خلاصه داستان سریال آبان قسمت یازدهم + دانلود سریال آبان قسمت ۱۱

در این مطلب می توانید همراه با دانلود قسمت ۱۱ سریال آبان خلاصه ای از این قسمت را نیز بخوانید ، قسمت یازدهم سریال آبان روز چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۲۰ منتشر خواهد شد.

خلاصه داستان سریال آبان قسمت یازدهم + دانلود سریال آبان قسمت ۱۱
صفحه اقتصاد -

سریال آبان در ژانر ملودرام، عاشقانه ساخته شده است که رضا دادویی کارگردانی این سریال را برعهده دارد، در این سریال بازیگران مطرحی چون شهاب حسینی،  امین حیایی،  لاله مرزبان، مینا ساداتی، بهاره کیان افشار، رحیم نوروزی و ..‌. حضور دارند. در ادامه خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال آبان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه داستان سریال آبان قسمت ۱۱

۳ ماه بعد:

سروش برای تهیه اسلحه میره پیش فروشنده اسلحه و فروشنده بهش میگه وقتی اسلحه دست می گیری باید ببینی ارزشش رو داره که براش اسلحه دست بگیری و براش بجنگی. سروش میگه اونقدر که تا آخر پاش بمونم.

امیر میره هلدینگ پیش آبان، حالش رو می پرسه، بهش میگه منتظرت بودم نیومدی؟ آبان میگه گفتم اگه بتونم فراموش کنم برمیگردم. امیر میگه خب چی شد الان نتونستی؟ آبان میگه نه، امیر میگه حداقل باید بهم میگفتی. آبان میگه گفتم اون جوری شاید بهتر بتونی تحمل کنی خودت رو بذار جای اون شب من، امیر میگه اشتباه کردم من الان یعنی هیچ راهی نیست؟ آبان حلقه اش رو که تو کشوی میزش بود رو تو جیب کت امیر میذاره و میگه بعد از من بهار که اومد آبان رو از تقویم روی دیوار خونه ات خط بزن.

آبان میره جلسه شرکت و بجای ثابت که اونروز نیومده بود صحبت می کنه و از محمودی می پرسه چرا برای زمین هایی که هنوز تکلیفشون مشخص نیست اوراق و سهام چاپ کردن و به مردم دادن، حالا مردم به ما بی اعتماد شدن. محمودی میگه شما کدوم پروژه عظیمی رو مدیریت کردید که حالا ما باید به حرفهای شما گوش بدیم؟ آبان میگه شما از بودجه ای که مردم دادن دارید واحدهای تجاری رو آماده می کنید، فکر نکنید که من متوجه نشدم، باید سرمایه گذارها رو دعوت کنیم و براشون شفاف سازی کنیم و در ازای بقیه پول تاریخ تحویل پروژه رو مشخص کنیم همراه با مبلغ جریمه ای که در ازای تحویل ندادن بموقع کار برای خودمون تعیین کنیم. محمودی به حالت مسخره برای آبان دست میزنه که آفرین که مشکلات همه رو حل کردید. آبان با دلخوری جلسه رو ترک میکنه که پس حرفی نمی مونه و جناب ثابت خودشون تصمیم می گیرن و بعد پیشنهاد میده که محمودی به درد این پروژه نمی خوره چون توانایی انجام اون رو نداره. محمودی بهش بر میخوره دنبال آبان میره و میگه حواست به رفتارت باشه، پاتو از گلیمت درازتر نکن اگه اینجایی بخاطر من بوده اراده کنم نیستی‌ حد خودت رو بدون. آبان میگه من حدم رو میدونم و حدم اینه اگه کسی تو هلدینگ بخواد زد و بند کنه جلوش بایستم. محمودی میگه اگه به روش تو می خواستیم بریم جلو باید الان تو زیرپله کارگری می کردیم، این بیزینس ریاضیات خودش رو داره، آبان میگه اگه منظورتون از بیزینس کلاهبرداریه بله من اینجام که بگم همه جا دو دوتا میشه چهارتا. محمودی میگه امیر اینجا بود؟ نمیشه که از اون دلخوری بیای تو جلسه سر من خالی کنی. آبان میگه خبرها زود میرسه، شیما خانم منشی شماست یا ثابت؟ محمودی میگه ثابت. آبان میگه پس آقای ثابت باید دنبال یه منشی جدید برای خودشون باشند. محمودی میگه بدون کجا وایستادی اگه دیر بفهمی ممکنه برات گرون تموم بشه و بعد میره.

امیر تو آشپزخونه بود که آلما و بهار میرسن با کلی خرید، آلما میگه ما رفته بودیم سرزمین عجایب. امیر که متوجه نشده بود یه لیوان میشکونه و یه تیکه اش میره تو پاش، به بهار میگه الان آبان بیاد ببینه خونه رو چیکار کردم پوستم رو میکنه، بهار که در حال آوردن چسب زخم بود جا می خوره که مگه آبان قراره بیاد؟ امیر میگه آره داشتم گردگیری می کردم اینطوری شد، دیگه الان میرسه یه کم اضافه کاری مونده بخاطر همین دیر شده. بهار میگه پس من برم دیگه کاری نداری؟ امیر میگه دیر میای زود میری؟ بهار میگه یاد اونروز که گفتی می خوای یکی از رفیقام رو ببینی افتادم، رفتیم تو کافه دستت خورد یکی از لیوان ها شکست با گارسن شیشه ها رو جمع کردی بعد یهو آبان اومد گفتی می خوام دوست دخترم رو معرفی کنم بهت، امیر میگه آره آبان وقتی دید ترش کرد گفتم بهار داداشمه ، داداشیمه اصلا،  تا قبول کرد. بهار میگه آره اول داداش تو بودم بعد خواهر آبان شدم. الان کلا با آبان آشتی کردید؟ امیر میگه آره بابا گفت لباس هاشو بشورم تو ماشین لباسشویی، خداروشکر همه چیز حل شد. یه سر اومد اینجا یه نیمرو زدیم اینم ظرفش دروغ که ندارم بگم بعد از آشپزخانه میره بیرون، بهار میگه وایستا چته مستی؟ چیه؟ من دارم روانی میشم. الان اون برگشته تو خوشحالی؟ امیر میگه یه اتفاقی بین ما افتاده بود الانم حل شد اونم برگشته سر زندگیش. بهار میگه برای من حل نشد، امیر میگه وقتی جوابت رو نمیدم یعنی نمی خوام ادامه بدی. بهار میگه تکلیف من چی میشه؟ امیر میگه همه چیز مثل قبله تو داداش منی و خواهر آبان. همه چیز برگشت به تنظیمات کارخونه رفتنی کتونی بند سفیدای من رو پوشید رفت بلد نبود خودم بندش رو بستم . بهار میگه چیکار کردی که برگشت؟ امیر میگه بهش گفتم غلط کردم. بهار میگه من ولی غلط نبودم و بعد میره موقع رفتن می بینه کتونی جلوی دره میفهمه امیر داره دروغ میگه، بهش میگه میخوای بمونم همه چیز رو مرتب کنیم آبان میاد تمیز باشه، امیر قبول می کنه.

محمودی به ثابت میگه بیاد کامرانی باهاش کار داره و پیشنهاد بیزنسی براش داره ثابت میگه نباید نیومدم محمودی توضیح میده که من بهش گفتم که باید ازت عذرخواهی کنه، حالا بریم ببینیم چی میگه، وقتی می‌رسند کامرانی کلی عذرخواهی میکنه و میگه من نمیدونستم اون خانم برای شما مهمه وقتی رفتید فهمیدم. کامرانی میگه پیشنهاد خوبی دارم براتون ، اما قبلش کمی مواد میریزه و به محمودی تعرف میکنه و محمودی میکشه. ثابت میگه پیشنهادت چیه؟ کامرانی میگه پیشنهادم همینه که تو مخ بابکه. محمودی میگه من فکر کردم شمش طلا رو میگی؟ کامرانی میگه طلا همینه دیگه، اگه قراره چیزی قاطی گوشت‌ها بکنیم بیاریم همینه سودش حرف نداره پول زیاد می خواد و خیلیا پولشو دارن اما من اصرار دارم با تو کار کنم. محمودی میگه عالیه سودش بالاست اما ریسکش هم بالاست. ثابت تا اونموقع چیزی نگفت و فقط گوش می کرد کامرانی میگه گفتم که بشنوی نمیتونی رد کنی. ثابت میگه اشتباه کردی چون نه عذرخواهی ات رو قبول کردم نه پیشنهادت رو. بعد بلند میشه و میره محمودی هم دنبالش. موقع برگشت ثابت به محمودی میگه تو میدونی کامرانی وقتی یه پیشنهاد خرکی میده و نه میشنوه بعدش چه تبعاتی داره؟ از منظر اون ما الان یه چیزی میدونیم که نباید بدونیم. محمودی میگه نگران نباش من خودم پای همه چیزش وایمیستم.

آبان با آلما تلفنی صحبت می‌کنه و بهش قول میده که هرجا خواست خودش رو بهش میرسونه اما چون فعلا با پدرش قهره نمیتونه بیاد خونه. 

سروش بدون هماهنگی میره اتاق ثابت و از تو در رو قفل میکنه پرده ها رو هم میکشه. به ثابت میگه زنگ بزن هدیه بیاد خودش باید بهم بگه همه این حرفها رو که بهم گفتی خودش بیاد بگه صاحب پیدا کرده و خودش خواسته. ثابت میگه چرا اصرار داری به نفهمی؟ اگه بهش زنگ نزنم؟ سروش اسلحه رو برمی‌داره و میگه اونوقت خودم رو میزنم. ثابت میگه لطف می کنی اما وجودش رو نداری خودم بزرگت کردم. سروش یه تیر میذاره تو اسلحه و میچرخونه به ثابت میگه میزنی یا بزنم؟ ثابت میگه بزن. سروش سه تا میزنه اما تیر شلیک نمیشه، ثابت که ترسیده بود بهش میگه بس کنه و کلی فحشش میده و میگه جمع کن بساطت رو فردا به وکیل میگم کارهای طلاقش رو غیابی انجام بده طلاق نامه رو بندازه کف دستت اما بعدش از زندگی من میری واسه همیشه گم میشی، دیگه نمیشناسمت پاشو گورتو گم کن. سروش بلند میشه و میگه نباید بهم میگفتی کی هستم مقصر همه بدبختیام رو شناختم از اونروز گر گرفتم. الانم از برادرم و پدرم بیشتر از همه دنیا بدم میاد دستم به بابام نمیرسه ولی تقاصم رو از تو میگیرم حساب من خیلی مونده با تو صاف بشه بد بلایی سرت میارم و بعد میره. 

آبان تا دیر وقت تو هلدینگ می مونه و به پرونده ها رسیدگی می کنه، آخر شب که میشه میره خونه ثابت، ثابت هم تو اتاقش بود، میره پیشش و میگه فکر میکردم همه پولهاتو به ملک و خونه و ماشین میدی پس کتاب هم می خری، حالا استفاده هم می کنی یا دکوریه؟ چیزی هم خوندی؟ ثابت میگه یه چیزایی. آبان میگه اما ظاهرا خروجیش خوب نبوده. اشتباه نکن تو به اون بدی که روز اول تصور می کردم نیستی. ثابت میگه حالا من باید چیکار کنم؟ آبان در حالیکه از اتاق میره بیرون میگه کار خاصی لازم نیست بکنی رعنا خانم میز غذا رو چیده خواستی بیا.

آبان

صبح میشه ثابت میره آشپزخانه و می بینه آبان میز چیده و داروهاشو با آب میوه میاره براش، از حال دخترش می پرسه، آبان میگه خوبه، بخاطر اینکه عادت کنه گذاشتم یه مدت پیش پدرش تو حال خودشون باشن. ثابت میگه تصمیم عاقلانه ایه. آبان میگه من طبق قراردادم مجبورم جایی زندگی کنم که تو میگی. ثابت میگه اما تو قرارداد همچین صبحانه ای لحاظ نشده رود، من به صبحونه های رعناخانم عادت کرده بودم اینم برای خودش خوبه. آبان میگه با دکترت حرف زدم، ثابت میگه هرچی شنیدی رو فراموش کن من طوریم نیست اون دیونه اس کار خودش رو میکنه. قرار نبود تو بفهمی من چمه دوست ندارم کسی مدام حواسش به من باشه که چیکار میکنم. الانم صبحانه ات رو بخور برو شرکت . آبان میگه با هم میریم. ثابت میگه من نمیام تو هستی خیالم راحته. اما آبان میگه تو نباشی من خیالم راحت نیست.

ثابت منشی خودش رو عوض میکنه و شیما هم از محمودی خداحافظی میکنه، محمودی میگه برو اتاقم الان میام ، بعد میره پیش آبان و بهش میگه بالاخره کار خودت رو کردی میری چُقلی شیما رو به ثابت می کنی؟ آبان میگه خوش اومدید اتفاقا من میخواستم بیام پیشتون. محمودی میگه تو با من مشکل داری اونو چرا اخراج کردی. آبان میگه پس بهتره یه چیزهایی رو بررسی کنیم، کپی قرارداد های محمودی رو با چندتا شرکت رو نشون میده و میگه ظاهرا قرارداد کنسل میشه و پول رو به شرکتی در افغانستان که البته به نام شیما ثبت شده بر می گردونید، که ایشون هم به حسابی در کانادا به نام مهناز مهدیانفر هست که فکر کنم همسر شماست، شما دارید چیکار میکنید. محمودی جا میخوره و میگه این اسناد رو از کجا اوردی؟ آبان میگه من معاون این شرکت هستم و به تمام اسناد دسترسی دارم، این چیزها به من ربط نداره که قبلا چیکار می کردید اما از وقتی من معاون شرکت شدم کسی حق نداره کار اشتباهی کنه. محمودی میگه باورم نمیشه تو همون آبانی هستی که روز اول اومدی اتاقم برای چندرغاز پول سرکج کردی پاتو از رو دم من بردار برات گرون تموم میشه. بچرخ تا بچرخیم.

محمودی میره پیش ثابت و بهش میگه به این دختره اونقدر اجازه دادی که منشی شرکت منو اخراج کنه؟ ثابت میگه می خوای این طبقه کامل شد اتاقت رو بیارن بالا تا مجبور نباشی چشم تو چشمش باشی. محمودی میگه با اون یا تو؟ چرا این دختره باید فایل های محرمانه شرکت رو داشته باشه، ثابت میگه اگه بهش اجازه نمی‌دادم که نمیفهمیدم اون همه دلار الان کجاست؟ محمودی میگه مگه بار اوله. خودم بهت میگفتم اگه صبر میکردی. تو تصمیمت رو گرفتی اینجا یا جای منه یا اون ما دو تا نمیتونیم دیگه با هم کار کنیم. ثابت میگه حالا که گفتی خوبه تکلیف اینم روشن کنی که ۳۰ ساله پیش منی چطور رفیق منی که بخاطرش یه چشم و یه پام رو از دست دادم. محمودی میگه جوابم رو گرفتم تا الان خوبیت رو می خواستم از الان دیگه تنهایی، خودتی و هلدینگ و آبان جونت‌...

دانلود سریال آبان قسمت ۱۱

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه