خلاصه داستان قسمت ۱ سریال گردن زنی
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال گردن زنی را که در روز ۲۳ شهریور منتشر شده است را می خوانید.
اولین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۲۳ شهریور ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت اول را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت اول
سریال با عروسی نیما و باران شروع میشه و رقص داماد با ساقدوش هاش همه در حال خوشحالی هستند و رقص، نیما می بینه مانی یه جا نشسته پکره میره پیشش و بهش میگه یه امشب عروسیه داداشته پاشو عزا نیست که پشیمون میشی امشب فقط یه شبه. ولی مانی همچنان ناراحته و به نیما میگه ولم کن. نیما میگه که یه امشب و بی خیال شو دیگه. به خاطر من. مانی میگه من تا طناب دار رو نندازم گردن اون حروم لقمه که شادیم رو ازم گرفت این پیراهن سیاه رو از تنم در نمیارم بفهم. مامان آفاق و سایه متوجه میشن میان و بهشون میگن اینجا جاش نیست تمومش کنید مانی اگه میخواستی اینطوری شر راه بندازی اصلا چرا اومدی و منت سرم گذاشتی؟ مانی میگه الانم دیر نشده مهمونا میخواستن منو ببینن که دیدن
همه در حال رقص هستند. باران میاد و به بهونه سفره عقد سایه رو میبره، یه نفر به مانی زنگ میزنه و میگه رفیقش بیمارستانه باید بره هرچی مادرش میگه نرو قبول نمی کنه.
گیتی نیما رو صدا میکنه که بره اتاق عقد، بعد به بهمن داداش باران میگه به جای اینکه قر بدی و برقصی یه سراغی هم از بردیا بگیر. اونم عصبانی میشه میگه خوبه مثل مانی یه گوشه بشینم بعد بخاطر گیتی زنگ میزنه به بردیا ولی سراغی ازش نیست.
بردیا تو مسابقه ی مبارزات زیرزمینی هست و اونجا بدجور کتک می خوره و البته خوب هم میزنه واسه بقیه هم کری می خونه.
نیما میاد پیش باران. به باران میگه که چرا نمیای پیش مهمون ها؟ باران هم برنامه ی عروسی رو میگه. نیما هم که میگه اول بریم آهنگمون رو بخونیم. باران هم از سوپرایزشون میگه که فقط اون و نیما و گیسو باید بدونن.
مسعود یکی از مهمونا رو با تندی میکشونه توی روشویی که انگار باهاش ارتباط داشته میپرسه که باکی داشتی حرف میزنی؟ اونم میگه که داشتم با دوست دختر داداشم حرف میزدم. بعد مسعود گوشی رو چک میکنه میبینه راست میگه و بعد عذر خواهی میکنه و میگه حالم زیاد خوب نیست ببخشید. خانمه میگه فکر کردی من بی کس و کارم؟ هر بلایی که خواستی سر من بیار به گیسو گفتی یا نه؟ گفتی که گفتی نگفتی نه من نه تو. بعد هم میان بیرون.
شاهرخ به یه نفر زنگ میزنه و میگه من حبس بابات رو نکشیدم جواب تلفن منو بده وگرنه میام اونجا خودتو با اونی که خاطرت رو میخواد آتیش میزنم من واسه جمع کردن خرابکاری های تو اومدم بیرون و دیگه هم برنمیگردم اون تو. بعد یکی به اسم داود بهش زنگ میزنه اما جواب نمیده، شاهرخ میره دم خونه ی نامزدش و بنزین میریزه روی در و بهش زنگ میزنه و میگه که بیاد پایین اونم میگه که بابا و داداشم اینجان بفهمن که اومدی اینجا آتیشت میزنن. شاهرخ میگه میای پایین یا خونه زندگیتون رو یه جوری آتیش میزنم که جهنم براتون بشه مثل بهشت. اونم میگه اون مدت که جای بابام زندون بودی هر کاری کردم اینا برن نشد من نمیتونم این پسره ازم عکس و فیلم داره باج می خواد. شاهرخ میگه من که از اول بهت گفتم پول با من، به من یه کلمه بگو این پسره کیه؟ دختره میگه همین یارو که واسه مدلینگ میرفتم پیشش، امشب عروسیشه آدرس شو میفرستم. همه چیزشم گاو صندوق تو اتاقشه.
باران و نیما آهنگی که آماده کردن رو میخونن و همه براشون دست میزنن، مانی زنگ میزنه اما جواب نمیدن.
باران و نیما با ماشین عروس میرن بیرون اونم قبل از شام و بی خداحافظی. گیتی میگه بذار از اول طعم ماه عسل رو بچشند. مامان آفاق از اینکه بی اطلاع رفتن ناراحت میشه.
شاهرخ میره تو خونه ی نیما، میره تو اتاق ها تا ببینه چه خبره. عروس و داماد هم هنوز تو خیابونها دارن می چرخند.
مونا که رفته بود دنبال مانی میارتش عروسی اما حال مانی هنوز روبراه نشده بود، بهمن به مونا میگه آخه ما چرا عروسی گرفتیم؟ اون از باران و نیما به بهونه ی سوپرایز پیچوندن رفتن. اون از بردیا که معلوم نیست کجاست اینم از شما که اینطوری اومدید، که یکدفعه بردیا میرسه.
بردیا میاد و بهمن به بردیا میگه که عروسی خواهرته اینجا مسخره بازی نیست یه ذره سر سنگین باش. بردیا میگه اومدم کادوی باران رو بدم. بهمن میگه که دیر اومدی باران رفت.
شاهرخ همه جاها و اتاق های خونه رو سرک میکشه گاو صندوق رو پیدا می کنه و می بینه که قفل داره که همون موقع باران و نیما میان تو خونه. شاهرخ همه چیز رو به شکل اول درمیاره.
نیما میره لباسش رو عوضش می کنه و باران هم بهش میگه که نیاد واسش سوپرایز داره. باران روی استخر گل و شمع میزاره. نیما تو گوشیش یه فیلم می بینه و بعد به کسی زنگ میزنه اما طرفش جواب نمیده بلند میشه بعد قفل گاو صندوق رو باز میکنه لبتاب رو روشن می کنه. شاهرخ هم از تو کمد داره نگاه میکنه. گوشی شاهرخ زنگ میخوره روی ویبره نیما هم متوجه میشه میره سمت کمد که باران هم زنگ میزنه به نیما که بیاد پایین. نیما جواب نمیده کمد رو باز می کنه و شاهرخ رو میبینه. و با هم درگیر میشن.
توی عروسی هم فیلمی که باران و نیما از خودشون گرفتن رو پخش میکنند.
باران هی زنگ میزنه به نیما ولی نیما جواب نمیده و اونا با شاهرخ درگیر میشن و باران کنار استخر منتظره اما صدای نیما رو نمیشنوه که کمک می خواد.
نیما هرچی التماس میکنه به شاهرخ اما اون با نامردی شاه رگ نیما رو میزنه ، وسایل نیما لبتاب و پول ها رو برمیداره و میاد پایین که باران رو میبینه، باران از ترس میگه هر چی می خوای بردار برو من هیچی ندیدم التماسش می کنه اما شاهرخ چاقو رو تو شکم باران فرو می کنه و میگه من داشتم میرفتم چرا برگشتید. شاهرخ فرار می کنه و باران میفته تو استخر و غرق خون میشه.
پلیس و آمبولانس میان، تو صحنه جرم . باران و نیما رو میبرن. پلیس ها صحنه ی جرم رو بررسی میکنن و میگن عروس رو بردن بیمارستان ازش خیلی خون رفته و بلافاصله باید بره اتاق عمل.
پلیس دوربین ها رو چک می کنه می بینه چیزی معلوم نیست و موبایلهاشون هم نیست، یه سری مدارک رو جمع می کنه و میگه یکی از همسایه ها به صدای آهنگ و در باز خونه شک کرده زنگ زده...
نظر شما