خلاصه داستان قسمت ۶ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۶ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیه‌کنندگی سیدرامین موسوی‌ملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن می‌برد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالش‌های فضای مجازی و اینفلوئنسرها می‌پردازد و داستان‌های جذابی را در این زمینه روایت می‌کند.

سریال فریبا از ۲۲ دی‌ماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاک‌نیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداخته‌اند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک می‌کنند. 

خلاصه داستان قسمت ۶ سریال فریبا

فریبا تو سوله فیلمبرداری رفته تا یه سکانس تبلیغ برای شکلات بازی کنه. وسط فیلمبرداری تلفنش زنگ میخوره که میره جواب بده او با رامین دعوا میکنه که چرا انقد زنگ میزنی؟ وسط فیلمبرداریم چیه از صبح هی ۱۰۰ دفعه زنگ زدی! رامین میگه تو که انقدر سرت شلوغ شده یه منشی بگیر واسه تلفنت! فریبا با کلافگی میگه خیلی خندیدم حرفتو بزن، رامین میگه اگه حساب منو شارژ کنی من مزاحمت نمیشم فریبا میگه چی؟

همین هفته پیش واست واریز کردم تو چه خرجی داری اونجا مگه؟ رامین میگه میل اینکه رو اون دنده ای بزار یه موقع دیگه زنگ بزنم  فریبا میگه نه من حالم خوبه تو با زنگ های وقت و بی وقتت میریزی منو بهم در ضمن من اینجا به ریال پول در میارم نه به دلار! سپس بعد از کمی بحث کردن باهاش قطع میکنه. او به صحنه برمیگرده و سناریو را اجرا میکنه تا فیلمبرداری تموم بشه اما کارگردان کات میده و به بهزاد میگه امروز انگاری کلا هیچکی کارشو درست انجام نمیده همه واسه من آماتور شدن! مگه قرار نبود این شکلات از تو کیف بیرون زده باشه وقتی میاد جلوی این بچه از کیفش دربیاره بده بهش؟ پس چرا بیرون نیست؟ فریبا میگه آهان شما خودتون از قصد گذاشته بودین بیرون؟

من فکر کردم همینجوری گذاشته بودین من خودم گذاشتم داخل کیفم آخه خیلی مسخره به نظر میومد کارگردان میگه یعنی چی مسخره به نظر میاد؟ شما باید کاریو انجام بدین که تو سناریو گفته شده! فریبا میگه درسته اما من همچین چیزی تو سناریو نخوندم می‌خواین ملتو به من بخندونین؟ فیلم کمدی که نمی‌سازیم! یعنی چی سر شکلات از کیف بیرون باشه؟ ابراهیم می‌خواد جو را کمی آروم کنه و به فریبا میگه باید طبق سناریو بریم جلو مردی میاد جلو و با فریبا شروع می‌کنه به دعوا کردن که تو باید کاری که بهت می‌گیمو انجام بدی پول به خاطر این می‌گیری فریبا بهش میگه من از تو حقوق نمی‌گیرم که به چرت و پرت‌های تو گوش کنم و کاری که تو میگیو انجام بدم من برای خودم شان و شخصیت دارم خودمو مضحکه عام و خاص نمی‌کنم! اصلاً تو کی باشی که من به تو جواب پس بدم؟ اون بهش میگه من نماینده کسی هم که اسپانسر تمام این دفتر دستکتونه فریبا باهاش دعوا می‌کنه و در آخر کیفو پرت می‌کنه و از اونجا میره.

فریبا را به اتاق سوگند می‌برن او سعی می‌کنه آرومش کنه سپس بهش میگه یکم کمتر حرص بخور از وقتی اومدی همش داری حرص می‌خوری و بد و بیراه میگی! بیا اینجا این فیلمارو ببین. فریبا میگه این از شانس منه که هرچی آدم مزخرفه می‌خوره به پستم سوگند فیلم‌های تبلیغاتی از اینفلوئنسرهای دیگه بهش نشون میده و بهش میگه این فیلمارو ببین ته تهش دکورشون با ۲۰۰ هزار تومان جمع شده ولی به خاطر همین تبلیغ ۳ تومن می‌گیره ببین تو این زمان کم چقدر ویو خورده، چقدر به اشتراک گذاشته شده، در آخر فیلمی از شیما فشن نشون میده که تو فیلمش به فالوورهایش میگه که داره میره یه سفر به ترکیه واسشون خبرهای خیلی خوبی داره. 

فریبا با دیدن این فیلم‌ها می‌خنده و میگه واقعا الان داری منو کارمونو با اینا مقایسه می‌کنی؟ اصلاً اینا در حدی هستند که من بخوام نگاشون کنم؟ ما کجا اینا کجا مارو فقط تو فضای مجازی تو اینستاگرام نمی‌بینن تو سایت، تلویزیون، بیلبورد و هر جای دیگه‌ای می‌بینن! سوگند میگه آفرین به نکته ریزی اشاره کردی ولی می‌خوام ببینی که چه جوری دارن از هر چیزی استفاده می‌کنند فریبا میگه الان اینارو به من نشون دادی هدفت چیه؟ می‌خوای بهم بگی چیکار باید بکنم؟ سوگند میگه ازت می‌خوام که یکم چشماتو باز کنی از هر موقعیتت استفاده کنی الان چند ساعته داری سر یه تیکه شکلات که از کیفت بزنه بیرون یا نزنه بحث می‌کنی خوب بزار بزنه بیرون بزار چیزی که اونا می‌خوان بشه فریبا میگه من نمی‌خوام مضحکه مردم بشم تو می‌خوای کاری کنی مردم بهم بخندن؟ سوگند میگه این خودش یکی از راه‌هاییه که دیده میشی فریبا میگه با مسخره شدن؟ سوگند میگه آره بزار هر فکری که می‌خوان بکنن، بکنن. بذار بخندن اونو بسپارش به من به این کارها کاری نداشته باش.

فکر کردی چرا شیما فشن داره میره ترکیه؟ قطعا واسه قرارداد داره میره حتماً یه مذاکرتایی با هم کردن. نجنبی مردم ازت می‌زنن جلو فریبا تو فکر میره. بهروز به نسترن زنگ می‌زنه و خبر میده که مادرم امشب می‌خواد زنگ بزنه برای مراسم خواستگاری امیدوارم این دفعه جواب رد نشنویم سپس بعد از کمی حرف زدن با همدیگه میرن دنبال کارهاشون. خواهر نسترن با پدرش تو مسیر برگشت به خونه صحبت می‌کنه و میگه که انقدر نگران نباشین نسترن دیگه بزرگ شده صلاحشو خودش بهتر از ما می‌دونه بالاخره تصمیم درست می‌گیره چه اشکالی داره بیان خواستگاری؟ یا نسترن قبول می‌کنه یا نمی‌کنه پدرش ناچاراً قبول می‌کنه و وقتی میره خونه با زنش صحبت می‌کنه و میگه که درسته با هم خیلی فرق داریم ولی چه اشکالی داره بیان؟ و سعی می‌کنه او رو راضی کنه...

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فریبا

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه