوربینها اتفاق افتاده بود. این موضوع نشان میداد متهمان از پیش برنامهریزی دقیقی برای نقشه شوم خود داشتهاند. بررسی تردد خودروهای مشکوک در محدوده زمان حادثه نیز در نهایت به شناسایی محور احتمالی آدمربایی انجامید.
در ادامه روند رسیدگی، پدر دختر که مدتی پیگیری شکایت را متوقف کرده بود، به دادگاه احضار شد. او در توضیح این توقف گفت: «همزمان با پیگیری ماجرای دخترم، طرح جمعآوری اقامتگاههای غیرقانونی آغاز شد. من گمان میکردم کسی که این کار را کرده، از روی دشمنی با من بوده و در این اوضاع ممکن است فرصت بیشتری برای ضربه زدن به من پیدا کند. به همین دلیل پیگیر شکایتم نشدم تا اینکه به دادگاه احضار شدم و به من گفتند پیگیری این پرونده برای حفظ امنیت جامعه ضروری است.»
این پدر که شغلش پرکردن و فروش شیشه عطر در یک کارگاه است، افزود: «ما در یک باغ در حاشیه شهر زندگی میکنیم. دختر و پسرم برای کمک به من، شیشهها را در فرغون میریختند و به کارگاه میبردند. روز حادثه نیز در همین مسیر این اتفاق افتاد.» او از شدت brutality (خشونت) علیه دخترش سخن گفت و تأکید کرد که دست و پای دخترش با زغال گداخته سوزانده شده بود.
این پرونده که با ابعادی هولناک و نشانههایی از برنامهریزی قبلی متهمان همراه است، همچنان نیازمند پیگیری قضایی و رسانهای برای احقاق کامل حق قربانی و خانوادهاش و جلوگیری از تکرار چنین فجایعی است.
نظر شما