خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال هشت پا از شبکه یک سیما | در قسمت چهاردهم سریال هشت پا چه اتفاقی افتاد؟

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید.

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال هشت پا از شبکه یک سیما | در قسمت چهاردهم سریال هشت پا چه اتفاقی افتاد؟
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از  پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال هشت پا تازه ترین سریال شبکه نمایش خانگی را مطالعه می کنید. بازیگرانی نظیر هلیا امامی، سعید جنگیزیان، محمد صادقی، مینا وحید و افسانه چهره آزاد در سریال هشت پا بازی کرده اند. پخش این سریال از ۱۸ مهر آغاز شده است. سریال هشت پا سریالی در ژانر پلیسی جنایی است که هرشب ساعت ۲۲ و ۱۵ دقیقه روی آنتن شبکه یک تلویزیون می‌رود و جایگزین سریال «طوبی» شده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال هشت پا

سرگد کسری تو خونه دست راست خودشو بسته که با دست چپ شروع کنه به نوشتن مادرش میره پیشش و میگه دستت چیشده؟ او میگه هیچی دکتر گفت ببندم تا از دست چپ کار بکشم اینجوری دو نیمکره مغزم فعال میشه و بهم کمک میکنه تو حل مسائل مادرش ازش میپرسه از پریچهر خبر داری؟ ما هرروز باهم حرف میزدیم حال و احوال میکردیم امروز جوابمو نداد نگرانش شدم! کسری میگه نه امروز باهم کاری حرف نزدیم فردا اگه جوابتونو نداد عصر که دیدمش بهش میگم سپس بهش تیکه میندازه بابت اطلاعات دادن به بچه های آگاهی مادرش میگه همه ی اونا بچه های منن همونجوری که قدیم به تو تقلب میرسوندم الانم به اونا تقلب میرسونم جایزه شونو یادت نره بدی بهشون! کسری باهاس کمی حرف میزنه درباره این موضوع و بعد میره. فردای آن روز تو آگاهی از پریچهر بازجویی میکنن و ازش خواستن تا تمام جاهایی که تو طول ۱ هفته قبل رفته و با هرکسی دیدار داشته را بنویسه او مواقعی که با جناب سرگد بوده را نوشته دیدار با دوستان که اونا هرچی ازش میپرسن دوستان منظور کیه؟

او فقط میگه نمیتونم اسمشو بیارم شاید نخواد اینجا اسمش برده بشه ولی زمان و مکان دقیقو نوشتم واستون فرد مورد نظرتون اون ساعت تو اون مکان بوده؟ جواب آزمایش میاد و سرگد قیوم به سرباز خانم میگه تا پریچهر را ببره از اتاق بیرون تا حرف بزنن. همکار سرگد قیوم بهش میگه طبق آزمایش نشون میده که راست میگه و او شلیک نکرده یعنی نفر سومی واقعا وجود داره تو زمان و مکان هایی هم که مدنظرمون بد اونجا نبود بعید میدونم اصلا به این پرونده ربط داشته باشه چه برسه به اینکه خانم شیمیست هم باشه! سرگد قیوم میگه نه اصلا ربط نداره بگین امضاء کنه احضاریه شو و برن پدرش میاد دنبالش و میگه اینجا چخبره؟ از دیشب دلم مثل سیر و سرکه میجوشه! بهم بگین خوب چیشده! پریچهر میگه هیچی سوء تفاهم بود منو کلا با یکی دیگه اشتباه گرفته بودن الانم خداروشکر تموم شد بریم خونه همه چیزو تعریف کنم پدرشو قبول میکنه و راهی میشن.

سرگد قیوم با همکارش حرف میزنه درباره فرد ضارب که یکدفعه یاد عرفان میوفته و عکسشو به قیوم نشون میده سپس میرن عکسو به پریچهر بامداد نشون میدن که او با دیدنش میگه خودشه مطمئنم خودشه همین بود مأمورها چند گروه میشن و یه گروه میرن خونه شو زیر نظر دارن یه گروه میرن محل کارش و یه گروه هم باشگاه ورزشی که همیشه میره را زیر نظر دارن. یکی از مأمورین به بهونه پرسیدن شهریه باشگاه میره داخل و به داخل باشگاه هم یه نگاهی میندازه و با دیدن عرفان میره بیرون و به سرگد قیوم اطلاع میده که داخله. اونا به داخل میرن و با نشون دادن حکمشون میرن سراغ کمد عرفان. او وقتی برمیگرده به رختکن و داخل ساکشو میبینه متوجه میشه اسلحه اش نیست که سرگد میره پیشش و میگه دنبال این اسلحه ای؟ سپس بهش میگه به جرم شلیک به آزیتا مدنی باید باهامون بیای به نظرم هرچی سریعتر اسم و اطلاعات همدست هاتو بدی واست بهتره.

عرفان میگه اصلا نمیدونم واسه چه جرمی منو گرفتین که بدونم همدست هام کیان؟ آنها وقتی میبینن او چیزی نمیگه سرگد قیوم به مأمورین میگه ببرینش انگاری نمیخواد حرف بزنه و اونو با خودشون میبرن. سرگد قیوم به سرگد کسری زنگ میزنه و میگه آزیتا مدنی وقتی به هوش اومده اسم شمارو آورده و میخواد شمارو ببینه اولش فکر کردم شاید اثراته بیهوشیه اما وقتی دیدم اصرار داره کارهاشو کردم که یه سر برین اونجا کسری قبول میکنه و به اونجا میره. وقتی میرسه به آزیتا میگه میخواستین منو ببینین چیزی میخواین بگین؟ او میگه با خودم فکر کردم که چرا وقتی ممکنه دیگه نتونم راه برم و فلج بشم اونای دیگه بیرون واسه خودشون راست راست بچرخن و به ریش من بخنده و فکر کنن که بازی تموم شده واسه همین خواستم بیاین تا چیزهایی که میدونمو بگم کسری میگه میشنوم.

او شروع میکنه میگه داوود و مراد سال ۹۲ از زندان آزاد شدن اونا تصمیم گرفتن که دیگه مصرف کننده نباشن خودشون تولید کنن و همین کارو کردن خودشون پخش میکردن ملیکا دواچی شیمیست بود و حاج علی هم پولو تأمین کرده بود تا ملیکا خودکشی میکنه اما فکر نکنم خودکشی باشه احتمالا کار یعقوبه که از همون موقع خودشو به لالی زده که به کسی جواب پس نده تا حاج علی مرد گفتن فشارش رفته بوده بالا نمیدونیم که بازم حدسم به یعقوبه که کار اون بوده، پول زیادی دستشون اومد جوری که نمیدونستن چیکار کنن چجوری خرج کنن که کسی شک نکنه! اومدن خودشون لابراتور زدن و شروع کردن به تولید. هشت پا حرف میزدن که هرپاشو از دست بده دوباره درمیاره اونا هم قبل از مرگ کسی جایگزینشو پیدا میکردن کسری میپرسه تو چجوری وارد این ماجرا شدی؟

او میگه کودکی و نوجوانی خوبی نداشتم میخواستم پولدار باشم که بهم احترام بزارن دیده بشم واسه همین تو یه مهمونی فهمیدم مراد عاشقم شده منم گرفتمش تو مشتم. حتی مرگ مراد را هم نمیدونم طبیعی بوده یا کشتنش! کسری میگه طبیعی بوده پزشکی قانونی تأیید کرده سپس میپرسه اون خانم شیمیست کیه؟ آزیتا میگه نمیدونم نمیشناسمس چیزی ازش نمیدونم اما اونا باور نمیکنن و میگن دروغ میگی مگه میشه نشناسیش؟ نگهش داشتی بیرون رفتی باهاش آشپزخانه بزنی دوباره؟ فکر کردی از اینجا میری خونه که نقشه میکشی؟ او میگه واقعا نمیدونم کیه سرگد قیوم میپرسه چرا اصرار به دیدن سرگد کیانفر داشتی؟ او میگه درباره پریچهر بامداد ایشون خواستگار این خانم هستن نقشه عارفه و یعقوب بود که پرونده ای برای این خانم درست کنن تا شمارو سرگردان کنن چون داشتین برنامه هاشونو میریختین بهم کسری تو فکر رفته.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال هست پا 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه