خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۱۷ + دانلود قسمت ۱۷ سریال جان سخت

خلاصه قسمت هفدهم و لینک دانلود قسمت ۱۷ سریال جان سخت را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جان سخت قسمت ۱۷ + دانلود قسمت ۱۷ سریال جان سخت
صفحه اقتصاد -

سریال جان سخت در ژانر اجتماعی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر می شود، در این سریال بازیگرانی چون فرهاد اصلانی، مهرداد صدیقیان، امیرحسین هاشمی، مجتبی پیرزاده، الناز حبیبی، ماهور الوند، مجید یوسفی، نسرین مقانلو، مسعود کرامتی و... حضور دارند. خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال جان سخت را در ادامه این مطلب می خوانیم.

علت منتشر نشدن قسمت ۱۷ سریال جان سخت 

به خاطر مشکلات فنی، قسمت هفدهم امشب ساعت 20 پخش خواهد شد.

جان سخت

خلاصه قسمت ۱۷ سریال جان سخت

شهرام تو کازینو مشغول بازی با صدف میشه، دست رو صدف میبره، شهرام ازش میپرسه همیشه میای اینجا؟ صدف میگه معمولا چون بازیکن هاش آماتورن رئیسش هم که شما باشی تکلیف مشخصه. شهرام میگه آفرین خوب کری می خونی، هر کسی تو وی آی پی نمیتونه با من بازی کنه. صدف میگه من هر کسی نیستم. شهرام میگه حالا که بردی یه شام نمیخوای بدی؟ صدف میگه نه، شهرام میگه چقدر رک اما من که باختم حاضرم شام بدم، صدف میگه به چه مناسبت؟ شهرام میگه فکر کن بخاطر باخت. صدف میگه اگه رستورانش رو من مشخص کنم شاید بیام، بعد شماره اش رو میده و خودش رو صدف معرفی میکنه و میره. بهزاد رفیق شهرام بهش میگه بالاخره شماره رو گرفتی به چه دردت می خوره دو ماه دیگه برات عادی میشه. شهرام میگه نگو من با این خیلی حال کردم. بهزاد میگه تو با بیتا هم حال میکردی الان حاضر نیستی ریختش رو ببینی. شهرام میگه این کجا اون کجا؟ این دخترِ سفتیه، بهزاد میگه شماره اش رو داد کجاش سفته؟ شهرام میگه آره ولی دیدی چقدر طول کشید؟ بهزاد میگه سر ما هم بی کلاه. شهرام میگه اختیار داری، تو پاشو اینجا باز کردی یه شیتیل خوب پیشم داری. بهزاد میگه من فکرکردم یه پلیر تاپ به کازینو اضافه میکنم نمیدونستم واسه رفیقمون معشوقه جور می کنم. شهرام شماره صدف رو میزنه و عکسای پروفایلشو نگاه میکنه.

شب آماده میشه و میره رستورانی که قرار گذاشته بود. شهرام موقع شام میگه استیک اینجا تو تفلیس حرف اول رو میزنه، صدف ازش میپرسه زیاد میای اینجا؟ همیشه تنها میای یا دو تایی؟ شهرام میگه آره اما تنها میام. صدف میگه چرا ایندفعه رو دو تایی کردی؟ شهرام میگه برای اینکه از تو خوشم میاد. صدف میگه از آدم‌های پولدار باید ترسید چون از هر کی خوششون میاد باهاش یه قرار استیک می ذارن. شهرام میگه یعنی حق ندارم از یکی خوشم بیاد؟ صدف میگه حق که داری اما نه اینکه هر روز از یکی خوشت بیاد. شهرام میگه کی این حرفو زده؟ صدف میگه همینطوری گفتم که بدونی پولدار بودنت برام مهم نیست. شهرام میگه کجا پولدارم می بینی که مشتری هم ندارم همش برای سرگرمیه. صدف میگه الان قرارمون با من برای سرگرمیه؟ شهرام میگه نه بابا، از اول که دیدمت دوست داشتم باهات بیشتر آشنا بشم. صدف میپرسه یعنی دقیقا از کی؟ شهرام میگه همونروز که با هودی صورتی و کفش و ساعت که باهاش ست کرده بودی اومدی گفتی اینجا واسه من شانس میاره. صدف خوشش میاد میگه چه با جزئیات. بعد از شهرام میپرسه اون خانم که اومد چند بار سراغت رو گرفت زنته؟ شهرام میگه آره زنمه ، خواهر رفیقم بود یکدفعه ای شد، دامپزشکه. صدف میگه پس من الان اینجا چیکار میکنم؟ شهرام میگه راستش ما اصلا با هم رابطه خوبی نداریم. صدف میگه اینو بخاطر خوشحالی من که نمیگی؟ شهرام میگه نه میتونستم نگم تو هم متوجه نمیشدی. صدف میگه آره ولی خوب کردی گفتی یه علامت مثبت کنار اسمت خورد. شهرام از خودش و تنهاییش برای صدف میگه. صدف اسمش رو میپرسه و شهرام میگه تو همه چیز منو میدونی یعنی اسمم رو نمیدونی بعد میگه مخلص شما مهرداد. شهرام و صدف کلی با هم می گردن و خوش میگذرونن.

یه روز شهرام به صدف میگه ببخشید تنهات میذارم حاضر میشه و میره بیرون به صدف هم میگه هوای کازینو رو داشته باش. شهرام از اتاق میره بیرون و میره داخل اتاق بهزاد و با دوربین اتاقش رو چک میکنه، به بهزاد میگه دلارها رو کجا گذاشتی؟ بهزاد میگه ۱۰ هزارتا رو زیر میز گذاشتم و ۱۰ هزارتا هم کنار مبلی که نشسته بودی گذاشتم. صدف تو اتاق راه می‌رفت ، شهرام میگه دوربین لو نره، بهزاد میگه نه نگران نباش به این فکر کن خانمه دلارها رو پیدا کنه فلنگ رو میبنده عشق و عاشقی از سرت میپره، شهرام میگه ولی فکر ضایعی انداختی تو سرم. بهزاد میگه تو نباید مثل پسر بچه ها عاشق بشی باید طرف رو امتحان کنی که میشه بهش اعتماد کرد یا نه، همینطور الکی نمیشه که. صدف دلارها رو پیدا میکنه میذاره تو کیفش، بهزاد میگه بیا هی گفتی این با بقیه فرق داره چی شد؟ صدف از اتاق میره بیرون ، بهزاد به شهرام میگه سریع زنگ بزن نگهبانی تا دلارها نپریده، همون لحظه صدف زنگ میزنه که مهرداد تو اتاقت یه بسته دلار پیدا کردم اگه نیاز داری بهت برسونم؟ شهرام از شنیدن این حرف خوشحال میشه و میذاره رو اسپیکر تا بهزاد بشنوه، بعد میگه بمونه پیش خودت دیدمت ازت میگیرم. به بهزاد میگه این کارآگاه بازیا چی بود در آوردی.

یه روز دیگه شهرام و صدف میرن رستوران شهرام یه سرویس جواهر به صدف هدیه میده، صدف میگه نمیتونم قبول کنم من و تو یه ماهه در ارتباطیم نمیشه قبول کنم، حداقل الان. شهرام میگه کی قبول میکنی؟ صدف میگه یکم از رابطمون بگذره اگه همه چیز خوب پیش بره قول میدم خودم ازت بگیرم، لطفا نگه دار بعدا ازت پس میگیرم. گوشی صدف زنگ میخوره برادرش کاوه میاد ازش کلید بگیره، شهرام میگه پلیسه؟ صدف میگه آره پلیس اینترپل هست.

با اومدن و رفتن کاوه، صدف به شهرام پیشنهاد بیزینس جدید میده که پول خوبی داره و میگه با یکی صحبت کردم که تور مسافر از ایران بیاره کازینو اونم استقبال کرده. شهرام از این ایده خوشش میاد و جواب مثبت میده و میگه رئیس تویی. موقع برگشت تو ماشین که بودن بیتا زنگ میزنه اما شهرام رد تماس میکنه.

صدف رو میرسونه و خودش میره هتل، به صدف زنگ میزنه میگه برم خونه روش زیاد میشه، یه پولی بهش میدم بره. صدف میگه امیدوارم تصمیمت به رابطه ما ارتباط نداشته باشه. 

فرداش به بیتا زنگ میزنه و کلی جر و بحث می کنه باهاش و میگه حرف حسابت چیه ما دیگه زن و شوهر نیستیم با هم، دیگه به تو ربطی نداره با کی هستم و کجا میرم. 

شهرام میره کازینو و از بهزاد میخواد که به بقیه هم بگه اگه بیتا اومد نذارن بیاد داخل. بهزاد میاد و میگه بیتا اومد کلی فحش بارم کرد یه جین لیوان هم شکوند رفت، شهرام میگه فدای سرت، بهزاد میگه چرا بهش گفتی میخوای با یکی دیگه باشی، مطمئن باش همون حرفها رو یه هفته دیگه به صدف میگی. اما شهرام گوش نمیده.

صدف با شهرام قرار میذاره، شهرام میگه یهو گفتی تو این بارون قرار بذاریم نگران شدم، صدف به شهرام میگه تو اسمت چیه؟ تو مهرداد پالیزبانی یا شهرام امیری؟ شهرام جا میخوره، صدف میگه چی شد با توام. شهرام میگه من باید یه چیزهایی رو بهت توضیح بدم، صدف میگه فکر نمیکنی الان دیر باشه اما من الان بخاطر همین اینجام، اول تو بگو تا بگم این اطلاعات رو از کجا اوردم. با شهرام میرن کازینو تا براش توضیح بده، صدف از برادرش می خواد بیاد، کاوه میاد و میگه من مسئول درخواست اعلانم، امروز یه درخواست از طرف پلیس اینترپل اومد با عکس و مشخصات تو به اسم شهرام امیری، استعلام که گرفتم فهمیدم اسم خودته، پلیس ایران اعلان قرمز برای تو کرده و خواسته فوری بازداشت بشی و برگردی ایران. شهرام می پرسه به چه جرمی؟ کاوه عکس شاهین و حمید رو نشون میده میگه به اتهام قتل اینها. یه مورد قاچاق اشیا قیمتی هم هست تو پرونده. شهرام میگه دروغه. کاوه میگه اینها به من ربط نداره میری ایران خودشون می‌فهمن. صدف میگه الان چی میشه؟ کاوه میگه شهرام دستگیر میشه می‌فرستند ایران اموالش هم مصادره میشه، از این اعلان فقط من خبر دارم و از وقتی اطلاع بدم فوری اجرا میشه. صدف میگه میتونی عقب بندازی؟ کاوه میگه نهایت دو روز. صدف میگه خواهش میکنم دو روز بنداز عقب تا شهرام از گرجستان خارج بشه. کاوه میگه نمیشه غیرقانونیه، بفهمن من اخراج میشم. صدف میگه احتمال میدم پرونده سازی از طرف زنش باشه که یک هفته است ازش جدا شده. کاوه میگه این یه پروسه طولانیه که به اینجا رسیده. صدف خواهش میکنه و کاوه مجبور میشه بگه فقط دو روز فرصت میدم بعدش گزارش میدم، از قرار امشبمون هم کسی خبردار نشه چون به نفع خودته. با رفتن کاوه ، شهرام به صدف میگه باور کن من کسی رو نکشتم. صدف میگه پس چرا اسم و فامیلت رو عوض کردی؟ شهرام میگه من فقط یه الماسی رو تو ایران پیدا کرده بودم فروختم باور کن من کسی رو نکشتم. صدف میگه پس اون عکسها کی بودن؟ شهرام میگه اینا تو جریان خرید و فروش الماس کشته شدن ولی کار من نبوده به جون خودت. صدف میگه بیتا هم میدونست؟ شهرام میگه آره از قضیه الماس خبر داشت اما قتل نه. صدف به شهرام میگه برو کانادا و زودتر از اینجا برو تا دست کسی بهت نرسه بعد به شهرام میگه تازه داشتم عاشقت می شدم. از شهرام می خواد به بهزاد و بقیه هم چیزی نگه. شهرام میگه فردا میرم یه وکالت بهت میدم بزنی به نامت تا مصادره نشده، صدف میگه بفروششون. شهرام میگه دو روزه نمیشه، صدف قبول نمیکنه و میگه مگه چند وقته که منو میشناسی که بزنی به نام من. شهرام میگه مگه جز تو کسی رو دارم، اینطوری خیالم راحته بعدش تو هم میای پیش خودم، اگه قبول نکنی همه چیز از بین میره. صدف میگه اول خودت رو نجات بده واسه اونم یه فکری می کنیم.

شهرام همه کارهای رفتنش رو انجام میده و شهرام میگه خوبیش اینه همه کارهای جابجایی رو انجام دادیم امیدوارم کانادا بتونم همه چیز رو جبران کنم. صدف به شهرام میگه سه ساعت دیگه میام فرودگاه برای خداحافظی. شهرام موقع حرکت زنگ میزنه به صدف که من راه افتادم تا نیم ساعت دیگه میرسم، اما صدف میگه من رسیدم فرودگاه و دوربین نشون میده که راننده ماشین به مقصد فرودگاه فرزاده...

دانلود سریال جان سخت قسمت ۱۷

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه