خلاصه داستان سریال قهوه پدری قسمت ۱۵ + لینک دانلود قسمت ۱۵ سریال قهوه پدری

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت پانزدهم سریال قهوه پدری و لینک دانلود آن را که در روز دوشنبه ۲۲ بهمن منتشر شده است آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال قهوه پدری قسمت ۱۵ + لینک دانلود قسمت ۱۵ سریال قهوه پدری
صفحه اقتصاد -

سریال قهوه پدری در ژانر کمدی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت آماده پخش شده است، این سریال با بازی مهران مدیری ، ژاله صامتی ، سام درخشانی ، جواد رضویان ،  حامد آهنگی ، ملیسا ذاکری ، بیتا سحرخیز ، مجید نوروزی و … است. خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال قهوه پدری را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه سریال قهوه پدری قسمت ۱۵ 

ناهید خانم برای زودتر رفتن اصرار داشت و جهان مجبور میشه راضی بشه که بره، یکدفعه سپیده بدو بدو میاد و میگه اون خواستگارم بود که با پدرش قرار بود بیان صحبت کنند الان اومدن، سیمین با جهان میگه بیا بریم بهشون بگیم قطعی نه. پسره با پدرش وارد کافه میشن و جهان مجبور میشه تعارف می‌کنند بیان پشت یکی از میزها بشینن، همون اول جهان میگه دختر من داره درس می خونه و بهتره بذاریم برای بعد از درسشون، پدر همکلاسی سپیده میگه تا بخوان درسشون تموم بشه خب دیر میشه، سیمین میگه اصلا شما سربازی رفتید؟ پسره میگه بله. جهان میگه کلا جواب من نه هست.

پدر همکلاسیش میگه مثل اینکه اشتباه متوجه شدید من بجز اینجا چندتا کارخونه هم خارج کشور دارم ما برای بیزینس اومدیم نه برای خواستگاری، اتفاقا منم فکر میکنم دهن اینا بوی شیر میده. سیمین با شنیدن شغل پدر همکلاسی سریع موضع خودش رو عوض میکنه میگه نه اتفاقا بوی شیر هم خیلی نمیده من سپیده رو خیلی زودتر از شیر گرفتم. پدر همکلاسیش میگه حقیقتش من می خواستم امتیاز قهوه شما رو برای یکی دو تا از شعبه های خارجی ام بخرم. من یه سری شریک دارم میتونیم محصولات شما رو اونجا بفروشیم. جهان میگه یعنی پول دربیاریم؟

بعد یه فنجون قهوه سفارش میده برای تست، جهان و بقیه به سرعت میرن تا قهوه مخصوص رو آماده کنند. با خوردن قهوه اونقدر لذت میبره و میگه همین امشب با شریکهام صحبت میکنم و خبرش رو بهتون میدم.

با رفتنشون جهان میگه ما نباید به این جریان دل ببندیم مثل قضیه عتیقه میشه و ما رو از هدف اصلیمون دور میکنه.

مجید خوشحال میاد و میگه تموم شد رسیدیم زیر گاوصندوق.

همه با هم جمع میشن خونه فاضلی و نقشه بانک رو بررسی می کنند، اون میگه ۴ متر و نیم تا راهروی منتهی به گاوصندوق هست. ما پنجشنبه بعد از ساعت اداری وارد بانک میشم. برای این کار احتیاج به لباس مناسب داریم. جهان میگه در اتاق گاوصندوق رو چطور باز کنیم؟ اون میگه درسته ما دو تا کلید می خواهیم یکی کلید در اتاق و یکی هم کلید گاوصندوق. همه به سیمین نگاه می‌کنند سیمین مجبور میشه قبول کنه که اینکار رو انجام بده.

فردا سیمین میره سرکار، جهان زنگ میزنه بهش میگه دور موزائیک اتاقت رو میتونی بکنی لق بشه ما کارمون راحت‌تر بشه. سیمین میگه جهان فقط پیشنهاد این کاررو تو دادی همه کارها افتاد گردن من. سعید خمیر میاره برای سیمین تا بتونه کلیدها رو قالب بگیره.

قهوه پدری

سعید میگه باید کف زمین رو بیشتر بررسی کنم میشینه گوشش رو میچسبونه به زمین همون لحظه میخچالچی میاد و میگه چی شده؟ سیمین هل میشه و میگه سعید عادت داره هرازگاهی پای منو ببوسه. میخچالچی خیلی از اینکار خوشش میاد. بعد به سیمین میگه از این به بعد هیچ نامه ای از طرف من امضا نمیشه من باید همه رو ببینم بعد بهش اطلاع میده که دلارها اومده.

سیمین و خانم بیات و همسرش آقای قاسمی و بهار و میخچالچی میرن دلارها رو تو صندوق بذارن ، سیمین استرس می گیره اما به هر نحوی شده برگه های رسید رو امضا میکنن. موقع بستن گاوصندوق سیمین از روی کلید قالب گیری می کنه.

جهان با سعید و مجید میرن پیش مصیب کلیدسازی که ناصر تونل معرفی کرده، اولش طرف آشنایی نمیده اما با پیغام هایی که از طرف ناصر تونل میدن مصیب راضی میشه که براشون کلید رو بسازه.

خانواده ادیب با اون و بقیه خونه آقای فاضلی جمع میشن تا اون درباره برنامه سرقت باهاشون حرف بزنه، ساعت ها رو یک به یک رو تابلو نوشته و کارهایی که تو زمانش باید انجام بدن. سیمین هی دستش رو بالا میاره تا یه مطلبی بگه اما اون اجازه نمیده. بعد از عنوان کردن برنامه میخوان ساعت ها رو باهم ست کنن، همون موقع سیمین میگه الان یکماهه بخاطر قطعی برق ها بجای ساعت ۱۳، ساعت ۱۴ تعطیل میشیم. اون میگه مگه ماه پیش ساعت ها رو نکشیدن عقب، سعید میگه اون بخاطر آلودگی هوا بود بعد بخاطر قطع برقه کشیدن جلو، بعد مجید میگه بعدش بخاطر گاز کشیدن عقب. اون میگه بالاخره الان جلوست یا عقبه؟ جهان میگه از شانس ما الان سرجاشه.

قرار میشه ناهید و بیژن بیرون رو زیر نظر بگیرن. جهانگیر و سیمین میرن تو اتاق گاوصندوق و پولها رو برمی‌دارند. مجید و سعید هم میرن تو اتاق سرورها و فیلم ها رو پاک می‌کنند.

روز پنجشنبه میخچالچی چندتا از پرونده ها رو برمی‌داره که ببره خونه انجام بده، بهار میگه من امشب میرم خونه خواهرم مهمونی دعوتم تو امشب میتونی هرجا دوست داشتی بخوابی. خواهرم خیلی اصرار کرد تو بیای اما من گفتم میای سوژه خنده میشی. از جوک تعریف کردنت و میوه خوردن کلا سوژه است.

با رفتن کارمندهای بانک همه لباس ست مشکی می پوشند و شروع عملیات تو ساعت ۲:۳۰ دقیقه اعلام میشه که همون لحظه برق قطع میشه، اون میگه حالا با کلنگ ده سانتی که مونده رو بکنید تا ببینیم چی میشه...

دانلود سریال قهوه پدری قسمت ۱۵

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار