خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.
سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود.
خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال طوبی
تو خونه شیث آنها در حال حرف زدن درباره بچه هاله هستن و شیث خیلی تأکید داره که پسر باشه هاله میگه مهم نیست شایدم یه دختر خوشگل باشه شیث میگه خیلیم مهمه پسر باعث تداوم نسل میشه پسر خیلی مهمه حالا این نشد بچه بعدی اگه اونم نشد یه زن دیگه و میخنده که هاله استرس میگیره و حالش بد میشه اما خودشو کنترل میکنه. او به اتاقشون برگشته که ضیاء میره پیشش و میگه چرا اومدی اینجا؟ هاله با نگرانی میگه اگه بچه مون دختر باشه تو دیگه دوستم نداری؟ او میگه دیوونه شدی؟ من آروزمه بچه ام شبیه تو بشه! و باهاش حرف میزنه تا این فکرارو از سرش بیرون کنه و میگه که چقدر عاشقشه هاله هم میگم منم عاشقتم و میرن تا شام بخورن. فردای آن روز ضیاء با دوتا از دوستاش هماهنگ کرده تا مدارک جور کنن که از عراق بیرون برن.
آنها نقشه شونو بزای همدیگه میگن و مرور میکنن ضیاء به خانه میره و به هاله میگه که حاضرشو میخوایم قبل از زایمانت بریم یه سفر بدون مادر و پدرم فقط خودم و خودت سپس لباسارو جمع میکنه و میزاره پشت ماشین مادرش ازش میپرسه مطمئنی نمیخواد من بیام؟ ضیاء میگه یه چکاب ساده ست لازم نیست میریم زود میایم و از خانه میرن. تو جاده ضیاء به هاله میگه احساس میکنم تازه داره زندگیمون شروع میشه کمی جلوتر وایمیسته که هاله بهش میگه فکر کردم تنها میخوایم بریم ضیاء میگه سورپرایز بود یه سفر دوستانه آنها میخوان حرکت کنن که یه ماشین از مأمورین بعثی به اونجا میان و به جرم خیانت اونارو میگیرن و میبرن. مافوق شیث میره پیشش و بهش میگه سما بازداشتین به جرم خیانت کردن پسرتون ضیاء.
او جا میخوره و میره تا حرف بزنه ببینه چخبر شده، او به شیث میگه میدونی که خیانت مجازاتش چیه؟ او میگه شما میدونین که ما کل زندگیمون وقف مملکتمون بوده حتما اشتباهی شده پسرم حتما گول زنشو خورده از راه به در شده! و ازش بخشش میخواد یا حداقل حکمی سبکتر بده اما او میگه میدونین که خیانت به مملکت یعنی تیرباران خودش و خانواده اش! آنها باهم حرف میزنن و او بهش میگه اگه خودت پسرتو بکشی جون کل خانواده تو بخشیدی وگرنه همه تون کشته میشین! شیث میگه بزارین یکم فکر کنم او میگه باشه تا تموم شدن سیگاری وقت داری فکر کنی. همه ی همراهان ضیاء را بردن تو بازداشتگاه هاله درد داره و حالش زیاد خوب نیست. مأمورین به خانه شیث میرن و اونجا همه رو حتی خدمه را بازداشت میکنن.
همه تو بازداشتگاه هستن و آنیه ازشون میخواد هاله را به بیمارستان ببرن وقت زایمان بچشه اما کسی اعتنایی نمیکنه. ضیاء را با خودشون دارن میبرن که او فخرالدینو صدا میزنه و ازش کمک میخواد ولی کسی کاری نمیتونه بکنه. تو حیاط چشمای ضیاء را بستن که او مدام داد میزنه بزارین بابامو ببینم خواهش میکنم فقط بابامو ببینم! چشماشو باز میکنن و پدرشو مقابل خودش میبینه که میگه میدونستم و اشکاشو پاک میکنه و میگه ناراحت نباش شلیک کن فقط خواستم معذرت بخوام ازت و ببینمت در آخر شیث شلیک میکنه و ضیاء میمیره شیث پسرشو بغلش میگیره و گریه میکنه. مادرش با شنیدن صدای شلیک زده میزنه و ضیاء را صدا میزنه و گریه میکنه. همه گریه میکنن و هاله بچه اش تو همون بازداشتگاه به دنیا میاد....
نظر شما