خلاصه داستان قسمت ۱ سریال فریبا از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال فریبا را برایتان آماده کرده ایم. شبکه سه از امشب سریال «فریبا» را به تهیهکنندگی سیدرامین موسویملکی و کارگردانی محمود معظمی روی آنتن میبرد. این سریال در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقهای و با موضوعات اجتماعی وپلیسی، به بررسی مسائل وچالشهای فضای مجازی و اینفلوئنسرها میپردازد و داستانهای جذابی را در این زمینه روایت میکند.
سریال فریبا از ۲۲ دیماه هر شب ساعت ۲۰:۴۵ از شبکه سه پخش خواهد شد. در این مجموعه، بازیگران مطرحی همچون علیرضا خمسه، محمود پاکنیت، ثریا قاسمی، حمیدرضا پگاه، ساناز سعیدی، نسیم ادبی و... به ایفای نقش پرداختهاند و با هنرنمایی خود، به جذابیت داستان کمک میکنند.
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال فریبا
فریبا دختری معروف در فضای مجازی است که تو فرودگاه با دو نفر دیگه سوگند و نسترن در حال رفتن به استانبول هستن که تو فرودگاه لایو میگیره و برای طرفداراش از حس و حالش میگه و باهاشون حرف میزنه. وقتی میرسه استانبول شروع میکنه فیلم و عکس گرفتن و لایو با طرفدارها. تو تهران سپیده میره به خونه ترنم دوستش تا باهمدیگه کلیپ بسازن برای فضای مجازی. اونجا ترنم گوشیو کار گذاشته و چای داغو میریزه روی سپیده که او جیغ میکشه ترنم بهش میگه ۱۰۰ بار گفتم بلند حیف نزن وقتی مامانم مشتری داره الان میاد غر میزنه سرم! همان موقع آذر خانم به اتاق میره و میگه که چیشده؟ چرا جیغ زدین؟ ترنم میگه هیچی داشتیم فیلم میگرفتیم آذر کلافه میشه و میگه مگه نگفتم وقتی من مشتری دارم سر و صدا نکنین فیلم نگیرین؟
الان من قیچی دستم بود اشتباهی پارچه این خانمو قیچی میکردم و خراب میشد کی جوابگو بود؟ بعد از کمی دعوا کردنشون سرزنششون میکنه که قاب عکس پدرشو هم تو این فیلم مسخره شکسته سپیده معذرت میخواد و میگه من اینو میدم درست کنن و میخواد بره که ترنم میگه هنوز فیلم مونده کجا میری؟ و جلوشو میگیره. تو سوله ی فیلمبرداری تبلیغاتی شخصی به اسم ابراهیم در حال آماده کردن بازیگره تا مایع ظرفشویی را چجوری تبلیغ کنه. بهداد کارگردان اون فیلم تبلیغاتی داره نگاه میکنه که صاحب برند مایع ظرفشویی به اسم کلانی کات میده که بهداد بهش میگه ببخشید شما چرا کات میدین؟ اگه مشکلی باشه من باید این کارو کنم! کلانی میگه من از اول از این بازیگر خوشم نمیاد یه جور خاصی لبخند میزنه کسی به مایع ظرفشویی من و برندم توجه نمیکنه!
من صاحب چندتا برند تو اروپا هستم به حرفم گوش بدین! یه بازیگر دیگه انتخاب کنین! آنها باهم بحث میکنن که سوگند از استانبول به بهداد زنگ میزنه و میگه که چجوری میگذره؟ او بهش میگه همه چیز خوبه فقط این کلانی گیر داده که بازیگرتون زیادی خوشگله محصول من دیده نمیشه! او بهش میگه کلانی واسه ما خیلی مهمه نباید از دستش بدیم باهاش راه بیا او قبول میکنه. فریبا رفته به رستوران و اونجارو تبلیغ میکنه و مدام درباره دوست و همراهش پناه حرف میزنه تو لایو که همه ازش میخوان پناهو نشون بده ببیننش اصلا وجود خارجی داره یا نه او میگه فعلا الان تنهام چون یکم تنبله پناه فکر نکنم هنوز از خواب بیدار شده باشه لحظه آخر یه نفر واسش تو لایو کامنت میزاره که بی چشم و رو از پوست گربه واست پالتو میدم بدوزن او با دیدن این پیام جا میخوره و بهم میریزه بقیه پیام میفرستن که بی چشم و رو و بی حیاطو با فریبا بود؟ منظورش کی بود؟
فریبا برای اینکه ذهن فالوورهاش بهم نریزه نسبت به اون میگه سریع که من باید برم الان غذا بخورم تا پناه نیومده ۱ ساعت دیگه منتظرم باشین با یه لایو امروز برنامه های جذابی داریم از دستش ندین و قطع میکنه و تو فکر میره که اون آیدی متعلق به کیه که هرچی بلوکش میکنه بازم با یه آیدی دیگه میاد. ترنم تو اتاقش در حال فیلم گرفتنه و از مادرش استفاده میکنه که او وقتی میفهمه عصبی میشه و ازش میخواد تا پاک کنه و از اون چیزی تو فضای مجازی نزاره او قبول میکنه و میگه باشه پاک کردم! فریبا به خرید میره و اونجا ازش فیلم میگیرن برای تبلیغ کردن اون مغازه سپس از اونجا میرن سمت هتل و اونجارو هم تبلیغ میکنن شب فریبا یه لایو میزاره که به نظرتون به کدوم رستوران تو استانبول برم؟ شما بگین چند موردو.
ترنم و سپیده رفتن به یه کافه تو مرکز شهر و اونجارو دارن معرفی میکنن و باهم شروع میکنن به حرف زدن سپیده با مسخره بازی میگه چسماتو ببند به رویات فکر کن و دستمو بگیره او وقتی این کارو میکنه سپیده کیکی میزنه تو صورتش و میخنده همان موقع از همان شرکتی که فریبا باهاشون کار میکنه بهش زنگ میزنن و ازش میخوان تا یه فیلم واسشون بفرسته تا ببینن میتونن همکاری کنن یا نه ترنم که آرزوش همکاری با همان بوده حسابی خوشحال میشه. فریبا به همراه سوگند و نسترن رفتن به رستوران و فریبا وقتی میفهمه که باید سوشی بخوره عصبی میشه و میگه منو این همه غذا داره چرا باید غذایی که حالم بهم میخوره ازشو بخورم؟
او اوق میزنه و میره سرویس نسترن میره پیشش و باهم برمیگردن به سر میز فریبا که متنفره از سوشی با آب و تاب تعریف میکنه سپس با سوگند دعوا میکنه و میگه منم یه ظرفیتی دارم چجوری با کلی رستوران قرارداد میبندی که برم تست کنم؟ من دیگه جا ندارم! و با عصبانیت از اونجا میره. فریبا وقتی کمی پیاده قدم میزنه تو یه کوچه خلوت متوجه میشه یه مرد دنبالشه او میترسه و میدوعه که ماشینی جلوشو میگیره و بعد گرفتن کیفش اونو میخوان به زور سوار ماشین کنن و ببرن....
نظر شما