خلاصه داستان سریال داریوش قسمت دوم

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت دوم سریال داریوش را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال داریوش قسمت دوم
صفحه اقتصاد -

سریال داریوش در ژانر اجتماعی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر می شود، این سریال با بازی هادی حجازی‌فر، ژیلا شاهی، مهرداد صدیقیان، عباس جمشیدی فر و … است. خلاصه داستان قسمت دوم سریال داریوش را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه قسمت دوم سریال داریوش

داریوش خواب می بینه تو یه جای بزرگ و سرد مرتضی داره گریه می کنه و روی زمین تخم طلا ریخته، بعد جنازه کاظم رو می بینه و بهرام که اونجاست، با وحشت داد میزنه و از خواب بیدار میشه می بینه تو خونه لیلا هست.

داریوش به لیلا میگه تا همسایه ها بیدار نشدن باید برم، لیلا میگه بابا مگه رضایت ندادن این همه پنهون کاری واسه چیه؟ چیزی هست بهم نگفتی؟ مثلا انگشتر طلای زنونه تو کوله ات؟ داریوش میگه وسایلمو گشتی؟ لیلا عذرخواهی میکنه. داریوش بلند میشه حاضر میشه و میگه من سیروس رو نکشتم اون می خواست طلاها رو برداره فرار کنه ولی سر خورد افتاد، لیلا میگه منظور من سیروس نیست، داریوش میگه اون انگشتر امانتی دوستمه داده ببرم بدم به برادرش که بده به نامزدش. لیلا میگه بابا نسرین کیه؟ همونکه همه میگفتن طلاها رو باهاش برداشتی فرار کردی ترکیه. داریوش میگه باید بهم زودتر می گفتید تا قسم بخورم که این حرفها دروغه، من بخاطر مریضی منیژه قسمم رو شکستم وگرنه واسه دزدی هیچ وقت پامو خونه رشید نمیذاشتم، گفتم میرم یه پولی دستم میاد خرج درمون منیژه میکنم و از اون محله میریم اما همه چیز رو باختم. لیلا به پدرش دلداری میده و میگه هنوز هم تموم نشده و ما به تو احتیاج داریم. من نمیخوام برای سینا داستان مرغ تخم طلا بگی و راحت چیزی بدست بیاره، داریوش با ناراحتی بلند میشه و میگه من این بازی رو با پول کارگری خریدم فرستادم حلاله حلال. داریوش از خونه میزنه بیرون و قول میده شب برگرده.

وحید در حال ورزش بود، لیلا بهش زنگ میزنه ( لیلا رو وحشی قشنگ سیو کرده) ازش عذرخواهی میکنه و میگه بابام برگشته بعد میگه بیا دنبال سینا، اونم میگه چشمت روشن الان میام دنبالش. سینا هنوز خواب آلوده بود قول میده از قضیه پلی استیشن به دوستاش چیزی نگه چون شاید خیلی ها نداشته باشند و دلشون بخواد، وحید در میزنه و سینا میره تا با موتور برن مدرسه. جلوی مدرسه سینا رو پیاده میکنه و میره داریوش اونجا بود همه چیز رو می بینه، سوار ترک یه موتوری میشه و میره دنبال وحید.

وحید یه جا نگه میداره میاد زنگ بزنه موبایلشو میدزدن، چون منتظر بود نمیره دنبال موتوری که موبایلشو پس بگیره، داریوش می بینه که یه نفر میاد پیش وحید و یه سری جنس بهش میده. بعد که با موتور میره داریوش هم دنبالش میره، می بینه که با چند نفر ملاقات می کنه و جنس ها رو به اونا میده داریوش می فهمه که وحید کوک پیکه یعنی با موتور کوکائین جابجا می کنه دیگه بی خیال تعقیب میشه.

داریوش میره کارواش برادر مرتضی و انگشتر امانتی رو به برادرش میده و از حال مرتضی خبرش می کنه. برادرش شاکی میشه و می گه باید مرتضی خودش رو معرفی کنه تا رضایت بده، اما مرتضی می‌ترسه بیاد.

داریوش از علیرضا داداش مرتضی یه خواهشی می کنه و می خواد که آدرس خانواده مقتول رو بهش بده که بره باهاشون حرف بزنه و رضایت بگیره. علیرضا عصبانی میشه میگه یعنی مرتضی فکر میکنه من اینجا نشستم به هیچیم هم نیست بعد تو رو فرستاده بری براش رضایت بگیره. داریوش قسم می خوره که اینطور نیست و من چون مرتضی گردنم حق داره خواستم براش کاری کنم، اما علیرضا عصبانی میشه و باور نمیکنه، بعدش یه کم گذشت عذرخواهی کرد و گفت بهتره انگشتر هم پیش شما بمونه من نتونستم به مرتضی بگم اون دختری که واسش آدم کشته رفته با یه نفر دیگه ازدواج کرده بهتره تو هم به کسی نگی می ترسم دووم نیاره من به هیچ کس نگفتم حتی مادرم، داریوش میگه تا وقتی که مادرتون زنده است براش رضایت بگیرید به عشق اونم شده دووم میاره.

سریال داریوش

داریوش با کاظم قرار میذاره، کاظم بهش میگه بره باشگاه دنبالش، داریوش میره تمرین کاظم رو می بینه و از پیشرفتش تو فنون رزمی شگفت زده میشه، بعد با هم میرن کبابی تا چیزی بخورن، کاظم میگه از روزی که سهراب زده تو گوشش تصمیم گرفته بره کاراته یاد بگیره آخه براش نقشه داره و میخواد یه جا تنها گیرش بیاره و شاهرگش رو بزنه. داریوش از کاظم میپرسه چرا هیچ وقت بهش نگفته که تو نبودش مردم چه چیزهایی می‌ گفتند، میگه اسم نسرین رو فقط تو و بهرام میدونستید، کاظم میگه من نگفتم. داریوش میگه ولش کن بخور بریم کار داریم، باید بری پیش بهرام بگی داریوش برگشته، اون دیر یا زود می فهمه بهتره تو بهش بگی تا بهت اعتماد کنه. از کبابی که میان بیرون یه سری زیتون پرورده و نوشابه و … برداشته بودن که میدن به یه آقایی که پسماند زباله جمع می کرده، صاحب کبابی میفهمه و دنبالشون می کنه اما اونا فرار می کنند.

لیلا با پولی که پدرش داده بود میره خرید گوشت و همبرگر و ۵۰ تومن هم به شاگردش انعام میده اما همه رو میذاره تو پلاستیک مشکی تا کسی نبینه، نزدیک خونه ماشین صاحبخونه رو میبینه و با ذوق با کلیدش یه خط طولانی روش میکشه و میره، پسر سیروس همچنان تعقیبش می کنه.

کاظم با بهرام قرار میذاره و بهش میگه از پاشا شنیده که داریوش برگشته و دنبال دختر و نوه اش هست و دنبال کار و جا خواب میگرده ، بهرام عصبانی میشه و میگه راستشو بگو تا نکشتمت، کاظم اونقدر ترسیده بود که مجبور میشه بگه داریوش رو دیدم الانم سر کوچه وایستاده بهم گفت بیام پیشت بهت بگم. بهرام میگه چرا خودش نیومده ، کاظم میگه ترسید نیومد گفت شاید براش نقشه داشته باشی، اون فکر میکنه هر کاری میکنی واسه طلاهاست.

بهرام از کاظم عذرخواهی میکنه بخاطر رفتارش از کاظم می خواد که داریوش رو صدا کنه بیاد ببینتش تا همه چیز تموم بشه، چون نمی خواد قبل اون سهراب و رامین پیداش کنند.

وحید سینا رو از مدرسه میاره خونه، به بهونه دستشویی سینا رو روونه خونه می کنه بعد از باکس موتورش یه دسته گل رز قرمز درمیاره میده به لیلا همراه با یه کادو، لیلا خوشحال و یه جورایی غافلگیر میشه. خداحافظی میکنه و میاد تو حیاط کادو رو باز میکنه سینا از پشت پنجره و پرده اتاق می بینه و اونم خوشحال بود از این شرایط، میبینه که لیلا کادو رو تو جیب هودیش قایم میکنه و میره تو.

کاظم میره همه چیز رو واسه داریوش تعریف میکنه، اونم میگه انشالله که بهرام حرفاتو باور کرده و منم دو سه روز وقت دارم فکرامو کنم تا ببینم چیکار میتونم بکنم. داریوش از کاظم می خواد که باهاش برن لباس بخرن اما کاظم که خیلی ترسیده بود قبول نمیکنه و میگه حالم خوب نیست تو هم مواظب باش و از رفیق ترسوتر از خودت بیشتر از این انتظار نداشته باش و بعدش عذرخواهی می کنه و میره، داریوش مجبور میشه تنها بره خرید.

داریوش لباس جدید و کت می خره و شب برمیگرده خونه لیلا تو کوچه صدای موزیک از خونه وحید میاد با ولم بالا، داریوش زنگ خونه وحید رو میزنه و از وحید می پرسه مهمونیه؟ وحید از پشت آیفون میگه نه داشتم ورزش میکردم الان میام پایین، داریوش بهش میگه مهمون نمی خوای؟ تو نمی خواد بیای پایین در رو بزن من میام بالا. وحید در رو باز میکنه داریوش میره بالا ، اول به تابلوی روی دیوار گیر میده بعد هم به خاک روی میز، از وحید می پرسه این چیه؟ وحید میگه خاکه قند، داریوش نوک انگشتشو که خاکی بود میزنه دهنش و بعد که مطمئن میشه بهش میگه اینا رو جمع کن مورچه میاد. بعد به وحید میگه تو میدونی لیلا قبلا ازدواج کرده ؟ وحید میگه آره خودش نگفته اما خب بچه داره دیگه، داریوش میگه تو میدونی من قبلا آدم کشتم؟ وحید میگه لیلا خانم گفته شما بی گناه بودید، داریوش میگه آدم باید هم به دختر یکی یه دونه اش دروغ بگه، شوهر قبلیش هم در نبود من اومد شد شوهرش اونم مثل تو ساقی مواد بود، اما دیگه من برگشتم و نمیذارم. وحید میگه من اهل خلاف نیستم الانم اومدی خونه من صداتو بردی بالا و دور برداشتی، داریوش کمی می‌ترسه و میگه آروم باش من دیدم مواد بردی دادی به راننده ماشین ها، من همه چیزو می دونم الانم دو راه داری یا از اینجا میری یا به لیلا میگم خودش ج…رت بده.

وحید میگه من آدم خوبی ام شما مردی میدونی این چیزها رو ، من قسط موتورم عقب افتاده، اجاره خونه هست، مادرم سفته برام امضا کرده لنگ کارم یه بار گفتم این کار رو میکنم دیگه قسم خوردم نکنم. داریوش میگه دختر من برام از قرض و سفته های تو مهمتره همینکه گفتم دو راه بیشتر نداری. وحید میگه یه فرصت دیگه بهم بدید. اما داریوش دوباره میگه اولی یا دومی؟ وحید با ناراحتی میگه اولی، داریوش میزنه رو شونه وحید میگه پس میری؟ آفرین خوشم اومد خواست بازم حرف بزنه که وحید بیرونش میکنه میگه بیا برو بیرون خیلی حرف زدی.

داریوش شب خونه لیلا بهش کمک میکنه تا گوشت هایی که خریدهاشو رو بسته میکنه واسه فریزر، از سینا می پرسه قضیه گلها چیه؟ اما سینا که در حال بازی بود میگه من آنتن نیستم. به سینا میگه لباس خریدم از فردا شیک کنم ببرمت مدرسه اما سینا میگه نمی خواد آقا وحید هر روز منو میرسونه، ازش میپرسه وحید رو دوست داره، سینا میگه آره بچه خوبیه، دوباره می پرسه که چند وقته با وحید ارتباط دارند که سینا باز میگه من آنتن نیستم. لیلا میاد تو اتاق و میپرسه چی بهم میگید؟ داریوش میگه هی می خوام بوسش کنم اما نمیذاره میگه ریشات زبره، اگه بهونه ات اینه منم ریش هام رو میزنم. بعد ریش تراش و حوله رو بر میداره میره حموم.

سهراب و رامین و نوچه هاش با موتور میان دم خونه لیلا از هر طرف کشیک میدن تا داریوش فرار نکنه، لیلا از نبود پدر استفاده میکنه و به وحید زنگ میزنه اما وحید در دسترس نیست.

سهراب و چند نفر با قمه میان در خونه و زنگ میزنه لیلا می پرسه کیه، بهش میگن از طرف زمانی اومدیم خونه رو ببینیم اما لیلا در رو باز نمیکنه میگه هنوز قرار دارم، داریوش همچنان تو حموم بود و مشغول زدن ریش هاش، لیلا یه چوب برمیداره و می پرسه شما کی هستید، سینا متوجه میشه می بینه چند نفر در رو می کوبنن و مامانش در رو گرفته باز نشه، سینا میره داریوش رو صدا میکنه که بیاد دارند مامانش رو می کشند، داریوش با حوله حموم از شیشه نگاه می کنه می بینه لیلا با اونها درگیر شده ، لیلا اشاره می کنه که داریوش فرار کنه داریوش با همون حوله و ریش های نصفه مجبور میشه فرار کنه و بره خونه وحید، میزنه به شیشه و وحید با تعجب در رو باز میکنه میگه چطوری اومدی؟ داریوش میگه دیدم پسر خوبی هستی گفتم یه فرصت دیگه بهت بدم بعد بهش میگه تیغ داری؟ …

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه