خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. 

خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال طوبی

شیث و ساعد فهمیدن که سعید و غزال زنش رفتن پیش طوبی و باهاشون دعوا میکنن و سرشون داد میزنن ساعد به سعید میگه یکبار دیگه بفهمم رفتی اونجا خودم به حسابت میرسم. بعد از رفتنشون سعید خودخوری میکنه و میگه خاک تو سر من که گذاشتم باهات اونجوری رفتار کنن غزال آرومش میکنه و میگه ولشون کن من بهسون اهمیتی نمیدم. طوبی وضعیت مالی خوبی نداره ولی غیرتش قبول نمیکنه که به پولی که سعید داده دست بزنه واسه همین تصمیم میگیره با همین خیاطی که بلده پول دربیاره. دهن به دهن میچرخه و همه برای دوخت لباس با پارچه هاشون میان خونه طوبی. یه روز طوبی با غزال میرن از دور خونه شیث را زیر نظر میگیرن و وقتی اونا از خونه بیرون میرن غزال میره دم در خانه و با دیدن پریزاد تو حیاط صداش میکنه و بهش میگه بیا این درو باز کن تا این نگهبان شک نکرده.

او میگه نمیتونم هروقت میرن درو به روم قفل میکنن بچه ام هم میبرن با خودشون غزال ناراحت میشه سپس بهش نامه طوبی را میده پریزاد بهش میگه به طوبی بگو هروقت تونست از اینجا بره منتظر من نمونه! غزال پیش طوبی برمیگرده و بهش میگه که نتونستم برم تو درو روش قفل کرده بودن نامه رو بهش دادم اونم بهم گفت بهت بگم از عراق بری منتظر اون نباشی. طوبی وقتی برای خرید رفته بیرون با دیدن مأمور نامه رسان پیشش میره و بهش میگه از مصطفی من نامه نیاوردی؟ او یه نگاه میندازه و میگه نه نداده طوبی میگه یکم خوب ببین خیلی وقته ازش خبر ندارم! او بهش میگه نه نیست برو تو مفقودی ها بگرد او میگه گشتم نبود مأمور میگه پس یا کشته شده یا اسیر کردنش و میره که طوبی بهم میریزه و استرس سرتاپای وجودشو میگیره.

آنیه رفته پیش شیث و بهش میگه که یه خبری از مصطفی بگیره واسش اما او میگه من ار کجا بدونم کجاست اونم یکی مثل بقیه! آنیه میگه میتونی بفهمی کجاست حالش چطوره! همان موقع حمزه با یوسف بچه هاله و ضیاء میاد که آنیه میبینه یوسف را به بغل خود مادرش نمیدن به شیث میگه چرا مادرو ار بچه اش جدا کردین؟ شیث جوابشو نمیده و به بهونه دیر شدن از اونجا میره. تو حال به شیث خبر میدن که مصطفی اسیر ایرانی ها شده و قائل میخواد به خاطر قهرمانان خانواده اش یه مدال دیگه بهش بده او خوشحال میشه. آنیه با فهمیدن این خبر میره سراغ طوبی که سر زمین داره کار میکنه. طوبی با دیدنش میگه میدونم اومدی خبری از مصطفی واسم بیاری بگو سریع بهم او میگه که اسیر شده انگاری طوبی نگران حال مصطفی میشه آنیه میگه این میتونه خبری خوب باشه چون اگه تو جنگ بود کشته میشد ولی الان اسیره زنده ست!

طوبی میگه من در حال مرگم باسم بازم نگران حال بچه هامم! یک روز یه نفر از طرف فتاح میره به بهونه دوخت لباس پیش طوبی و بهش میگه که خیالت راحت باشه فتاح گفت بیام بگم حال مصطفی خوبه دست ماست و مراقبشیم. جو خانه شیث بهم ریخته و حمزه با شیث دعوا میکنه که دست از سرمون بردار! به خاطر گرفتن مدال همه رو داری میکشی! تو بچه مو کشتی! شیث میگه میخواستی پسر بیشتر بزایی! حمزه میگه که تو یکی یکیشونو به کشتن بدی واسه خودت مدال بگیری؟ و باهم دعوا میکنن که هاله از صدای گریه یوسف بهم میریزه و بهش میگه که بزار حداقل برم بغلش کنم آروم بشه! شیث که مسته به طرفش حمله میکنه و میگه همش تقصیر توعه! هاله از اونجا فرار میکنه و میره طبقه بالا....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه