از میدان نبرد تا تایملاین: شبکههای اجتماعی چگونه زخمهای جنگ را عمیقتر میکنند؟
علی محمد کردنایج، روزنامه نگار و فعال رسانه و روابط عمومی در یادداشتی به موضوع نقش شبکههای اجتماعی و فیکنیوز ها در ایجاد ترس، اضطراب و خشونت روانی پرداخته است.

در روزگار ما، دیگر صدای آژیر و انفجار تنها ابزار انتقال خبر از جنگ نیست. این روزها جنگ، قبل از آنکه در خود جبههها شعلهور شود، در فضای مجازی زبانه میکشد. هر انفجار، هر تصویر، هر پیام صوتی یا ویدیویی، تنها چند ثانیه بعد از وقوع، در شبکههای اجتماعی منتشر میشود و با سرعتی سرسامآور، ذهن و روان میلیونها کاربر را درمینوردد. جنگ ایران و اسرائیل، که از سطوح سیاسی و نظامی فراتر رفته، به یک میدان جنگ رسانهای تمامعیار نیز تبدیل شده است؛ میدانی که در آن، سربازانش کاربراناند و مهماتش پستها، توییتها و استوریها.
اما آنچه اغلب نادیده گرفته میشود، تأثیر این محتوا بر روان ماست. فضای مجازی در شرایط بحرانی، هم میتواند ابزاری برای آگاهی باشد، و هم بستر تشدید اضطراب، ترس و خشونت روانی. پرسش اینجاست: شبکههای اجتماعی چگونه زخمهای جنگ را عمیقتر میکنند؟!
افزایش اضطراب جمعی با هر اسکرول
با هر بار بالا و پایین کردن صفحهی اینستاگرام یا توییتر، کاربر با سیلی از تصاویر، ویدیوها، و روایتهای شخصی از فجایع جنگ مواجه میشود. اغلب این محتوا بدون هیچ هشدار روانی یا زمینهسازی منتشر میشوند. تصاویر اجساد، صدای فریادها، لحظهی برخورد موشکها و گریه کودکان، درست در کنار عکسهای روزمرهی دوستان یا تبلیغات فروش لباس، قرار میگیرند. این تضاد شدید، ذهن را دچار سردرگمی و روان را درگیر فشار مضاعف میکند.
کاربران بدون آنکه آمادگی روحی داشته باشند، با واقعیتهای خشن و گاه تحریفشدهی جنگ مواجه میشوند. این تجربهی مداوم، پدیدهای به نام «فرسودگی همدلی» (Compassion Fatigue) را تقویت میکند؛ حالتی که در آن، فرد دیگر توان همدردی ندارد و دچار نوعی کرختی احساسی میشود.
روایتهای قطبی و اثرات روانی آن
در شرایط جنگ، شبکههای اجتماعی معمولاً به بستری برای انتشار روایتهای یکطرفه، هیجانی و بعضاً تحریفشده تبدیل میشوند. کاربران با روایتهایی از طرف مقابل که گاه حاوی نفرت، توهین و تحریکاند، بمباران میشوند. این فضای دوقطبی، نهتنها امکان گفتوگوی منطقی را از بین میبرد، بلکه روان افراد را در وضعیت دائمِ تقابل و خشونت ذهنی نگه میدارد.
در چنین فضایی، افراد دائماً در حال مقایسه، قضاوت و موضعگیریاند؛ حتی اگر خود مستقیماً درگیر جنگ نباشند. این درگیری روانی، زمینهساز افزایش استرس، بیاعتمادی اجتماعی و حتی احساس ناامنی در محیط روزمره میشود.
محتوای بدون راستیآزمایی، محرک ترس و آشوب ذهنی
یکی از خطرناکترین جنبههای شبکههای اجتماعی در دوران جنگ، انتشار گستردهی اطلاعات نادرست یا تأییدنشده است. ویدیوهایی که گاه مربوط به جنگهای قبلیاند، یا صداهایی که از منابع نامعلوم منتشر میشوند، میتوانند موجی از وحشت ایجاد کنند. این اطلاعات، بهویژه زمانی که با عبارات تحریکآمیز یا هیجانی همراه میشوند، اثرات روانی شدیدی بر مخاطب میگذارند.
فرد نمیداند چه چیزی را باور کند، و همین «ابهام اطلاعاتی»، خود بهتنهایی یکی از بزرگترین عوامل اضطراب روانی در بحرانهاست.
جنگ برای دیده شدن؛ رقابت بر سر ترسناکترین محتوا
در اکوسیستم شبکههای اجتماعی، محتواهایی که واکنش بیشتری میگیرند (لایک، ریتوییت، کامنت)، بیشتر دیده میشوند. این الگوریتمها به شکل ناخواسته، کاربران را به سوی تولید یا بازنشر محتوای شدیدتر، خشنتر و هیجانیتر سوق میدهند. در نتیجه، جنگ رسانهای وارد چرخهای معیوب میشود: افراد برای «دیده شدن» تصاویر تلختری منتشر میکنند، و مخاطبان برای «در جریان بودن» مدام خود را در معرض این محتواها قرار میدهند.
این رقابت پنهان، مخاطب را در وضعیتی از استرس دائمی قرار میدهد؛ جایی که مرز بین اطلاعرسانی و ایجاد وحشت بهشدت باریک میشود.
نسل نوجوان؛ قربانی خاموش شبکههای اجتماعی در جنگ
در این میان، یکی از آسیبپذیرترین گروهها نوجواناناند. آنها اغلب بدون نظارت والدین در شبکههای اجتماعی حضور دارند و ذهنشان در حال شکلگیری است. بمباران محتوای جنگی، روایتهای پر از نفرت و بیثباتی روانی ناشی از اخبار، میتواند تأثیراتی عمیق بر شکلگیری هویت، احساس امنیت، و آیندهنگری آنها داشته باشد.
دیده شده که برخی نوجوانان دچار کابوس، اضطراب مزمن، ترس از آینده و حتی افسردگی شدهاند؛ صرفاً به این دلیل که روزانه چند ساعت وقت خود را صرف مشاهده محتوای جنگی در فضای مجازی میکنند.
چه باید کرد؟ مسئولیت کاربران و رسانهها
در چنین شرایطی، مسئولیت بر دوش کاربران، پلتفرمها و رسانههاست. کاربران باید یاد بگیرند که مصرف محتوای خبری را مدیریت کنند. تعیین زمان مشخص، دنبالکردن منابع معتبر، اجتناب از بازنشر بدون اطمینان، و مراقبت از سلامت روان، از جمله کارهایی است که میتوان انجام داد.
از سوی دیگر، پلتفرمها باید الگوریتمهایی طراحی کنند که در شرایط بحرانی، محتوای آسیبزا را محدود یا دستکم با هشدارهای روانی همراه کنند. همچنین رسانهها باید در کنار اطلاعرسانی، به ابعاد روانی بحران هم بپردازند و راهکارهایی برای مدیریت استرس در اختیار مخاطبان قرار دهند.
جنگ تمام نمیشود، اگر در ذهنها ادامه یابد
در نهایت، باید بپذیریم که جنگ تنها با توپ و تفنگ نیست. گاه ذهنهای ما، خاکریزهایی هستند که نبرد واقعی در آنها در جریان است. اگر مراقب نباشیم، شبکههای اجتماعی نه تنها ابزاری برای اطلاعرسانی، بلکه اسلحهای برای زخم زدن به روانمان میشوند.
حالا بیش از هر زمان دیگر، به «سواد رسانهای» نیاز داریم؛ نه فقط برای تشخیص خبر درست از نادرست، بلکه برای محافظت از چیزی که در هیچ عکس و فیلمی دیده نمیشود: آرامش روانمان.
نظر شما