خلاصه داستان سریال کنکل قسمت چهارم + دانلود قسمت ۴ سریال کنکل
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت چهارم سریال کنکل به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز پنجشنبه منتشر می شود.

شروع پخش سریال نمایش خانگی «کنکل» به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی و تهیهکنندگی محمد مسعود از پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه یافت. سریال «کنکل» یک سریال درام پلیسی ۱۵ قسمتی است.
خلاصه قسمت چهارم سریال کنکل
این قسمت: نیمروی سوخته
امیر میره داخل محوطه میشه می بینه نگهبان وارد سوله شد.
یکروز قبل از دزدی
امیر با صابری جای همیشگی قرار میذاره و بهش میگه که نمیتونه تو جای بسته چند ساعت دووم بیارم و بخوام برم تو سطل آشغال، صابری قبول میکنه که آره سخته اما بدن تو شرایط عادت میکنه. امیر پیشنهاد میده که بره تو صندوقی که تو اتاق هست امتحان کنه ببینه میتونه تحمل کنه یا نه. میره تو صندوق و درش رو می بنده.
امیر از صندوق میاد بیرون، حالش خوب نبود صابری بهش میگه می خوای کنسل کنیم؟ اما امیر موافقت نمیکنه و میگه این ماجرا بین خودمون بمونه.
زمان حال
صابری دروبین ها رو قطع میکنه تا گوهری بره دنبال امیر. نگهبان میاد و در رو قفل میکنه و امیر گیر میکنه اونجا. گوهری ماشین رو میبره جای قرار، امیر اما گیر کرده بود و نتونست از کامیون بیاد بیرون بره تو صندوق ماشین گوهری. صابری دوربین ها رو دوباره وصل می کنه. امیر حالش اصلا خوب نبود.
جهانگیری به صابری زنگ میزنه ، صابری از اتاق رئیس میاد بیرون و تماس رو جواب میده و ازش میخواد تاریخ یه قرار رو چک کنه، اما بعدش پشیمون میشه و حرف رو به تنهایی و سوالات غیر مرتبط می کشونه و بعد بهش میگه بره خونه. گوهری به صابری زنگ میزنه و میگه که امیر نیست. صابری میگه که گوهری بره دنبال کامیون و خودش امیر رو میاره بیرون. صابری درها رو قفل میکنه میره سوار ماشینش میشه و میره جلوی سوله نگه میداره در رو یواشکی باز میکنه و امیر میاد بیرون. صابری میخواد از کارخونه بره بیرون، صفایی میره تا ماشین اون رو هم چک کنه تا به رئیس خبر نده که دستوراتش رو عمل نکرده، صفایی صندوق رو می بینه و چیزی پیدا نمیکنه شب بخیر میگه و صابری رو راهی می کنه. صابری جلوتر نگه میداره امیر که حالش بد بود از صندلی عقب پیاده میشه و میاره بالا. گوهری بهش میگه که تو رو میرسونم میش گوهری،بعد دسته کلید رئیس رو میبرم به ابی برسونم.
دو شب قبل از دزدی
گوهری میپرسه کلید رئیس رو دقیقا چطور برگردونیم؟ صابری میگه یه سوپر مارکت رو تو مسیر برگشت مشخص می کنیم بعد ابی به بهونه خرید آب میاد و کلید رو بهش میدیم.
زمان حال
صابری ماشین گوهری رو پیدا میکنه ، امیر میره پیش گوهری که یه جا پارک کرده بود نزدیک کامیون، با پیاده شدن راننده گوهری سوئیچ زاپاس کامیون رو برمیداره و میره سمتش سوار کامیون میشه و میره امیر هم با ماشین گوهری دنبال کامیون میره. صابری به ابی پیام میده که چون برنامه بهم ریخته یکم معطل کنه تا خودش رو برسونه، یه جا ابی به بهونه خرید آب می خواد بزنه کنار تا به صورتش بزنه مثلا خوابش بپره، اما رئیس بطری آبی که تو ماشین داشت رو میده به ابی تا به صورتش بزنه ، ابی پیاده میشه. آب رو میریزه تو صورتش بعد با اشاره به صابری که توی سوپر مارکت کنار جاده بود میگه که برنامه فعلا کنسله. صابری مجبور میشه دنبال ماشین ابی راه بیفته و یه جا دیگه کلید رو بهش برسونه.
گوهری کامیون رو میبره داخل محل مورد نظر و پارک میکنه بعد دوباره سوار ماشینش میشه و با امیر میرن.
دو شب قبل از دزدی
گوهری کلید کارخونه متروکه رو میده به ابی تا به دست شاهین برسونه و بهش میگه که اطلاع بده که کامیون رو تو سوله میذارن و کلید کامیون رو هم رو چرخ سمت راننده میذارن. ابی میگه ایندفعه مثل همیشه نیست کارخونه تبدیل به پادگان میشه و تک تکمون به خط میشیم. گوهری میگه بخاطر همین باید هممون بدونیم که از زمان تعطیلی کارخونه تا پس فرداش دقیقا کجا بودیم و چیکار کردیم، هر کی یه قصه درست کنه برای خودش. مارال میگه اگه مهاجری تا اونروز انباردار جایگزین رو بذاره چی چون اونجا بطور موقت دست تویه. امیر میگه اونطوری کلا کنکله همه چیز.
زمان حال
ابی تو خونه در حال تمرین هست که اگه ازش سوال کردن به پلیس چی بگه، بعد زنگ میزنه که به صابری بگید بیاد پیشتون کار دارم.
گوهری میره پیش نامزدش از جلوی خونه اشون بهش زنگ میزنه، اونم بهش میگه سه روزه نیستی کجایی؟ گوهری توضیح میده که چند روزه کار داشته و الان پیششه. بعد چراغ میزنه اونم وقتی می بینه که جاوید تا اونجا اومده ازش تشکر میکنه.
همه خونه گوهری جمع میشن، ابی میگه کلید رو چطوری می خواهید برسونید به رئیس؟ صابری میگه هر وقت حواسش نبود مینذازم تو جیبش.
ابی میگه نمیشه اینطوری بعد بلند میشه و طوریکه مثلا داره نشون میده روی امیر چطور کلید رو باید بذارن تو جیب رئیس. گوهری میگه اینطوری نمیشه تخصصیه و کار ما نیست، ابی میگه متشکرم و بعد کیف امیر رو که همون لحظه بدون اینکه امیر متوجه بشه زده بود رو به امیر پس میده. گوهری به صابری میگه باید قبل از رئیس بره تو اتاق و کلید رو جایی بذاره که فورا پیدا نکنه و معلوم نشه تو گذاشتی.
صبح اونروز صابری کلیدها رو میبره اتاق رئیس و چند جایی امتحان می کنه آخرش هم میندازه رو صندلی و میره. همه سر کار خودشون مستقر میشن، براشون عجیب بود که رئیس از روزهای عادی هم عادی تر شده رفتارش، جهانگیری میره اتاقش از صابری می پرسه کلید باکس دوربینها رو براش پیدا کنه، صابری الکی یه چند جا رو می گرده وقتی جهانگیری میره از اتاق بیرون، میبینه رو صندلی هم نیست میره بیرون زنگ میزنه به خدمات که بیان میز رو جابجا کنند تا شاید کلید پیدا بشه، بعد به گوهری پیام میده که رئیس داره سر دست کلید منو بازی میده ممکنه بیاد اونجا شما مراقب باشید.
رئیس میره تو اتاق، صابری رو صدا میکنه میگه دسته کلید پیدا شد انگار خب نگشته بود همینجا رو میز بود. صابری به گوهری زنگ میزنه که امروز صبح که اومدم فهمیدم مهاجری دیروز اومده کارخونه و اون یکی کامیون رو ترخیص کرده، گوهری میگه اونکه نمیدونسته داخلش مواد اولیه است چرا باید ترخیص کنه حالا تو واسه این نگرانی؟ صابری میگه ماجرای کلیدها هم هست، خوش از قبل برداشته بود. گوهری میگه برو سرکارت مثل بقیه و انگار از هیچی خبر نداری. بعدش گوهری به ابی که تو محوطه بود زنگ میزنه که به شاهین خبر دادی ابی هم میگه صبح قبل اینکه بیام گفتم.
دوساعت و چهل دقیقه قبل
شاهین در حال تمرین موسیقی بود و اونقدر محو تمرین بود که نیمروش روی گاز می سوزه، ابی بهش پیام میده که بره کامیون رو برداره. شاهین میره سوله اما هرچی می گرده کامیون اونجا نبود، دو نفری که باهاشون بابت بردن جنس ها قرار داشته میان داخل.
یک روز قبل از دزدی
شاهین میره پیش آقا غدیر و بهش میگه که پس فردا صبح ده بشکه مواد ارجینال آلمانی دستته، آقا غدیر بهش میگه من قبلا تو کار کَره بودم، یه مشتری داشتم دست به نقد یه بار سی برابر از من کره خواست و پولش رو با سود دوماهه میخواست بده منم رفتم جلو جلو نصف مبلغ رو خرج کردم، یه ویلا و قایق خریدم اما چک پاس نشد و پام تو ویلا و قایق نرفت، انگار خواب دیده بودم، نمیخوام دوباره بشه قصه کره.
شاهین میگه حالا من چیکار کنم؟ ولی میگه برو بشین خونه ات تا جنس ها برسه دستت، بعد یه مقدار پول میده شاهین تا بره.
زمان حال
شاهین میگه بخدا قرار بود کامیونها اینجا باشه اینم آدرسش، به میگفتن بیام فکر کنم یه اتفاقی افتاده تا عصر به من وقت بدید میشه یه زنگ به آقا غدیر بزنید؟ ...
نظر شما