خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۶ + دانلود قسمت ۶ سریال جان سخت

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ششم سریال جان سخت که در روز جمعه ۱۲ بهمن منتشر شده است را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۶ + دانلود قسمت ۶ سریال جان سخت
صفحه اقتصاد -

سریال جان سخت در ژانر اجتماعی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر می شود، در این سریال بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، مهرداد صدیقیان، امیرحسین هاشمی، مجتبی پیرزاده، الناز حبیبی، ماهور الوند، مجید یوسفی، نسرین مقانلو، مسعود کرامتی و... حضور دارند. خلاصه داستان قسمت ششم سریال جان سخت را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه قسمت ۶ سریال جان سخت

ماموران تردد به محض منتشر شدن اطلاعیه تحت پیگرد فرزاد ، اون رو دستگیر می کنند و میبرن. بچه ها و خانواده فرزاد با شنیدن خبر دستگیری فرزاد شوکه میشن، پلیس بارها و بارها از فرزاد می خواد تا صحنه اتفاق رو توضیح بده.

و حالا یکسال بعد

حمید با دزدی ماشین تو جاده، شاهین با تبلیغات تو اینستاگرام و نگار با فیلم گرفتن از آدم‌های بینوا پول جمع میکنن برای آزادی فرزاد ، نگار میگه حدود ۹۰۰ میلیون جمع شده اما کلی پول مونده هنوز تا پولی که آقا ناصر برای رضایت خواسته جمع بشه. اشکان میگه تو این مدت ما همه کار کردیم اما اینطوری فایده نداره. 

هانیه توی یه خونه بعنوان پرستار مشغول به کار شده، اون پرستار شهرام مردی که فراموشی گرفته شده. هانیه خیلی با کارهای بچه برای جمع کردن پول موافق نبود و کمی ازشون دور شده.

حمید که توی یه جیگرکی تو فضای باز کار میکنه یه شب با بچه ها دورهمن، از اشکان و شاهین میپرسه هانیه کجاست یه مدته کم پیدا شده، شاهین میگه بهتره از اشکان بپرسی ، اشکان میگه چرا من؟ اونم درگیر کارهای خودشه. اشکان ماشین حمید رو میگیره برای کاری و بهش میگه شب میاره پس میده. با رفتنش شاهین به حمید میگه باورکن اشکان و هانیه با همن. حمید میگه باهم باشن بماچه؟ شاهین میگه ارتباط داشته باشن اما چرا لایی میکشن خب بگن. اشکان با ماشین میره دنبال هانیه و با هم میرن دربند.

شب نگار می خواد بره خونه، می بینه حامد جلوی در خونه حالش بده و بالا میاره، حامد به نگار میگه امروز شده یکسال که داداشم نیست، تو کشتیش، تو این یکسال چند بار اومدم بکشمت ولی چون میدونستم وحید هنوز دوستت داره اینکار رو نکردم، نگار میگه میخوای ببرمت دکتر؟ حامد میگه وقتی وحید رو ولش کردی مثل بچه ها گریه می‌کرد. وحید تو رو از منم بیشتر دوست داشت. از نگار میخواد که یه روز بره سرخاک وحید. نگار قبول میکنه بره.

هانیه و اشکان میرن دربند و اشکان دفتر خاطراتش رو میده به هانیه تا بخونه. باهم غذا میخورن و بعد اشکان انگشتر مادرش سودابه رو میده به هانیه. از هانیه میپرسه چرا از بچه ها دوری میکنه؟ هانیه توضیح میده که زندگی من با اونا فرق داره من بعد از تصادف و مرگ پدر و مادرم باید زندگی حنا رو بچرخونم. هانیه به اشکان میگه همه میگن صدای من خوبه، من میخوام با حنا برم خارج و بخونم، اشکان میگه پس من چی؟ هانیه میگه قول میدم خواستم برم تو رو هم ببرم.

جان سخت

نگار با شناسنامه الهام میره ملاقات فرزاد، با تحویل دادن موبایلش میره اتاق ملاقات. فرزاد میگه دارن منو منتقل میکنن کرج دفعه دیگه باید بیای اونجا. نگار به فرزاد میگه ۴ میلیارد و ۹۰۰ جمع شده با پول خونه پدریت ، مونده تا ۹ میلیارد بشه. فرزاد میگه ۹ میلیارد می ارزم من؟ نگار میگه نه گرون حساب کردن باهامون. آقا ناصر میخواد با این پول احمد رو آزاد کنه. فرزاد میگه کاش بدهی احمد کمتر بود. نگار میگه آقا ناصر گفته هیچ کس نباید از این شرط خبردار باشه چون کسی راضی نیست. نگار از فرزاد میپرسه اگه برم سرخاک وحید ناراحت میشی؟ فرزاد میگه نه چه اشکالی داره برو‌.

الهام میره مغازه خرید می بینه حامد اونجاست، حامد بی تفاوت از کنارش میره بیرون، الهام میره دنبالش میگه چرا جواب سلامم رو نمیدی مگه تو عاشقم نبودی؟ حامد میگه اون مال اونوقت بود که خواهر قاتل برادرم نبودی، الهام میگه خب به من چه ربطی داره؟ مگه من وحید رو کشتم؟ حامد میگه جفتتون از یه خونید تو رو می بینم یاد داداش بی وجودت میفتم. الهام میگه الان یه سال گذشته رابطمون که هیچ خودت نمیخوای درست بشی؟ حامد میگه داغ وحید برای من تازست تا وقتی قاتلش نفس میکشه من همینم روزیکه اعدام بشه منم درست میشم. الهام میگه شده کلیه هامو میفروشم تا پول دیه که ده برابرشه رو بدم، حامد میگه کی دیه خواست؟ الهام میگه بابات گفته تو هم مطمئن باش ما جورش میکنیم.

حامد میره مغازه پدرش خشکشویی، به پدرش میگه وحید رو داری معامله میکنی چرا خون وحید رو داری میفروشی؟ پس فردا طرف بیاد بیرون نمیگن ناصر گودرزی بخاطر پول از خون بچه اش گذشت؟ آقا ناصر میگه به تو ربطی نداره، حامد میگه مامان میدونه؟ اصلا پول میخوای چیکار تو این سن و سال؟ آقا ناصر میگه میخوام احمد رو از زندون آزاد کنم. حامد میگه احمد راضی نیست و داد میزنه سر پدرش. پدرش عصبانی میشه و به حامد میگه صدات رو بیار پایین و گمشو بیرون. حامد میگه باشه میرم اما من پارسال تو و مامان رو قسم ندادم رضایت ندید الان دارید کار دیگه ای می کنید. همون موقع گفتم فرزاد آزاد بشه خودم میکشم.  

زندونی ها رو منتقل میکنن زندون کرج فرزاد هم بینشون بود.

آقا ناصر میره مغازه پدر فرزاد و میگه ما با هم قول دادیم کسی نفهمه راجع به پول، هم تو و هم من میدونیم پسرت آزاد بشه آبروی ۶۰ ساله من دود شده رفته هوا. همه میگن خون بچه اش رو به پول فروخت، آقا رحیم میگه میگن گذشت کرد. اما آقا ناصر میگه هیچ کس نمیگه حتی بچه خود من. من اینا رو میدونستم باهات اتمام حجت کردم، گفتم یه بچه ام رفته زیر خاک اون‌یکی رو نجات بدم. گفتم یواشکی میام رضایت میدم. حامد از کجا میدونه که من تو خلوتم به تو چی گفتم. آقا رحیم میگه دوستای فرزاد دارن کمک میکنن پول جمع بشه. آقا ناصر با تندی میگه من از دوستاش نخواستم با تو یه قراری گذاشتم، زن من از وقتی وحید رفته زیر خاک شبیه مرده ها شده کار منو سخت نکن اگه سخت‌تر از این بشه نه احمد من از زندون آزاد میشه نه پسر تو رنگ آفتاب رو می بینه.

فرزاد تو زندون میره حموم، یه سری زندونی میریزن باهاش کل میندازن و میگن ملاقاتی داری، فرزاد برمیگرده می بینه احمد اونجاست...

دانلود سریال جان سخت قسمت ۶ 

خلاصه قسمت های اول تا آخر سریال جان سخت

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه