خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۱۹ + دانلود قسمت ۱۹ سریال جان سخت / جان سخت قسمت آخر

سریال جان سخت به قسمت پایانی رسید، خلاصه قسمت نوزدهم سریال جان سخت و لینک دانلود قسمت ۱۹ سریال جان سخت را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۱۹ + دانلود قسمت ۱۹ سریال جان سخت / جان سخت قسمت آخر
صفحه اقتصاد -

سریال جان سخت در ژانر اجتماعی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر می شود، در این سریال بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، مهرداد صدیقیان، امیرحسین هاشمی، مجتبی پیرزاده، الناز حبیبی، ماهور الوند، مجید یوسفی، نسرین مقانلو، مسعود کرامتی و... حضور دارند. خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال جان سخت را در ادامه این مطلب می خوانیم.

تیزر قسمت آخر سریال جان سخت

خلاصه قسمت آخر سریال جان سخت

 

با دیدن هانیه جلوی هتل شهرام، فرزاد به اشکان نگاه میکنه، اشکان خودش شوکه شده بود و حالش خراب میشه. برمیگردن خونه ی کاوه، فرزاد به اونها توضیح میده چی شده و اینکه اشکان داشت فراموشش می کرد فکر نمی کرد که هانیه با شهرام رفته باشه، بعد میگه من از زندون آزاد شدم و قضیه رو فهمیدم همش حدس میزدم یه ربطی بین این دوتا باید باشه که اینطوری یه دفعه غیبش زده‌ ولی دلم نیومد به اشکان بگم اون خیلی هانیه رو دوست داشت. اشکان میاد و میگه همیشه فکر میکردم آدم باید به کجا برسه که یه نفر رو بکشه، بعضی از آدمها رو باید کشت چون مثل کرم همه چیز رو خراب می کنند، مرده اشون بیشتر به نفع بقیه است، یکی از اونها شهرامه اون همه چیز منو ازم گرفت از رفیقام تا کسی که دوستش داشتم. من فعلا با هانیه کار ندارم ولی تا تهش با شهرام می میرم. این قرار نیست بابت کارهایی که کرده تو هیچ دادگاهی جواب پس بده این منو بیشتر می سوزونه، تو و کاوه تا همینجا هم خیلی به ما کمک کردید دمتون گرم اگه فکر می کنید به صلاحتون نیست من و فرزاد میریم جلو. من وقتی از اینجا برمیگردم که دیگه لاشخوری به اسم شهرام رو زمین نباشه.

صدف آخر شب به اشکان میگه میدونم سخته اما زیاد بهش فکر نکن. اشکان میگه هانیه خودش با شهرام رفت اونکه به زور نرفته دیگه بهش فکر نمی کنم فقط دلم برای خودم میسوزه که یه روز هم نبود بهش فکر نکنم، دیگه برام مهم نیست الان فقط تو سرم اینه که شهرام تاوان کارهاشو بده. صدف میگه تو می خوای شهرام بمیره حق داری ولی تو این مورد روی من و کاوه حساب نکن، اما منظورم این نیست که تنهات میذاریم، ما میتونیم از این اتفاق بیشترین استفاده رو ببریم. بعد به فرزاد و کاوه هم میگه بیان تا ایده اش رو بگه. 

صدف میگه شهرام همیشه دور و بر خودش رو خلوت نگه میداره و آدم‌ها براش تاریخ مصرف دارن، الان که اینا از هم جدا شدن ما صبر می کنیم یه کم بگذره وقتی شهرام فهمید که پلیس دنبالشه من تخم شک رو تو دل شهرام می کارم که این کار زیر سر هانیه است و بهش میگم که به کسی نگه تا بتونه راحت بره. اونم بخاطر اینکه اموالش مصادره نشه مجبور میشه به نام یکی بزنه، تو این دو روز که وقت داره نمیتونه اونها رو بفروشه، با شیفتگی که به من داره بهم اعتماد میکنه و اموالش رو به نام من میزنه اونوقت سهم شما رو هم میدم.

اشکان میگه ما برای انتقام اینجا هستیم حتی اگه چیزی دستمون رو نگیره، فرزاد هم میگه اون چیزی به نام تو نمیزنه. اما صدف با اعتماد به نفس بالا میگه میزنه من پوکر بازم دستش رو خوب میخونم. اگه نزد مجبورش می کنیم.

بعد تمام کارهایی که باید انجام بدن رو آماده میکنن تا صدف بتونه کارش رو درست انجام بده. حتی قرار میشه نامزد کاوه با ماشین پلیس بیاد تا واقعا همه چیز عادی و درست باشه.

روزی که شهرام می خواست بره فرودگاه اشکان و فرزاد، شهرام رو خفت می کنن و میارنش قبرستون، اونجا یه قبر هم براش کندن، شهرام با دیدن صدف جا میخوره، اشکان حسابی شهرام رو میزنه و میگه فکرش رو نمیکردی ما زنده باشیم؟ همیشه نمیشه که تو بزنی بری.

سریال جان سخت

من هیچی راضیم نمیکنه چون تو خیلی کثیفی، اما کاری می کنم تا پرنده های اینجا حسابی به حالت گریه کنن. شهرام میگه تو بیشتر از این حرص می خوری که هانیه اومد طرف من، اون تو رو تنها گذاشت چون داشت تحملت می کرد. با زدن این حرفها اشکان بیشتر حرصش رو روی شهرام خالی می کنه و بعد چشم و دست و دهنش رو می بندن و میندازن تو چاهی که براش کنده بودن. اشکان میگه من یه بار از یه چاه عمیقتر از این اومدم بیرون تو هم اگه شانس بیاری میای بیرون وگرنه مثل یه کفتار اینجا می میری، پس رو زنده بودنت حساب نکن اینجا هیچ کس نمی فهمه تن لشت کدوم گورستان افتاده کاش مثل تو حیوون بودم مثل خودت زنده زنده آتیشت میزدم تا زودتر بمیری. اشکان و فرزاد، شهرام رو همونجا ول میکنن و برمیگردن.

هانیه به خواهرش میگه وسایل ضروریت رو بردار بعد چمدونش رو می بنده، قاب عکس دست جمعی خودش و با دوستاش رو هم برمیداره، صدای زنگ میاد حنا میاد میگه با تو کار دارن میره می بینه صدف اومده، صدف میاد داخل و میگه باهات کار دارم، بعد میگه خونه قشنگی داشتی؟ هانیه میگه اومدی خونه آینده ات رو بازدید کنی من دارم وسایلم رو جمع می کنم برم. صدف میگه حق داری از دست من عصبانی باشی همونطور که زن اولش از دست تو عصبانیه. هانیه میگه پس بهت گفته، آدم روراستیه، امروز رو یادت باشه سال دیگه تو جای من نشستی یکی دیگه هم جای تو. صدف میگه نه من و تو با هم فرق داریم من رو اونقدر دوست داشت که فکرش رو هم نمی کردم. صدف میگه ولی منو یه جور دیگه دوست داره، ما داریم میریم کانادا. هانیه میگه خوبه منو هم به بهونه بردن به کانادا کشوند اینجا، قرار بود یکماهه بریم الان ۱۵،۱۶ ماهه گذشته. صدف میگه فرق ما اینه مهرداد دیشب برای همیشه رفت کانادا، منم یه سری کارها هست انجام بدم میرم آخه اون همه چیزش رو زده به نام من بفروشم میرم. هانیه میگه اون اینکار رو نمیکنه، صدف میگه امشب بیا کلوپ سندش رو نشون بدم پاسپورتت هم تو گاوصندوق کلوپه باید پیشت باشه که بتونی بری ایران، بعد بلند میشه بره میگه اصلا چرا میگم مهرداد اون اونقدر با من روراست بود که اسم واقعیش رو هم بهم گفته که شهرامه، هانیه جون.

شب هانیه میره کلوپ، صدف میگه تعطیلش کردم پولش رو نمی خواستم می خوام اینجا رو بفروشم، برمیگردی ایران یا میمونی اینجا؟ هانیه میگه به خودم مربوطه، پاسپورتم رو بده تو چه ماری هستی که تونستی اونو خام کنی، پاسپورت رو میگیره می خواد بره، اشکان از پله ها میاد بالا، هانیه با دیدنش شوکه میشه گریه اش می گیره میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ اشکان میگه چطوری آشنای قدیمی، یه کار نیمه تموم دارم اومدم تمومش کنم. 

اون زمانی که هانیه تو قشم بود رو نشون میده که شهرام بهش زنگ زده که دعوت نامه هاتون اومده باید برید گرجستان برای انگشت نگاری، از رفیقات خداحافظی کن و به کسی نگو کی برات کار انجام داده و کجا میری. اونجا خودمم میام پیشت.

هانیه همه رو واسه اشکان تعریف می‌کنه و کلی گریه می کنه، فرزاد به هانیه میگه تو واقعا نمیدونستی چه بلایی سر بچه ها اومده؟ هانیه میگه من از وقتی اومدم از هیچ کس خبر نداشتم خواستم زنگ بزنم خجالت کشیدم، حتی یه بار زنگ زدم نگار اما خاموش بود. فرزاد میگه روشن هم بود فایده نداشت اون نمیتونه حرف بزنه. نگار فکر میکنه من اعدام شدم. شهرام به من گفته بود سهم بچه ها رو داده دیه تو رو هم داده، دلم خوش بود که حالتون خوبه من نمیدونستم شاهین و حمید مردن. اشکان میگه اسم رفیقای منو تو دهنت نیار، هانیه میگه رفیق های منم بودن، اشکان میگه ولی تو رفاقت حالیت نمیشه تو الان واسه من زن سابق اون حروم زاده ای که زندگی رفیقام رو گرفت. هانیه میگه باور کن من نمیدونستم وگرنه خودم یه بلایی سرش میوردم.

اشکان میگه از اون روز که فرزاد افتاد زندان سه سال میگذره، تو این سه سال جواب یه سوال ذهنم رو می خورد، اینکه فرزاد چطوری لو رفت که داره میره ارمنستان؟ بغیر از ما کسی نمی‌دونست. خیلی پاپیچ افسر پرونده شدم تا این آخری ها گفت یه آشنایی بوده ، اون آشنا تو بودی؟ 

سه سال قبل روز بازجویی بچه ها رو نشون میده که هانیه به افسر بازجو از ترسش مجبور شده بگه که پاش به زندون باز نشه.

اشکان میگه هزار بار فکر کردم کی تونسته فرزاد رو لو بده هر بار ذهنم اومده سمت تو اما نمیتونستم قبول کنم، تو فقط آدمها رو لازم داری تو دقیقا از اون آدمهایی که ازشون فقط واسه سواری گرفتن بهره می بری. فرزاد صبح اعدامش رو دید. هانیه میگه خواهش می کنم به فرزاد نگو، اشکان میگه بخوام هم روم نمیشه بگم. به خیال خودت رفتی دنبال زندگیت که همه چیز رو تنهایی بدست بیاری اما الان هیچی نداری. نه پول داری نه رفیق نه حتی یکی که دوستت داشته باشه. دیگه دلمم برات نمی سوزه فقط بدون تو منو احمق فرض کردی ولی من خودم نخواستم هفت خط باشم.

اشکان و فرزاد ساکشون رو می بندن آماده برگشت به ایران بشن، فرزاد به اشکان میگه نمیشه هانیه رو ول کنیم بریم. اشکان میگه چرا نمیشه اونم همینطوری ما رو ول کرد رفت.

اشکان به صدف و کاوه میگه اومدید تهران پیش ما بیایید، با اینکه خیلی وقت نیست که شما رو شناختم اما از ته قلب دوستتون دارم شما رفیق خوبی برای ما بودید و برام بمونید. من بجز فرزاد همه رفیق هامو از دست دادم. فرزاد و اشکان از صدف و کاوه خداحافظی می کنن و راهی میشن. اشکان به فرزاد میگه کاش هیچ وقت هانیه رو نمیدیدم و برام یه رفیق نیمه راه بود که بدون خداحافظی گذاشت و رفت اینطوری با رفتنش راحت‌تر کنار میومدم. فرزاد میگه اگه صدف سهم بچه ها رو بفرسته با پولش چیکار کنیم؟ اشکان میگه دوستای ما هر کدوم یه آرزوهایی داشتن که تو فیلمشون دیدی. حمید که دوست داشت واسه پدرش مغازه و برای مادرش طلا و یه ماشین هم برای خودش بخره. نگار هم میگه آزادی فرزاد واسم بسه و دوست داره پدرش رو ببره جاهای دنیا تا عکاسی کنه. شاهین هم میگه دلم میخواد یه کلوپ خفن راه بندازم، یه بنز هم برای بابام می خرم و برای مادرم هم پول میدم. 

فرزاد کنار دریاچه بود و منتظر اشکان، قرار گذاشته بودن نگار رو بیاره، اشکان بهش گفته یه نفر می خواد ببینتت. بهش گفتم میخوام ببرمت سفر یک روزه نگار یکم جلوتره بری می بینی، فرزاد میره پیش نگار صداش میکنه، نگار وقتی فرزاد رو می بینه اول اشک میریزه و سعی میکنه فرزاد رو صدا کنه. 

هانیه به اشکان ویس می‌فرسته که حتی اگه منو نمی خوای ببینی اما منو ببخش تا دیگه هیچ ردی از من نبینی این آخرین خواسته منه. اشکان اول می نویسه می بخشمت اما بعد پشیمون میشه پاک میکنه. تو ذهنش حمید و شاهین رو می بینه اما فقط یه اسب بود که اونجا بود و تمام

دانلود سریال جان سخت قسمت آخر 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه