خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت پنجم + دانلود قسمت ۵ سریال جذر و مد
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت پنجم سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز ۲۵ خرداد منتشر شده است.

پخش سریال نمایش خانگی «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیهکنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال در روزهای یکشنبه و سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. سریال «جذر و مد » یک سریال اجتماعی، خانوادگی است.
آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسنپور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت پنجم سریال جذر و مد را خواهید خواند.
خلاصه قسمت پنجم سریال جذر و مد
باقری تو انبار بالا سر نصاب دوربین بود و میگه اگه اون شب سالم بود متوجه میشدیم که اونشب چه بلایی سر مش عیسی بیچاره اومده. نصاب میپرسه پلیس به چیزی رسیده؟ باقری میگه این چیزها به من و شما ربط نداره کارت رو بکن. اونم بعد از تموم شدن کارش از انبار بیرون میاد و به مهندس زنگ میزنه که مردن نگهبان اینجا ربطی به دی وی آر سوخته انبار نداره؟ میگن پلیس داره تحقیق می کنه، اگه چیزی هست بهم بگید منو بیچاره نکنید واسم دردسر نشه.
بهنام میره پیش عطایی و میپرسه کی به تو دستور داد جنس از انبار بگیری؟ عطایی میگه امضای مهندس تیمورفام پای برگه هست. بهنام میگه تو یه برگه هست تو یکیش نیست کی بهت دستور شفایی داده، سفارش محصول پروژه کو؟ عطایی میگه من فقط از شما دستور نمیگیرم یه نفر دیگه به من گفته، تازه من اینا رو نفرستادم خونه ام فرستادم سر پروژه، جواب دیگه ای ندارم شما بهتره بری ببینی چه بلایی سر بار اومده. بهنام یه فاکتور خرید به عطایی نشون میده که چرا با وجود دستور، خریدها اما نرسیده به انبار، عطایی میگه من اطلاعی ندارم اما پیگیری می کنم تو هم بهتره سخت نگیری.
پرویز که مشخص بود مواد مصرف کرده، میره شرکت پیش فردوس، میگه الان از کلانتری میام، رفتم هیوندا رو شناسایی کنم اما اون نبود عکسش رو بهم نشون دادن که گفتم اون نیست. فردوس میگه منم فکر نمیکنم قتل باشه چون از انبار چیزی دزدیده نشده بود و تازه عیسی آدمی نبود که با کسی مشکل داشته باشه، پرویز میگه منم نظرم همینه مرحوم یکم قاطی داشت احتمالا سرش گیج رفته افتاده پایین، احتمالا یکی دو روز دیگه هم جنازه رو تحویل میدن البته گفتن هنوز تحقیقات ادامه داره هرچند که بهمون نتیجه ای میرسن که من و شما رسیدیم. فردوس یه شماره حساب میگیره از پرویز که صدتومن بریزه به حسابش، پرویز میگه کمه مرحوم از ۲۰۰، ۳۰۰ تومن صحبت می کرد. فردوس میگه بله اون مربوط به عروسی دخترش بود که میخواست براش جهیزیه بخره. پرویز میگه با پسر من قراره ازدواج کنه عروس خودم میخواد بشه. فردوس میگه اون صد تومن بلاعوضه، خرج مراسم اون مرحوم.
پرویز با خوشحالی سوار ماشینش میشه بره که پیامک واریزی براش میاد، میبینه که ۱۰۰ میلیون به حسابش واریز شده میگه خدا رحمتت کنه عیسی که مرده ات از زنده ات با برکت تر بود.
جنازه عیسی با حضور همکارهای شرکت و مهندس ها و دوستان و اقوامش برگذار میشه، دخترای عیسی ام سر خاک حسابی با شیون هاشون حال بقیه رو منقلب می کنند حتی سر خاک امیر حالش بد میشه، کارگرها حرف در میارن که مهندس سر خاک هیچکدوم از کارگرها نیومد حالا اومده اینجا، اما باقری میگه به ما ربطی نداره.
امیر میره سرخاک فاتحه بده، گوهر میگه شما الان عذاب وجدان ندارید به پدر من تهمت دزدی زدید جلوی وامش رو گرفتید؟ امیر میگه کسی به ایشون تهمت نزده. پلیس هم اونجا بود و این حرفها رو میشنوه. گوهر با گریه و شیون میگه که پدرم میگفت تو میدونی که من مثل چشمام از امانت مردم مراقبت میکنم، کدومتون همچین حرفی بهش زده و تهمت زدید. بعد با دیدن بهنام میره سمتش و میگه تو بهش گفتی آره، تو چیکاره اون شرکتی؟ امیر میگه ایشون مقصر نیست اما گوهر شاکی میشه، امیر مجبور میشه بگه من گفتم جلوی وام رو بگیرن، گوهر میزنه تو گوش امیر و با داد به مامور پلیس میگه تو رو خدا قاتل پدرم رو نشون بده حیثیتش رو برگردون.
همه افراد شرکت از مراسم میرن تا بیشتر از این همه چیز خراب نشده، بهنام میاد عذرخواهی میکنه از امیر. فردوس میاد میگه تو به عیسی گفتی ما بهت مشکوکیم، بهنام میگه من بهش گفتم تا وضعیت مشخص نشده نمیتونیم بهت مساعده بدیم خب چی باید بهش میگفتم؟ فردوس میگه هزارتا حرف بجز این مزخرفی که گفتی میتونستی بگی.
موقع برگشت فردوس به امیر میگه حیف که دست و پام بسته بود وگرنه کنار باباش دفنش می کردم. امیر میگه حق داشت من اصلا ناراحت نشدم، کاش همشون تا میتونستن منو میزدن. فردوس میگه مشخص شد که عیسی بخاطر اون حرفهای بهنام پرشده بود اومد سر تو داد زد وگرنه این اتفاق نمیفتاد که. گوش بهنام رو میگیرم پرت می کنم میندازم بیرون. به همه داره گیر میده اومدن پیش من شکایت مگه پلیسه. هرچی امیر میگه بی خیال شو اما فردوس کوتاه نمیاد. امیر از فتاح میپرسه که چیکارش کردی؟ فردوس میگه فرستادمش تهران سر پروژه پردیس، دنبال یه راهی هستم بفرستم ترکیه ای جایی بهمون گیر ندن.
بعد از مراسم خاکسپاری خانواده عیسی و پرویز میان خونه، اختر میگه دایی بد شد مهمونا رو نبردیم رستوران، اما پرویز میگه پولشو میدادید رستوران میبردم. گوهر میگه پولشو خودم میدادم. پرویز عصبانی میشه که شما سر خاک مهمونا رو چک و لگدی نکن نمی خواد پول بدی. اون بدبخت به احترام بابات اومده بود میزنی تو گوشش. شهباز هم شاکی میشه که خوب کرد زد. اینا ظاهرشون باخداست وگرنه داخلشون یاخداست. پسر اختر میاد به شهباز میگه که پلیس اومده بود سراغتان دم خونتون میگفت دکتری رو زدی در رفتی.
فرداش گوهر میره مطب که شهباز آزادی مشروط داره اگه شما رضایت ندید میفته زندان دایی و زندایی ام از چشم من می بینن برام بد میشه. دکتر میگه یه وقت زنش نشی لیاقت تو بیشتر از اینهاست، باشه میام رضایت میدم، بعد به گوهر میگه نمی خواد بیایی دیگه اینجا کار کنی پسر داییت نمیذاره تو اینجا کار کنی، در مطب به روی تو بازه اما وقتی که تکلیفت با این پسره روانی مشخص بشه.
ویدا میره سر ساختمون، بعنوان خریدار واحد بالا، امیر اولش نمیره جلو ، بعدش مجبور میشه بره بگه من بهت یه آدم مطمئن معرفی می کنم بری پیشش، ویدا میگه چرا اینطوری شدی زیر چشمت گود افتاده، من یه ملک دارم تو لندن میخوام بفروشم اینجا سرمایه گذاری کنم یعنی تو اینکار رو هم نمیخوای برای من بکنی؟ امیر بدون خرف ول میکنه میره.
بهنام حرفهای اون روزش رو با عیسی تو ذهنش میاره، عطایی میره پیشش میگه خودت رو اذیت نکن من دلی تو رو دوست دارم.
عطایی میره پیش فردوس، که بابت فاکتورها با مسئول فروش هماهنگم سیبیلش رو چرب کردم وانده، اما کاش یکم صبر میکردید اون شب مردن عیسی اضافه کاری نمیکردید. فردوس میگه نمیشد باید کار رو تحویل میدادم تا داستان نشه. الانم مجبور شدم وقت بخرم. عطایی میگه من خریت کردم دی وی آر جدید رو همون روز نذاشتم جاش وگرنه فهمیده بودم جریان مردن عیسی چیه، حس بدی دارم به این ماجرا. احساس میکنم یکی بلایی سرش آورده باشه. فردوس میگه تو پلیسی بتوچه کارت رو بکن. عطایی میگه ولی خوب دُم بهنام پورحسینی رو چیدی اگه بازم پیگیری کنه خیلی خره، چرا ردش نمیکنی بره یکی دیگه بشینه جاش چوب لای چرخمون نذاره؟ فردوس یه نگاهی میکنه و ...
نظر شما