خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال طوبی از شبکه یک سیما می باشید، همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال طوبی از شبکه یک همراه با پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

سریال «طوبی» به کارگردانی سعید سلطانی و تهیه کنندگی سید حامد حسینی بعد از سریال «فراری» از اواسط مرداد ۱۴۰۳ به روی آنتن شبکه یک سیما رفته است. هومن برق نورد، امین زندگانی، فرهاد آئیش، شبنم قربانی، فریبا متخصص، رامین راستاد، سودابه بیضایی، پرویز فلاحی پور و رحیم نوروزی از بازیگران سریال طوبی هستند. این سریال هر شب از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود. 

خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال طوبی 

شیث پیش ضیاء میره و میگه زنتو پیداش کردی؟ او میگه نه شیث با کلافگی میگه هرجور شده پیداش کن تا مارو به باد نداده! طوبی و پریناز از فخرالدین جدا میشه و میگه ما آروم آروم میریم سمت موکب خاتون. همین که از هم جدا میشن بعثی ها حمله میکنن به همشون و فخرالدین و همراهاش خودشو به موکب خاتون که از خاتون سراغ طوبی و پریزادو میپرسه که خاتون میگه هنوز نیومدن! تو چرا اینجوری؟ فخرالدین میگه بعثیا اومدن حمله کردن خاتون میترسه و میزنه تو سر خودش و میگه پس طوبی کو؟ فخرالدین برمیگرده تا طوبی و  پریزادو پیدا کنه. طوبی و پریزاد در حال فرار شیث را میبینن که پریزاد میگه او اینجا چیکار میکنه؟ طوبی میگه تو که میدونستی شوهر و پدرشوهرت نظامین! پریزاد میگه میگه یعنی ضیاء به طرف مردم شلیک میکنه؟

طوبی میگه نه عزیزم آورم باش گفتم نظامیه نگفتم قاتله که و از اونجا میرن. فخرالدین تو راه اونارو میبینه و میگه خدارو شکر که زنده این و پیداتون کردم. سپس راه میوفتن سمت موکب خاتون. یه نفوذی تو موکب هست که میره با بیسیم موقعیتو لو میده و خودش فرار میکنه. خاتون با دیدن طوبی و پریزاد خوشحال میشه و خداروشکر میکنه سپس به طوبی میگه که بهم قول میدی بعد از من چراغ این موکبو روشن نگه داری؟ طوبی قول میده. بعد از چند دقیقه هلی کوپتر  نظامی به داخل خانه شروع میکنه به تیراندازی و ساجده تیر میخوره میمیره طوبی برمیگرده پیشش و گریه میکنه که خاتون راهیشون میکنه برن بعثی ها به داخل میرن و به خاتون تیر میزنن و او را میکشن. ضیاء بعد از چند دقیقه به اونجا اومده با دیدن خاتون گوشه روسریشو میندازه رو صورتش و با ناراحتی میره. فخرالدین وقتی میفهمه ماجرارو حالش حسابی بد میشه و شروع میکنه به گریه کردن و زده زدن سپس خاتون و ساجده را همانجا خاک میکنن ضیاء پیششون میره و تسلیت میگه.

سپس بهشون میگه باید برگردین فخرالدین به همه میگه برین من و طوبی باید بریم سپس زائرینو سوار میکنن و میرن. هفته ها از این قضیه گذشته ولی شیث حسابی عصبی و ناراحته بابت این کار طوبی و فخرالدین به حدی که زنگ و بیرون رفتن پریزاد با طوبی را منع کرده و فقط میتونه تو خونه بیاد ببینتش. طوبی کلافه ست و پیش فخرالدین گلگی میکنه سپس فخرالدین تصمیم میگیره وارد حزب بعث بشه که هم شیث کمتر بهشون گیر بده بابت پریزاد هم تا حدودی سر از کارشون دربیاره. آنها میرن خونه شیث و شیث به دروغ میگه ضیاء و پریزاد رفتن بیرون و نیستن تا اونا همو نبینن فخرالدین میگه که میخواد وارد حزب بعث بشه شیث خوشحال میشه و میگه مبارکه. بعد از چند روز خبر برگشت امام به تهران همه جا پخش میشه طوبی و پریزاد حسابی خوشحالن چون میدونن میتونن برن تهران به دیبا خواهرشون سر بزنن. پریزاد موقع جمع کردن وسایلش شیث به اتاقشون میره و به ضیاء میگه که باید ۱ ماه بره مصر برای کارآموزی پریزاد شوکه شده و بهم ریخته....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار