دانلود قسمت ۴۲ سریال ناریا از تلوبیون / لینک مستقیم قسمت ۴۲ سریال ناریا از شبکه یک + خلاصه داستان سریال ناریا قسمت چهل و دوم
قسمت ۴۲ سریال ناریا به کارگردانی جواد افشار را امشب از طریق لینک مستقیم تلوبیون در این مطلب صفحه اقتصاد دنبال کنید.

سریال «ناریا» به تهیهکنندگی محمد مصریپور، کارگردانی جواد افشار و نویسندگی حمید رسولپور، تولید شده است. این سریال از ۳۰ فروردین بر روی آنتن شبکه اول پخش شد. امشب قسمت چهل و دوم از این مجموعه پلیسی را خواهیم دید.
بازیگران سریال ناریا ؛ محمدرضا شریفی نیا ، آشا محرابی ، خسرو شهراز ، مهرداد ضیایی ، حسین سحرخیز ، رز رضوی ، شراره رخام و سامان صفاری، نسیم ادبی ، سولماز حصاری و ... می باشند.
خلاصه داستان سریال «ناریا» به این شرح است: هوژان، دختر نخبه ایرانی که در دوران اوج شکوفایی علمی خود قرار دارد، برای اختراع پدیدهای تلاش میکند که میتواند ایران را به جایگاه ویژهای در عرصه جهانی برساند. اما در همین مسیر، یک گروه از تبهکاران و گنگسترهای داخلی و خارجی با همدیگر همکاری میکنند تا از موفقیت او جلوگیری کرده و این نخبه علمی را از میدان خارج کنند. در این میان، یکی از افراد خصومتجو عاشق هوژان میشود و...
دانلود قسمت ۴۲ سریال ناریا
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲a۴۵۳۰a
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت چهل و دوم از شبکه یک
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۴۲
زمان گذشته؛ هوژان با ترس و استرس سریعا به خونه میاد و از مادرش سراغ سوران برادرش و پدرشو میگیره. مادرش ازش میپرسه که چی شده؟ چه اتفاقی افتاده؟ هوژان بهش میگه که اتفاق خاصی نیفتاده فقط میخوام بدونم کی باهاشون حرف زدی؟ کجا هستند؟ مادرش میگه سوران با پدرت رفت بیرون و هنوز نیومدن و او که استرس گرفته ازش میپرسه که چی شده چیو داره ازش مخفی میکنه اما هوژان بهش میگه چیزی نیست و سریعا از خونه بیرون میره. او به مادرش میگه اگه خبری شد بهم خبر بده سپس سوار ماشین عمودانیار میشه که اومده بوده دنبالش. هوژان از عموش میپرسه دلیل مخالفت بابام با اسرین چیه؟ او بهش میگه من و بابات فرمانده بودیم طی عملیاتی متوجه شدیم که برادر و پدر اسرین جز حزب دموکرات هستند و جاسوسی میکنند! انگاری اسرین هم تو این دستهها رفت و آمد داره.
سپس آنها به جایی میرن که پدر هوژان و سوران اونجا هستند و با گروههای خرابکار و افراد حزب دموکرات میجنگن. وقتی به اونجا میرسند میبینن که کلی از آدمها اونجا جمع شدن دانیار ازشون میپرسه که چی شده؟ یکی از آنها بهش میگن که انگار یه نفر کشته شده آنها با ترس به داخل میرن که با دیدن پدر هوژان که شهید شده و رو زمین افتاده جا میخورند. سوران با گریه به عموش میگه بابامو کشتن و گریه میکنه که هوژان با زجه و داد و فریاد میره کنار جنازه پدرش میشینه و رو سر خودش خاک میریزه. سامان با دخترها رفته به خانه و ازشون میخواد تا برن تو اتاقشون و شروع کنن به جمع کردن لباسها و وسایلشون سپس خودش به مژگان زنگ میزنه. مژگان با شنیدن صداش ازش میخواد که خودشو معرفی کنه و وقتی میفهمه که سامان همون کسیه که دنبالش هستند جا میخوره و سرزنشش میکنه که الان خیالت راحت شد؟ اون از ستاره که گذاشتی بره بالای دار اینم از آمین که انقدر کتکش زدی که نمیتونه حرف بزنه و وضعیتش خوب نیست او جا میخوره و میگه چی میگی؟ من نمیفهمم! چی میگی؟
او ازش میخواد تا بهش بگه ستاره چی شده مژگان بهش میگه با اون هروئینی که تو گذاشتی تو چمدونش حکم اعدام واسش اومده سامان جا میخوره و بهش میگه هروئین؟ کار من نبوده! من فقط میخواستم زمیناشو بالا بکشم که کشیدم اون کار من نیست! اون وکیله رو هم من نزدم اما مژگان باور نمیکنه و اونو متهم میکنه سامان با کلافگی تلفنو قطع میکنه. سپس به افشین زنگ میزنه که میبینه گوشیش در دسترس نیست او به شخصی به اسم عظیم زنگ میزنه. مژگان بعد از جمع و جور کردن خودش میره به سمت بیمارستان پیش فروغ که دم در اتاق حشمت وایساده مژگان میره پیش فروغ که او مدام به خودش میگه ای کاش بازم منو کتک میزد! منم باز سکوت میکردم و چیزی نمیگفتم! ای کاش آذرو هضم میکردم و ازش نمیخواستم جدا بشم که به این وضع بیفته! و شروع میکنه خودشو مدام سرزنش کردن.
مژگان اونو آروم میکنه و ازش میخواد خودشو مقصر ندونه اگه حشمت الان تو این وضعیته به خاطر بلند پروازی خودشه به خاطر اون زندگی رویایی که میخواست برای خودش و شما و ستاره بسازه الانم داره تاوانشو پس میده خودتو مقصر ندون فردای آن روز آکو میره به صرافی که با گفته اسرین تو کرمانشاه باز کرده سپس یه نفر به اونجا میاد و پاکتهای پر از دلار را بهش میده سپس بهش میگه که باید یه ویلا هم واسمون اجاره کنی. اکو بعد از رفتنش به اسرین زنگ میزنه و ازش میپرسه که چه خبره؟ ماجرای اجاره کردن ویلا چیه؟ من قرار بود فقط اینجا صرافی بزنم همین! اسرین میگه صرافی زدن یه بخش بود بخش دیگش ویلا اجاره کردن واسه ما بود حالا میخوای یا ویلای خودتون یا ویلای دیگر را اجاره کن. آکو به هم ریخته که او باهاش حرف میزنه و میگه هوژان دلش با تو نیست اون تو رو فقط مستحق زجر کشیدن میبینه چون وقتی هنوز چهلم عارف نگذشته بود رفتی جلو و پا پیش گذاشتی و با حرفاش سعی میکنه اونو نرم کنه برای انجام کاری که میخواد تو کارخونه هوژان همه رو جمع کرده و بهشون میگه دیگه خیلی کم مونده تا راهاندازی شیفت سوم کارخانه و قرار نیروهای جدید و حرفهای استخدام بشن.
فرامرزی بهش میگه نیروی حرفهای؟ مگه قراره به غیر از این تولیدات خودمون چیز دیگهای هم تولید کنیم؟ هوژان مخالفت میکنه. بعد از رفتن همه به سر کارشون هوژان میره به گلخونه و گلهاش حرف میزنه. عمو یحیی پیشش میره حالشو میپرسه هوژان درباره جاسوسی که پیدا شده بود تو کارخانه و ترسش از اینکه دوباره بازم جاسوس باشه بهش میگه. عمو یحیی دلداریش میده و میگه به این چیزا زیاد فکر نکن روی هدفت تمرکز کن ای کاش به حرف من گوش میدادی و از همون اول به سوران میگفتی هوژان بهش میگه خب حالا که میدونه چه اتفاقی افتاد که من از اول میگفتم؟ اما یحیی بهش میگه بالاخره از رفتار کارکنان یه چیزایی میفهمه این فرامرزی هم مشکوکه جایگاهی داری که باید بهت حسادت کنه وقتی حسادت نمیکنه یه جای کار میلنگه! سوران رفته پیش عمودانیار و بهش میگه که حدس میزنم آکو با اسرین داره کار میکنه اسرین هم الان جا پای پدرش و عموش گذاشته و داره جاسوسی میکنه دانیار به هم میریزه که سوران ازش میخواد یا خیلی دیر نشده رابطشو با اسرین قطع کنه. فواد از دبی با سوران تلفنی صحبت میکنند درباره شراکتشون فواد گوشیشو تو جا موبایلی تردمیل میذاره. همون موقع دو نفر ماسک زده وارد خونه فواد میشن و او را با شوکر بیهوش میکنند…
نظر شما