خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۱۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۱۱۶ سریال ترکی شربت زغال اخته

عامر با عبداله خان در حال حرف زدنه تو شرکت که عامر سرفه میکنه که عبداله خان میگه مریض شدی؟ او میگه نه فکر کنم به خاطر صبحه آخه رفتم تو دریا عبداله خان از اینکه تو این هوای سرد رفته تو دریا تعجب کرده. بعد از رفتن عامر او به یوسف میگه که عامر را زیر نظر داشته باش یخورده رفتارهاش عجیب شده میترسم خودشو گم کرده باشه ببین چیکار میکنه کجا میره. نورسما به بازار رفته و اندازه بودجه ای که داره یکم خرید میکنه. آذرخش بعد از برنامه با ارطغرل میرن به کافی شاپ و از ارطغرل تشکر میکنه که او میگه خواهش میکنم و از کارش تعریف میکنه آذرخش تشکر میکنه و میگه ممنونم بهم انرژی و انگیزه دادین سپس ارطغرل درباره دادگاه میپرسه که آذرخش میگه تو یه جلسه تموم شد او جا میخوره و میگه تو این مدت کمی که میشناختمش از عشق و علاقه اش نسبت به تو شک نداشتم آذرخش میگه والا اگه دوسم داشت بهم نمیگفت که عاشق کسی شدم نمیخوام بهت خیانت کنم ارطغرل شوکه میشه و آذرخش دلداری میده که حتما رسالتی تو این زندگی مشترک کوتاه بوده.

دوعا پیش شعله و امید رفته که آنها با دیدن جمره خوشحال میشن و باهاش بازی میکنن دوعا به امید میگه میری شیرینی بگیری واسم؟ چون شیر میدم خیلی هوس میکنم امید میره که دوعا بعد از رفتنش درباره وکیل با شعله حرف میزنه و میگه که چیا بهش گفته شعله میگه ببین اول میخوای طلاق بگیری یا نه اگه دوسش داری میتونی ببخشیش غرورو بزار کنار ولی دوعا بهش میگه نه نمیتونم کاراشو هضم کنم همش قیافه اش میاد جلوی چشمام گوشت تنم میریزه چندشم میشه! شعله میگه پس هرکاری که وکیل میگه انجام بده. مهری به ارطغرل زنگ میزنه و میگه چیمن بهم زنگ زد گفت مته خان میره خونه شون پیتزا بخورن و ازم خواست منم برم و ازش اجازه میگیره که ارطغرل قبول میکنه سپس آذرخش هم او را دعوت میکنه تا بیاد او اول قبول نمیکنه اما بعد قبول میکنه.

نیلای حالش بده و حالت تهوع داره که پنبه میره پیشش اما نیلای میگه میخوام بخوابم پنبه میگه باشه بخواب موقع شیر دادن بیدارت میکنم اما نیلای میگه نه بیدارم نکنین همش شیر شیر میکنین بسه دیگه پنبه با کلافگی میره اتاق بچه و به عبداله خان میگه این نیلای واقعا داره خسته ام میکنه با این مکافات داریم! عبداله خان میگه چرا؟ او میگه شیر نمیده بچه رو! دوعا و فاتح میرن اونجا تا سر بزنن به بچه که فاتح هم وزن بچه طلا بهش میده و مصطفی تشکر میکنه ازش. مهری با ارطغرل رفته به خانه آذرخش اینا و با چیمن در حال انتخاب پیتزا هستن مته خان میاد و به آذرخش دسته گلی میده و آذرخش میگن درسته راهم از پدرت جدا شده ولی تو همیشه پسر من خواهی بود سپس دعوتش میکنه به داخل. پنبه به عبداله خان میگه میتونیم یه کاری کنیم به دوعا بگیم به بچه شیر بده اینجوری بچه هاتونم باهم خواهر و برادر میشن و راحت تو به خونه زندگی میکنن و مشکلیم پیش نمیاد عبداله خان میگه من دیگه حوصله ندارم به این چیزا فکر کنم خسته شدم هرکاری میخوای بکنی بکن.

نورسما تو خونه با امید حرف میزنه و میگه بازار بودم اونجا هم خیلی گرونی بود سپس به امید میگه فردا بریم خونه مامانم اینا؟ به بچه هم سر میزنیم که امید میگه میخواستم بیام ولی نمیتونم فردا مراسم سالگرد کاناله تدارکات با ماست تا آخر مجلس اونجام نورسما میگه باشه خودم میرم سپس برای چشم روشنی میگه که باید یه سکه حداقل ببریم که امید میگه ربع سکه کافی نیست؟ اما نورسما میگه نه  ۷ پشت غریبه تمام میارن من واسه برادرزاده ام نمیتونم ربع بدم! من از سکه هایی که واسه عروسی برام آوردن میبرم امید میگه باشه ولی به نظرم الکیه نورسما کلافه میشه. فردای آن روز یوسف عامر را تعقیب کرده و میبینه که با یه گروه تو دریا پریده و در حال شنا کردنه. عامر به خانه میره و صبحانه میخوره که مته خان پیشش میره و از شب گذشته که پیش آذرخش بوده میگه سپس میگه که ارطغرل خان هم بود انگاری درباره کار با آذرخش از صبح باهم بودن عامر کمی حسادت میکنه و عصبی میشه ولی به روی خودش نمیاره.

نورسما به خانه پدرش رفته و اونجا نیلای از فاتح به خاطر هدیه اش تشکر میکنه که فاتح میگه قابل برادرزاده ام را نداره اصلا راسیتش فکر دوعا بود و دوعارو میبره بالا که دوعا از این رفتارش جا میخوره نیلای تشکر میکنه. روزگار زنش میره پیشش و بچه اش را میده بهش و میگه امروز باید مراقبش باشی و میره او و شعله تصمیم میگیرن زینب را پیش سولماز بزارن تا اتمام مراسم پیش او باشه. سپس خودشون حاضر میشن و به مراسم میرن اونجا پلین سراغ شعله میره و میگه من باهاش دو سال تو رابطه بودم و نمیدونم چیشد یهو تو اومدی تو زندگیش ولی باید بگم که وقتی باهات بود با منم بود شعله میگه ناراحت نباش عشق مردها تا زمانی پیششونه که شعله رو ببینن و به داخل میرن. دوعا با فاتح حرف میزنه و میگه که ازدواج کنن اما فاتح به یاد میاره که وقتی او با وکیل در حال حرف زدن بودن تو کافه آدمش میز کناری آنها صداشونو ضبط کرده بوده و میدونه همه اینا یه نقشه ست سپس بهش میگه که نمیخوام تحت فشار بزارمت همینجوری خوبه یادمه گفتی با محرمیت راحت تری منم با همون راحتم دوعا جا میخوره.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه