خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی قضاوت

در این پست از صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی قضاوت ازنظرتان می گذرد. با ما همراه باشید!

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی قضاوت

در این پست از صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی قضاوت ازنظرتان می گذرد. با ما همراه باشید!

چند هفته از بیماری امین میگذرد جمیل میخواد به خانه اش برگردد و قبل از رفتنش به امین میگه من آدرس اینجا رو به پسرت دادم امین میخواد باهاش دعوا کنه که همان موقع غدیر وارد اتاق میشه امین که حس دستش برگشته و می تواند دستش را تا حدودی بالا بیاورد برای دست بوسی به طرفش می گیرد غدیر بعد از بوسیدن دست های پدرش سپس پدرش را در آغوش می گیرد و همدیگر را از روی دلتنگی می فشارند غدیر با امین صحبت می کند و بهش میگه حالا که حالت خوب شده دیگه وقتشه برگردیم به خانه اما امین میگه نه من برنمیگردم از همون اول به اومدنمون به اینجا مخالف بودم از این به بعد اداره خونه با خودته من دیگه نمیتونم قدیر بهش میگه الان که همه چیز خوبه درمانت هم خیلی خوب بوده مشکل کجاست امین میگه من دیگه نمیتونم دیگه به دست گرفتن امورات خانه به گردن خودت غدیر با شنیدن حرفهای ناامیدانه ی پدرش به هم میریزه وقتی به خانه بر می گرده مژده میده که پدرش را دیده و حالش خوبه همگی خوشحالم و میخوان آماده بشن تا به استقبال پدرشون برن اما به استقبال پدرشون برن اما قدیر بهشون میگه بابا الان میاد اون احتیاج به زمان داره و تا زمانیکه نیومده یاشار اداره خون را برعهده دارد یاشار بهشون میگه همونجوری که بابا این خونه رو اداره می کرد همونجوری ادامه میدیم غدیر وقتی احساس میکنه که مدیریتش باید خیلی سخت باشه پشت بچه ها در میاد و میگه بچه ها باید مثل بقیه زندگی معمولی داشته باشند و هر وقت خواستم بیرون برم هر وقت خواستن داخل بیان بچه ها از شنیدن این حرف خوشحال میشن و هر کسی به دنبال کارهای خودش می رود غدیر به شرکت میره و با الیف به همراه بوراک جلسه ای می گذارد سپس الیف میگه دوتا خبر دارم یکی خوب یکی بد

قدیر میپرسه اونا چیه من دیگه و ازش میخواد تا بهش بگه الیف میگه خبر خوب اینکه کارشناس ها درباره همکاریمون نظر مثبت دادند خبر بد اینکه کارگرها دیر یا زود خبر اخراج شدن شونو می گیرد و به اعتصاب رو می آورند بعدی با شنیدن این خبر رو میخوره و میگه مگه قرار نبود کسی اخراج نشه وزن خوردن نیافته الیف میگه من هیچ قراری باهات نذاشتم قرار بود مدیریت کارخانه بر عهده من باشه و هیچ دخالتی نکنید غدیر سر حرفش می ماند و از اخراج شدن کارگر ها مخالفت می کند الیف میگه این تصمیم منه اگه خیلی ناراحتی همین الان شراکت و به هم میزنیم و تو هم باید به من خسارت بدی بحث آنها با هم دیگه بالا میگیره که بوراک سعی میکنه آنها آرام کند.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار