خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیهکنندگی سیدرامین موسویملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن میبرد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقهای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالشهای فضای مجازی و اینفلوئنسرها میپردازد و داستانهای جذابی را در این زمینه روایت میکند.
سریال فریبا از ۲۲ دیماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاکنیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداختهاند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک میکنند.
خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال فریبا
از آگاهی به بهداد زنگ میزنن تا بره به آدرسی که بهشون گفته او میره اونجا که میبینه سوء تفاهم شده و بهشون میگه این دخترها کارمندهای منن و بعد از کمی سوال و جواب پس دادن اونارو سوار میکنه و میرسونتشون به خونه شون. مریم را آخرین نفر میرسونه که تو مسیر باهم صحبت میکنن او از خارج رفتن میگه بهش که بهداد میگه میفرستمت بری خودمم بعد از چند وقت میام اونطور پیشت مریم خوشحال میشه و بعد از کمی حرف زدن از ماشین پیاده میشه. نیروهای امنیتی بهداد را زیر نظر داره و اونو تعقیب میکنن.
بهداد وقتی میرسه خونه سوگند باهاش حرف میزنه و بهش میگه اومدی! سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه چند وقته سیگار میکشی؟ بهداد میگه یه چند روزی میشه آرومم میکنه سوگند میگه چه جالب! بهداد بهش میگه یعنی الان واست هیچ سوالی پیش نیومد که چرا؟ اصلا چرا دیر اومدم؟ سوگند میگه نه یادت رفته؟ ازدواج ما فقط روی یه کاغذ یه زندگی واقعی نیست!
حالا مگه چی شده؟ اتفاقی افتاده بود که انقدر دیر اومدی؟ اون ماجرارو واسش تعریف میکنه که سوگند بهش میگه من از اول با این کار مخالف بودم تو خودت خواستی صفر تا صد این کارو انجام بدی بالاخره این ضرر و زیانها را هم داره بهداد باهاش کمی بحث میکنه و در آخر با عصبانیت بهش میگه که مثل یه کارمند زندگیم! که این همه سال دویدم و کار کردم اما هیچی ندارم و هیچ تکونی نتونستم بخورم! سوگند بهش میگه مشکل تو اینه؟ خب برو شرکت خودتو بزن نیرو هم که خوب میتونی استخدام کنی آگهی بده استخدام کن سپس بعد از کمی بحث کردن با همدیگه سوگند به اتاقش میره.
سوگند به نسترن زنگ میزنه و بهش میگه که باید برای فریبا برنامه روزانه بنویسی اونم برای دو ماه و نیم دیگش! هر روزش باید رو برنامه باشه برو تمام پستهایی که درباره پناه بوده رو نگاه کن تمام کامنتها رو بخون ببین چی بیشتر برای طرفداراش سوال شده همه اینا رو در بیار و طبق اون براش سناریو بچین. ترنم روز اول کاریشو میخواد شروع کنه و به استودیو رفته وقتی به اونجا رسیده خلوت بودن اونجا استفاده میکنه و شروع میکنه به عکس گرفتن از خودش تو اون محوطه ابراهیم میره سراغش و بهش میگه داری چیکار میکنی؟ با این کارایی که میکنی دو روزم اینجا دووم نمیاری! ترنم میگه مگه دارم چیکار میکنم؟ دیدم خوشگله گفتم یه عکسی بگیرم ابراهیم ازش میخواد تا عکسهایی که گرفته را ببینه بعد از دیدن اوننن عکسا بهش میگه متاسفانه مجبورم عکسها رو پاک کنم چون اگه صاحب برند ببینه با لوگو صحنه فیلمبرداری محصولش عکس میگیری میتونه از ما شکایت کنه بعدش ما میافتیم تو دردسر!
ترنم عصبی میشه که ابراهیم میگه بهتره یک بار دیگه اون قراردادیو که امضا کردی بخونی برات خوبه و از اونجا میره سوگند با نسترن صحبت میکنه درباره برنامهریزی دو ماه و نیمه فریبا و بهش میگه باید ه پسری جوونتر از فریبا که چهره هم نباشه پیدا کنیم نسترن جا میخوره و میگه هم جوونتر از فریبا باشه هم سرشناس نباشه چه دوماد عجیبی! سوگند بهش میگه ببین الان که تو تعجب کردی برای بقیه چقدر تعجب برانگیزه! بشین تیترهای خوب برای ازدواج فریبا پیدا کن هر کدومش باید هشتگ جداگونهای داشته باشه حتی مهمونهایی رو هم برای مراسم انتخاب کن تا دربارهاش تصمیم بگیریم. ترنم تو حیاط در حال عکس گرفتن که نسترن اونو میبینه و میره پیشش انها کمی با همدیگه گپ میزنند و نسترن به ترنم میگه ما اینجا یه رسمی داریم هر کی استخدام میشه برای همه شیرینی میاره.
ترنم میگه باشه بزار اول استخدام بشم چشم شیرینی هم میارم نسترن میگه چرا خودتو استخدام شده نمیدونی؟ ترنم میگه چون الان دارم میرم با رئیس صحبت کنم اگه قبول کنه که استخدامم اگه نه رفتنیم، من این همه کلیپ ساختم بازی کردم کارگردانی اون کلیپها رو انجام دادم حقم نیست که بیام تو تیم تدارکات! ابراهیم با دیدن ترنم بهش میگه تو پس کجایی؟ چرا همش غیبت میزنه؟ این همه کار ریخته رو سرمون ترنم میگه چه کاری؟ شما که همه کارها را انجام دادین حتی دکوراسیونو هم خودتون چیدین من این وسط دیگه چیکارم؟
نسترن به ابراهیم میگه انگاری ترنم خانوم حوصلش سر رفته و از نحوه کار ناراضیه ابراهیم میره پیش ترنم و بهش میگه حوصلت سر رفته؟ بیا اینم کار و سوئیچ ماشینیو میذاره توی دستش ترنم میگه این چیه دیگه؟! ابراهیم بهش میگه باید چند جا بریم بدو که کار داریم خیلی سپس با همدیگه راهی میشن پدر نسترن سرزده میره به کافهای که روز اونجا کار میکنه او با دیدنش جا میخوره و بهش میگه که ای کاش قبلش خبر داشتم، نسترن بهم میگقت!
پدر نسترن بهش میگه نه نسترن هم خبر نداره سرزده اومدم اینجا راستیتش اومده بودم اینجا مخالفت خودم و مادر نسترنو اعلام کنم اما وقتی دیدم چقدر کارتو دوست داری و داری زحمت میکشی گفتم یه راهی جلوی پات بزارم از نظر من و مادر نسترن شغل یعنی داشتن یه حقوق ثابت با بیمه ولی حالا که این کارو دوست داری داشتن کافه باز خوبه اگه این کارو انجام بدی که هیچی اگه نه به نظر من و مادر نسترن همین مختصر رفت و آمدی که با هم دارین و هم باید سریعتر قطع کنین بهروز حسابی پکر شده و ذهنش به هم ریخته....
نظر شما