خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.
سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود.
خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال طوبی
شیث به اتاق کار جدیدش میره با عنوان سرتیپ. فخرالدین با جهانگیر صحبت میکنه تا درباره درصد سهام کارخانه به نتیجه برسن فخرالدین پیشنهاد ۱۵٪ میده که جهانگیر قبول نمیکنه و میگه بهتره برم به شیث همه چیزو بگم تا حداقل زندگی اینجامو نگه دارم فخرالدین میگه با ۱۵٪ سهام میتونی هرجا که بخوای زندگیتو راحت تشکیل بدی! و در آخر روی ۲۵٪ دو طرف قبول میکنن. او برگه های لازمو میاره و امضاء میکنن طوبی موقع امضاء دودله که جهانگیر میگه فکر نکنین که ضرر کردین جون بچه تون بیشتر از اینا میارزه و میره. تو مسیر فخرالدین با جهانگیر درباره نقشه شون واسه آزادی اسرا حرف میزنن. فخرالدین میره پیش آنیه تو کارخانه او با دیدنش میگه به به از اینورا چه عجب یه سر به کارخانه زدین! فخرالدین میگه باهات کار دارم سپس تو اتاق بهش برگه های سهم سعید و ساعدو بهشون میده آنیه میگه این چیه؟ فخرالدین میگه طبق خواسته طوبی ۳۰٪ از سهام کارخانه رو به اسم سعید و ساعد زدم آنیه میگه از کیسه خلیفه میبخشه؟ او میگه این هم خواسته سیمین بود هم طوبی.
آنیه میپرسه چرا به من میدی؟ فخرالدین میگه تو بیشتر از هرکس دیگه ای قابل اعتمادی و میدونم که خوب میدونی کی بهشون بدی که کارخانه رو سرپا نگه دارن آنیه میگه خوب حالا چرا خودت بعدا نمیدی بهشون؟ فخرالدین میگه جنگه معلوم نیست فردایی داشته باشم یا نه آنیه با بغض میگه شاید من زودتر رفتم! فخرالدین میگه خدانکنه و بعد از خداحافظی میره. جهانگیر رفته به خانه فخرالدین و به طوبی میگه که اومدم بگم آزادی اسرا باید فردا انجام بشه یا فردا یا هیچوقت طوبی اینو به گوش فخرالدین میرسونه. او نیز میره قرارگاه تا فتاحو ببینه که نبست و به یه نفر میکه به گوشش برسونه که فردا عملیات انجام میشه و میره. فخرالدین با طوبی رفتن به کارخانه و وسایلشونو جمع میکنن از اونجا. تو حیاط می ایستن و به کارخانه نگاه میکنن چون دل کندن از اونجا خیلی سخته طوبی میگه خدارو چی دیدی شاید دوباره برگشتیم!
سپس بعد از چند دقیقه از اونجا میرن، فخرالدین میره پیش فتاح و دارو دسته اش تا نقشه شونو عملی کنن اما فتاح به فخرالدین میگه تو برو حزب شاید اینجا تله باشه برو تا تو حزب ببیننت که ماجرا به تو ربطی نداره. از طرفی یه نفر میره دم در خانه طوبی و بهش میگه فخرالدین زخمی شده تو خونه هله ست گفت بری اونجا و سریعا میره. طوبی سریع حاضر میشه و راه میوفته. فتاح و ادم هاش متوجه میشن که تله ست چون شیث به اونجا اومده و جهانگیر هم نیست طبق قرارشون که حمله نمیکنن و از اونجا میرن.
فخرالدین وقتی جهانگیرو میبینه تو حزب جا میخوره و تعقیبش میکنه. طوبی به خانه هله رفته که میبینه کسی اونجا نیست جزو دوتا اسیر، جهانگیر به اونجا رفته که فخرالدین از پشت سر رو سرش اسلحه میزاره و اونو به داخل میبره. اونجا باهم درگیر میشن و شیث و مأمورها از راه میرسن جهانگیر وقتی میخواد طوبی را بکشه فتاح از راه میرسه و میکشتش. آنهارو محاصره میکنن و فخرالدین به طوبی میگه باید یه کاری کنم شماها زنده بمونین وگرنه همه تیرباران میشن سپس ازش میخواد تا بکشتش طوبی میگه نمیتونم بعد از کمی بحث کردن و قسم دادن فخرالدین خودش ماشه را میکشه و به خودش شلیک میکنه همان موقع شیث و مأمورها به داخل میرن....
نظر شما