خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۱۸ + دانلود قسمت ۱۸ سریال جان سخت
خلاصه قسمت هجدهم و لینک دانلود قسمت ۱۸ سریال جان سخت را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

سریال جان سخت در ژانر اجتماعی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر می شود، در این سریال بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، مهرداد صدیقیان، امیرحسین هاشمی، مجتبی پیرزاده، الناز حبیبی، ماهور الوند، مجید یوسفی، نسرین مقانلو، مسعود کرامتی و... حضور دارند. خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال جان سخت را در ادامه این مطلب می خوانیم.
خلاصه قسمت ۱۸ سریال جان سخت
شهرام سوار تاکسی فرودگاه به رانندگی فرزاد میشه و پشت سرش هم اشکان در حال تعقیبشون بود، با اشاره اشکان فیلم برای شهرام ارسال میشه، صدف برای شهرام یه فیلم میفرسته که شهرام جان من همه تلاشم رو کردم که تو به حقت برسی می دونم که حقت این نبود که همه چیز رو بذاری و بری، چون یعالمه کار کردی که باید نتیجه اش رو ببینی، یکی اینجاست که میخواد چیزی بهت بگه، بعد دوربین اشکان رو نشون میده که میگه دارم میام سراغت. شهرام حسابی شوکه میشه و میترسه.
با علامت دادن اشکان، فرزاد ماشین رو نگه میداره و اشکان سوار ماشین میشه و شهرام میگه می خوای چیکار کنی؟ اشکان میگه فعلا هیچی بعد با چاقو چندبار میزنه تو پای شهرام.
سه ماه قبل
داستان برمیگرده به سه ماه قبل زمانیکه مژگان از فرزاد و اشکان به جرم مزاحمت شکایت کرده بود، فرزاد میگه چرا از زن شهرام عذرخواهی کردی؟ اشکان میگه اون واقعا نمیدونه شهرام کجاست، من خواستم بیاییم بیرون چون یه فکری تو سرمه فکر کنم جواب بده.
فرزاد و اشکان از بالای در میرن خونه شهرام و دست و دهان مژگان رو می بندن و با دخترش تماس تصویری می گیرن و ازش جای شهرام رو می پرسن، دخترش بخاطر سلامت جون مادرش مجبور میشه بگه گرجستانه و تو تفلیس کلوپ داره. اشکان تهدیدش میکنه که اگه قبل رسیدن ما به پدرت بهش خبر بدی که دنبالش هستیم دیگه مادرش رو نمی بینه.
فرزاد و اشکان میان تفلیس و شهرام رو پیدا می کنند، با خارج شدن شهرام از کازینو فرزاد میره داخل تا ببینه چه خبره اونجا و میفهمه که اونجا چند تا بادیگارد و محافظ داره نمیتونن کاری کنند. هر چی هم به رفیقش که تو تفلیس هست پیام میده جواب نمیده. پولشون کم کم در حال تموم شدن بود و دنبال یه جا واسه موندن بودن. یه اتاق پیدا میکنند بعد می فهمن که اتاق اجاره ای نیست و کلکشون زده. یهو رفیقش پیام میده که لوکیشن بده میام دنبالت. رفیقش کاوه میره دنبالشون و میارتشون خونه اش، صدف رو هم که خواهرشه معرفی میکنه. بهشون میگه با لپ تاپ پول در میارم و همه کار می کنم حتی هک کردن با کامپیوتر. موقع خوردن غذا صدف ازشون میپرسه برای چی اومدن؟ اشکان همه داستان رو براشون تعریف می کنه.
صدف و کاوه توجیحشون می کنند که اینجا نمیتونن شهرام رو بزنن فرار کنن بادیگاردها حسابی هواسشون به همه چیز هست. میتونن به راه دیگه ای فکر کنند، صدف و فرزاد میرن کازینو، صدف به بهزاد یه پیشنهاد می ده که ببرتش سر میز پوکر تا بهش درصد بیشتری بده، اونم قبول میکنه.
شب دوست دختر کاوه میاد دیدنشون که کارش راننده تو اداره پلیس بود، اشکان به صدف میگه مطمئنی بهزاد زنگ میزنه، صدف میگه آره اونها عاشق پول بیشترن منم بازیم خوبه تقلب هم بلدم اینطوری می تونم باهاش قاطی بشم تا بهم اعتماد کنه و باهم رفیق بشیم. اشکان از صدف می پرسه چرا می خوای کمکمون کنی؟ صدف میگه من از آدمهایی که برای رفیقشون همه کار می کنن خوشم میاد برعکس از اوناییکه زود میپیچند و میرن متنفرم. صدف میگه مادر من سرطان داشت و بابام همه زندگیشو براش گذاشت تا نجاتش بده ما بچه بودیم اما میفهمیدیم که بابام چه زجری میکشه تا مادرم دو روز بیشتر زنده باشه، آخرش هم خودش زودتر از مادرم مرد. اشکان عذرخواهی میکنه که با یادآوری گذشته ناراحتش کرده، صدف میگه فرزاد و کاوه که از قبل رفیق بودن منم کار خاصی نمی کنم یکم بازی می کنم پولشو می گیرم و آمار اون طرفو براتون درمیارم من دختر باحالی ام.
صدف چند سری میره کازینو و بازی میکنه و بهزاد کمکش میکنه تا دست رو ببره، سهمش رو هم میگیره، صدف ازش میخواد که رئیسش رو هم بیاره سر میز. شهرام که چند سری صدف رو دیده بود ازش خوشش میاد و بهش پیشنهاد بازی و بعدش خوردن شام میده.
صدف به بچه ها میگه که طرف منو شام دعوت کرده و اسمش اینجا مهرداد پالیزبان هست، فرزاد میگه حتما اسم و فامیلشو عوض کرده تا ردی ازش نمونه. صدف میگه اتفاقا به نفع ماست. ایده ای به ذهنم رسیده، شهرام این همه ثروت داره حقتونه پولتون رو ازش بگیرین. اینکه فقط بزنید کافی نیست من جای شما باشم بیشتر میچزونمش، یه جوری که همه پولشو از دستش بکشیم، مهرداد تقلبی اینجا کسی رو نداره و کلا تنهاست از زنش هم داره جدا میشه، ما شوک وحشتناک بهش میدیم، اون نمیدونه که من از همه چیزش خبر دارم حتی اسمش هم شهرام و داستان الماس رو میدونم، فکر کنید همه اینا رو از دهن من بشنوه خب کپ میکنه، وقتی شهرام مشخصات خودش و عکس حمید و شاهین رو دست پلیس اینترپل ببینه تا مرز سکته میره، ما وانمود می کنیم پلیس دنبالشه. اعتمادش رو که بدست آوردم اسم اصلیش و اعلان قرمز رو بهش نشون میدم. اگه پول شما نقد بشه من و کاوه هم سهم میبریم شما که مسئله ای ندارید. اشکان میگه نه مشکلی نداریم، پس وقتی بهش میگیم فرصتی نداره باید فرار کنه مجبور میشه فکری به حال اموالش کنه اونوقته که مجبور میشه بخاطر نجات خودش تمام اموالش رو به من وکالت بده.
صدف به شهرام میگه اگه منو میخوای باید تکلیفت با بیتا مشخص بشه، شهرام هم مجبور میشه زودتر از بیتا جدا بشه. صدف با بچه ها میان محلی که بیتا قرار بود بیاد تا از شهرام جدا بشه، از دور می بینن که بیتا میرسه وقتی پیاده میشه از ماشین فرزاد و اشکان می بینن که بیتا همون هانیه است...
نظر شما