دانلود قسمت ۱۹ سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت نوزدهم + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۹

سریال یزدان هر شب از شبکه ۳ سیما منتشر می شود، علاقمندان می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت نوزدهم سریال یزدان را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت ۱۹ سریال یزدان از تلوبیون + لینک مستقیم سریال یزدان قسمت نوزدهم + خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۹
صفحه اقتصاد -

سریال «یزدان»، به کارگردانی منوچهر هادی در ژانر اجتماعی، پلیسی ساخته شده که داستانی پیچیده و جذاب از زندگی اجتماعی شخصیت‌هایی چون «یزدان» و «قیام» را به تصویر می‌کشد. این سریال داستان زندگی یک مأمور به نام عماد را روایت می‌کند که به دنبال داستان‌های اجتماعی گم‌شده در گوشه و کنار شهر می‌گردد. در هر قسمت از سریال، عماد با کشف ابعاد جدیدی از این داستان‌ها، به حل معماهایی اجتماعی و انسانی می‌پردازد. سریال یزدان هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود.

دانلود سریال یزدان قسمت ۱۹

https://telewebion.com/episode/۰x۱۳۳۰۹۲bb

لینک پخش زنده سریال یزدان قسمت نوزدهم از شبکه سه

https://tv۳.ir/conductor

خلاصه داستان سریال یزدان قسمت ۱۹

رعنا مرضیه و مهسا موفق شدند تا مادرشونو راضی کنند برای فروش چرخ خیاطی ها. چند مشتری به خونشون میان برای دیدن چرخ خیاطی اما پولشون نقد نیست و بهشون میگن که طی چند فقره چک باهاشون تسویه می‌کنند آنها قبول نمی‌کنند و به همدیگه امید میدن که میریم مشتری دیگه‌ای پیدا می‌کنیم. آنها با همدیگه میرن تو بازار پیش مغازه دارها و بهشون میگن که چرخ خیاطیشونو می‌خوان بفروشن یکی از آنها به مادر اون سه دختر میگه ازتون ۱۴۰ برمی‌دارم پولمم نقده آنها خوشحال میشن و قبول می‌کنند اما مادرشون دلش نمیاد چرخ خیاطیو بده بره و ناراحته. خریدار بهشون میگه دسته چکم پیش برادرمه یکم صبر کنین تا بیاد براتون چکشو بکشه. یه نفر میره پیششون و به اون خانم میگه چرخاتو می‌خوای بفروشی؟ او بهش میگه فروختم این آقا با ۱۴۰ تومن داره می‌خره ازم اون مرد ازش دلیلشو می‌پرسه که بهش میگه هرچی می‌دوختم فروش نمی‌رفت همش شد ضرر دیگه می‌خوام چرخ خیاطی‌ها رو بفروشم.

اون مرد مانتو مرضیه را نشون میده و میگه این مانتو رو هم خودت دوختی؟ او بهش میگه نه اون مرد بهش میگه این مانتو خیلی رو بورسه حیفه این چرخارو بفروشی قبل از فروش یکم فکر کن می‌تونی با دوختن این مدل مانتوها فروش خوبی داشته باشی و از اونجا میره. مادر آنها که راضی نبود با این تلنگر منصرف میشه از فروختن و از اونجا میرن. صالح به سمت خونه رفته که می‌بینه لیلا در حال جمع کردن چمدوناست و از اونجا داره میره او سعی می‌کنه جلوشو بگیره و میگه کجا داری میری؟ لیلا بهش میگه بهت گفتم زنگ اون خونه رو بزنی دیگه مثل لیلای قبل نمی‌شم الانم می‌خوام برم صالح شروع می‌کنه به عذرخواهی کردن و گفتن غلط کردم اما لیلا اعتنا نمی‌کنه و میره. اون مادر با سه تا دخترش می‌خوان ماشین بگیرن تا چرخ‌هارو به خونه برگردونن که صالح آنها را سوار می‌کنه و چرخ‌ها را پشت وانتش می‌ذاره و به سمت مقصد راه میفته.

بین راه پنچر می‌کنه و وایمیسه تا پنچری ماشینو بگیره رعنا و راضیه از مادرشون می‌پرسند که چرا دوباره منصرف شد با حرف یه آدم که اومد فقط یه چیزی گفت و رفت؟! مادرشون بهشون میگه این یه نشونه است می‌خوام یه بار دیگه امتحان کنم شاید شد رعنا بهش میگه باشه مادر بازم امتحان کن ولی اگه بازم نشد چی؟ مرضیه بهش میگه خب می‌خوای بدوزی پول پارچه و نخو از کجا می‌خوای بیاری؟ مادرش بهش میگه فکر اونجاشم کردم و وقتی به سمت خونه میرن او به کسی که تو بازار سال‌ها باهاش کار می‌کرد زنگ می‌زنه و بهش میگه بیاد اونجا. اون مرد وقتی دم در میره باهاش صحبت می‌کنه و میگه که شما سری قبل می‌خواستین خودتون بهم یه پولی قرض بدین اما من قبول نکردم الان می‌خوام خودم ازتون بخوام که قرض بدین اون مرد بهش میگه چی شد که دوباره نظرتون عوض شد؟ اگه بازم جنسی دوختین که رو دستتون موند چی؟ او بهش میگه سه تا چرخامو میزارم وسط اگه نتونستم پولتونو برگردونم و جنسا رو دستم موند چرخا مال شما یه فکری زده به سرم.

اون مرد قبول می‌کنه و بهش میگه برو بازار به همون مغازه همیشگی و هرچی خواستی بردار همون جا بهم زنگ بزن تا باهاشون صحبت کنم او حسابی خجالت زده میشه و ازش تشکر می‌کنه. پسر صاحبخونه دم در میره و ازش می‌پرسه که پولی که قرار بود بهش بده چی شد؟! او بهش میگه ازتون یه زمان دو سه ماهه می‌خوام کل پولو بهتون میدم ازشون خواهش می‌کنه که تو زمستون مارو تو کوچه خیابون نندازین یه پیشنهاد کاری خوب بهم شده و می‌خوام انجام بدم او قبول می‌کنه و بهش مهلت میده. آنها بعد از خرید پارچه و متریال شروع می‌کنند به دوخت و دوز. همون مرد که بهش قرض داده بود میره جنسارو می‌بینه و میگه اینا خیلی خوبه و ازش می‌خواد تا همشو به اون بده اما اون خانم بهش میگه اینا همشون مشتریای خودشو دارن بهشون قول دادم باید به دستشون برسونم و حسابی چسبیدن به کار.

از طرفی نگین رفته به دفتر کار خانم قیام و اونجا باهاش صحبت می‌کنه و میگه چرا می‌خواستین پدرمو از چشمم بندازین؟ او بهش میگه من همچین قصدی نداشتم می‌دونستم که میای پیشم من فقط دلم برای پدرت رفته و می‌خوام کمکم کنی تا بهش برسم و شروع می‌کنه باهاش صحبت کردن که نگین از اونجا میره به سمت شهرداری تا با امیرعلی صحبت کنه. یزدان رفته پیش امیرعلی و بهش میگه که منو میشه ببری پیش سهراب؟ و ازش می‌پرسه که واسه چی؟ یزدان میگه کارش دارم اگه منو نبری زندگی مادر و پدرم از هم می‌پاشه بهم کمک کن همون موقع نگین میاد که با امیرعلی درباره رفتنش پیش خانم قیام صحبت می‌کنه او سرزنشش می‌کنه که چرا رفته پیشش نگین راضیش می‌کنه تا با هم برن سر قرار با قیام تا حرفای اونو بشنوه امیرعلی قبول می‌کنه و بهش میگه محل قرار و ساعتو بهم بگو.

امیرعلی با یزدان رفته پیش سهراب. یزدان باهاش صحبت می‌کنه و میگه ازت یه چیزی می‌خوام سهراب میگه هرچی بخوای انجام میدم یزدان میگه بزار پیشت بمونم مادر پدرم به خاطر دزدیدن من دارن از هم جدا میشن بهشون گفته بودم که اگه از هم جدا بشن منو از دست میدن شاید اینجوری منصرف بشن سهراب قبول می‌کنه. امیرعلی با نگین رفتن سر قرار با خانم قیام و سوار ماشینش شدن اونجا امیرعلی با قیام دعوا می‌کنه و بهش میگه که یادم نرفته چه بلایی سرمون آوردی من خام حرفات نمی‌شم مثل خواهرم! دست از سر خواهر ساده لوح منم بردار و بعد از زدن حرفاش از اونجا می‌خواد بره که نگین میره دنبالش تا جلوشو بگیره. قیام می‌خواد از خیابون رد بشه و صداشون می‌زنه که همون موقع یه ماشین به قیام می‌زنه و او رو زمین میفته همه دورش جمع میشن....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار