خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی زغال اخته
در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۱۱ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.
سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند.
در قسمت ۱۱۱ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟
فاتح میخواد بره بیرون که عبداله خان و پنبه جلوشو میگیرن و میگن چیشده؟ دستت چی شده؟ فاتح میگه چیزی نیست باید برم هوا بخورم بهم فشار نیارین و میره پنبه میخواد بره سراغ دوعا که عبداله خان جلوشو میگیره و میگه دخالت نکن پنبه کلافه میشه و میگه آخر شماها منو دق میدین. فاتح تو ماشین به عامر زنگ میزنه و میگه حالم بده عامر میگه من تنهام بیا پیشم. پنبه میره سراغ دوعا و میگه چیشده دخترم؟ حال فاتح خیلی بد بود دستش غرق خون بود! دوعا میگه نمیدونم چیشد پنبه میگه الکی که به خودش صدمه نمیزنه! دیوونه که نیست! دوعا میگه کم نه! عبداله خان پنبه را صدا میزنه تا از اتاق دوعا بیاد بیرون.
آذرخش آخرشب به خونه رفته و شروع میکنه به گریه کردن و به حرف های عامر فکر کردن که بهش گفته بود من تو سفر با یکی آشنا شدم و عاشقش شدم آذرخش میگه چقدر راحت اینارو میگی! من تورو باور داشتم! دوست داشتم میگم چرا این اواخر رفتارت عجیب شده بود فکر کردم مشکلی داری افسرده شدی دنبال این بودم که چجوری حالتو خوب کنم بعد تو از عاشق شدنت به من میگی؟ واقعا متاسفم واست و میره از پیشش. آذرخش با یادآوری این حرفا گریه میکنه که مادرش اونو میبینه و میگه چیشده؟ چرا گریه کردی؟ آذرخش میگه من و عامر از هم جدا شدیم سولماز میگه چی؟
مگه میشه؟ امروز حالش خوب بود با لب خنده رفت بیرون! آذرخش میگه بهم گفت عاشق شده سولماز تعجب میکنه و میگه کی؟ کی هست؟ مگه میشه یه مرد بیاد تو روی زنش اینو بگه؟ آذرخش میگه شده دیگه خیلی خونسرد بهم گفت سولماز میگه باور نمیشه! از عامر توقع نداشتم آذرخش میگه منم نداشتم با خود م میگفتم اگه یه روزی به طلاق کشیده بشه کارمون واسه اختلاف عقیده ست نه واسه این موضوع سپس گریه میکنه که سولماز اونو در آغوش میگیره و آرومش میکنه و خودشم گریه میکنه. فاتح ماجرارو برای عامر تعریف میکنه که عامر بهش میگه دروغ گفته مگه دوعا همچین زنیه که صبح با یکی آشنا بشه بعد شب بره باهاش بخوابه؟ محاله!
فاتح میگه چرا باید همچین دروغی بگه؟ اون که میدونه جنی میشم! عامر میگه به خاطر همین از قصد این کارو کرده که اونو درک کنی که چه عذابی کشیده! فاتح جا میخوره و میگه دوعارو باش یعنی میگی مطمئن باشم؟ عامر تایید میکنه و فاتح میگه آذرخش خانم کجاست؟ عامر میگه که ما جدا شدیم چند ساعت پیش این تصمیممو گرفتیم فاتح جا میخوره و عامر میخواد که به کسی چیزی نگه تا خودش به داداشش بگه. فردای آن روز فاتح میره پیش دوعا که دوعا میپرسه دستت چطوره؟ او میگه حس نداره سپس دوباره انگشترو میگیره سمتش و ازش خواستگاری میکنه دوعا میگه چیکار میکنی؟ حرف های دیشبمو فراموش کردی؟
فاتح میگه نه هنوز صدات تو سرمه و داره میپیچه ولی انقدر دوست دارم که نمیخوام از دستت بدم تو منو ببخش منم تورو و حلقه را دستش میکنه و میره که دوعا جا میخوره و با خودش میگه این فاتح بود؟ اون الان باید اینجارو میزاشت رو سرش! تو خونه آذرخش به همه میگه که از عامر جدا شده و چرا اونا باور نمیکنن و میگن نمیشه یه جای کار میلنگه و این وضعیتو عادی نمیدونن! چیمن به دوعا زنگ میزنه و خبر میده بهش که دوعا میگه بعد از صبحانه میام اونجا. سر میز صبحانه نورسما با امید حرف میزنه و میگه دیگه نمیزارم کسی تو زندگیمون دخالت کنه و رابطمونو خراب کنه و ازش میخواد تا باهمدیگه آشتی کنن امید میگه باشه و باهم خوب میشن.
سر میز صبحانه پنبه انگشتر دوعارو میبینه که دوعا میگه هدیه فاتحه نیلای میگه یجورایی هدیه منو ببخشه فاتح تایید میکنه و میگه دوست داشتم هدیه خریدم مشکلی داری؟ دوعا میگه من بعد از صبحانه میرم پیش مادرم با جمره فاتح میگه میرسونمت. بعد از رسوندن دوعا تو شرکت به یوسف میگه دوربین دم در کانالو گیر بیار میخوام بدونم دوعا با کی رفته و پیرینت خطشم میخوام یوسف میگه باشه. تو خونه دوعا به آذرخش میگه من نمیفهمم چجوری همچین چیزی شده؟ امکان نداره عمو عامر همچین کاری کنه! آذرخش میگه حالا که شده سپس ازشون میخواد درباره او دیگه حرف نزنن و حرفو میکشونه سمت جمره.
دوعا بهش میگه مامان جون من همیشه پیشتم آذرخش میگه میدونم عزیزم سپس دوعا به طرف خانه برمیگرده. آذرخش به عامر زنگ میزنه و میگه وسایلتو جمع کردم کجا بفرستم؟ عامر میگه خوبی؟ آذرخش میگه کجا بفرستم؟ عامر میگه میگم بیان بگیرن آذرخش میگه ممنون میشم همین امروز بیان و قطع میکنه. شعله به کانال رفته و درباره تدارکات جشن تولد کانال با روزگار حرف میزنه پلین از آصلی منشی روزگار میپرسه اون کی بود؟ آصلی میگه تدارکات جشنو انجام میده. دوعا به خانه برگشته و به پنبه و نیلای میگه که آذرخش و عمو عامر جدا شدن اونا جا میخورن و دلیلشو میپرسن که دوعا تعریف میکنه و وقتی میفهمن که فردا سالگرد پنبه و عبداله خان هستش نیلای فکری به سرش میزنه و میره تو اتاقش.
نظر شما