گفتگوی اختصاصی با میترا رفیع ؛ بازیگر سریال گیلدخت
عشق «گلنار» عشقی آوانگارد و زیباست!
با میترا رفیع، بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر فجر در سال ۸۶ که این هفته ها سریال گیلدخت با هنرنمایی این آرتیست در حال پخش است، گفتگو داشته ایم
صفحه اقتصاد - عباسعلی اسکتی : میترا رفیع، متولد ۱۲ اسفند ۱۳۷۳، در تهران، فوق لیسانس بازیگری، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است که در کارنامه هنری او می توان به سریال های از سرنوشت، بی همگان، فیلم های سینمایی مجدلیه مقدس، من می ترسم، کلمبوس و نمایش های پر مخاطب خانه ی برنارد آلبا، دوزخ، باغ آلبالو، نقطه چین ها، اسب های پشت پنجره و مونولوگ کافه پولشری اشاره کرد. با میترا رفیع ، بهترین بازیگر زن جشنواره تئاتر فجر در سال ۸۶ که این هفته ها سریال گیلدخت با هنرنمایی این آرتیست در حال پخش است، گفتگویی مفصل داشته ایم که با هم می خوانیم.
*چرا از بین فعالیت های هنری، بازیگری را انتخاب کرده اید و بیشتر دوست دارید چه نقش هایی را بازی کنید؟
ورود من به این عرصه در زمانی رخ داد که حتی نوجوان هم نبودم و یک کودک، قطعاً کاری را به دلخواه انجام می دهد که متناسب با روح و تواناییهای ذهنیاش باشد. از طرفی وقتی شما به عنوان یک انسان دست به کاری هنری می زنید، لزوماً هدفتان این نیست که «هنرمند محسوب شوید» که حالا بخواهید انتخاب کنید «کدام رشته هنری؟»، بلکه شما به عنوان کسی که در کاری مشخص توانایی و به آن علاقه هم دارد دست به کار می شوید و در نهایت در کتهگوری آن حرفه قرار می گیرید، که از قضا کار مورد علاقه من که به آن مشغول هستم، کاری هنری محسوب می شود. از طرفی، هنرهای تجسمی شاخه دیگری از هنر است که من در دایره ای محدودتر به آن مشغول هستم؛ نقاشی و خط-نقاشی کارهایی هستند که برای من محبوبند و انجامشان می دهم. نوشتن داستانهای کوتاه (داستانک) و شعر، کارهای مورد علاقه من هستند، اما شغل من که زمان و انرژی اصلیام را صرف آن میکنم، مربوط میشود به هنرهای دراماتیک و بازیگری.
*نقش شما در گیلدخت چه ویژگی هایی داشت که آن را پذیرفتید و این سریال چه حرفی برای گفتن دارد؟
پاسخ دادن من به این پرسش که «این سریال چه حرفی برای گفتن دارد؟» چیزی نیست جز محدود کردن حرف و هدف این مجموعه؛ هر کسی از ظنّ ِخود میتواند همراه این سریال شود و هر جنبهای از آن را که به روحیاتش و ذهنیاتش نزدیکتر است، شالوده و بُن مایهی این سریال بداند. می تواند عاشقانه، تاریخی، اجتماعی یا هر چیز دیگری باشد. اما دربارهی ویژگیهای کاراکتر گلنار که من را ترغیب به نقش آفرینی در این شخصیت کرد، در نگاه اول شجاعت او بود. در واقع شجاعتی که با انتخاب خودش آن را برمیگزیند و در بحرانها بین ترسو بودن و دلاوری، دلاوری را انتخاب میکند. این مسئله گلنار را در ذهن من از تمام کاراکترهای خانمی که در آن دوران ترسیم شده اند، جدا می کند. شجاعت گلنار پس از عبور از ترس به دست آمده، پس ارزشمند است، زیرا شجاعتی که پیش از شناختن ترس به دست آمده باشد، حماقت است. شجاع کسی است که ترس را عمیقاً شناخته است، اما مثل گلنار ترسش را با دست کنار زده و دلیر می شود. از طرفی، عشق او به عنوان دختری که در قیود و محدودیتهای عهد قجری زندگی می کند، عشقی آوانگارد و دوست داشتنی بود و تیزهوشیاش در لحظات خطر مرا مجذوب گلنار کرد. این همه و همه، مرا برای گلنار بودن مشتاق کردند.
*استقبال از این اثر و مخصوصا بازتاب نقش شما برای خود شما چگونه بوده است؟
با توجه به شرایط حاکم بر جامعه و اتفاقاتی که در ارتباط با قشر جوان ما که اساساً مخاطبان اصلی ملودرامهای عاشقانهی مدرن یا تاریخی هستند رخ داد، توجه و مهر مخاطب بسیار بیش از انتظار من بود. از طرفی، چون مخاطب با گلنار بلافاصله بعد از مواجهه اش با نقش قبلی ام یعنی النازِ بی همگان مواجه می شد، نگرانی اینکه آیا گلنار را به عنوان دختری عاشق از عهد قجر می پذیرد یا نه، با من بود، تا اینکه پخش شروع شد و خدا را شکر می کنم که بهترین اتفاقها رخ داد و مخاطب همراه و پذیرنده من بود، چون علاوه بر اینکه جنس بازی در کارهای تاریخی متفاوت است و بازی در نقش گلنار برای من فرمول دیگری داشت؛ گریم، لباس، صحنه و فضاسازی ها هم بسیار به خلق تصاویر بدیع کمک می کردند و باعث تفکیک کاراکتر گلنار از کاراکتر الناز می شدند و مخاطب خدا را شکر با آغوش باز مرا به گلنار بودن پذیرفت.
*شما چهره خوبی دارید، خوش چهره بودن چقدر در بولد شدن یک هنرمند موثر است؟
اول اینکه از نظر لطف شما ممنونم، ولی در واقع این مطلب چیزی است که خود فرد در آن دخل و تصرفی ندارد و نتیجه آفرینشِ اوست. هرگز فراموش نمی کنم که زیبایی و جوانی را «زمان» از بین خواهد برد و چیزی که همواره با ما انسان ها باقی میماند، عشق است و میل به انسان بودن.
پاسخ به سوال شما برای شخصی با ذهنیت من دشوار است و از طرفی، هیچ چیز قطعی نیست. کسی که به چشم من بسیار زیبا می آید، ممکن است از نظر دیگری زیبا نباشد و برعکس. به نظر من برای مردم و مخاطب، مهم مقبول و محبوب بودن است و نه زیبایی. هم من و هم شما انسان های زیادی را می شناسیم که صورتشان زیباست و از تناسبات زیباییشناسانه برخوردار هستند، اما بر اثر نوع زندگی، کردار و تصمیماتشان به مرور زشت و نازیبا به نظر می رسند. مخاطب هم از این امر مستثنا نیست و برای دوست داشتن یک هنرمند بیشتر به قلبش مراجعه می کند تا چشمش!
*پیشنهاد و یا فعالیتی در زمینه مدلینگ نداشته اید؟
بسیار! چه پیش از مُعرّفی شدنم در دنیای تصویر و چه حالا، این لطف و توجه به من برقرار بوده است، اما تا الآن تمایلی به این مسئله نشان ندادهام و همکاری حرفهای نداشتهام.
*جلوی آینه تمرین جایزه گرفتن می کنید؟
شنیدهام که خانم کیت وینسلت مثل بسیاری از هنرپیشگان که درباره رویابافیهای خودشان پیش از پیروزی صحبت می کنند، گفته اند بارها دریافت جایزه اسکار را با در دست گرفتن شامپوهای سرشان تمرین کرده اند، ولی من اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم که تلاشم بر این است که بهترین تصمیم و بهترین عملکرد در لحظهی «حال» از من سر بزند. هرگز هیچ رویای شخصی و کاری را دنبال نکرده ام و تمام رویاهایم جمعی هستند. کُره زمینی سالم و درخشان، صلح ابدی، جنگل های انبوه، دریاهایی پاک، مردمی شاد، هموطنانی آرام، مدیریت هر جامعه ای با مدیران شایسته، اینها هستند که رویاهای منند. در زمانی که در حال مطالعه برای کنکور بودم، به من می گفتند: «تخیل کن! تخیل کن که در دانشگاه تهران در حال تحصیل در رشته مورد علاقه ات هستی و…» اما من تنها کاری که آن روزها می کردم، یادگیری این صفحه از کتاب و رفتن به صفحه بعدی برای یادگیری مطالب بعدی بود و در زمان اعلام نتایج کنکور در کارشناسی با رتبه 16 و در کارشناسی ارشد با رتبه 4 وارد دانشگاه سراسری تهران و دانشکده سینما و تئاتر شدم و در رشته مورد علاقه ام تحصیل کردم، چرا که به تصمیم درست و عملکرد درست در لحظه حال معتقد هستم، در جهانی واقعی. البته روشهای دیگر را رد نمیکنم.
*با سریال بی همگان به چهره ای شناخته شده تبدیل شدید و حالا یک نقش خوب در سریال گیلدخت، آیا حالا شما سلبریتی هستید؟
سلبریتی در لغت به معنای شناخته شده است،Celebrity یعنی فردی که در جماعتی مشخص نامدار و مشهور است، حالا این شهرت می تواند میان جمعیت یک شهر باشد یا یک کشور و یا در کل جهان. در فارسی اما به خاطر حواشی زیادی که برای این واژه ایجاد کرده اند، معنی اصلی آن فراموش شده است. به هر حال هر سریال یا فیلمی که با استقبال مخاطب مواجه شود، برای عواملش شهرت به همراه دارد. اگر گیلدخت و بی همگان توسط مردم دیده و دوست داشته شده اند، پس در ادامه نام و صورت ما هم شناخته شده است.
*تجربه بازی و کارگردانی در تئاتر! این هنر کجای زندگی شما قرار دارد؟
اساساً ورود من به دنیای هنرهای نمایشی از طریق هنر تئاتر اتفاق افتاد. در ادامه هم فعالیت در تئاتر بود که مرا به این حرفه آشناتر و نزدیکتر کرد و حتی روی صحنه تئاتر برای اولین حضورم جلوی دوربین انتخاب شدم. تحصیلاتم نیز کاملا در رشته بازیگری تئاتر بوده است. در زمان دانشجوییام به ضرورت ماده های درسی کارهایی را کارگردانی کرده ام که با آنها در فستیوال هایی نیز شرکت کرده ام، اما بعد از فارغ التحصیل شدن، تمرکزم را روی علاقه اصلی ام یعنی بازیگری گذاشتم. از طرفی، بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون همه از یک جهان می آیند، اما با مهندسی و علوم متفاوت! پس از یکدیگر جدا نیستند، بنابراین چون بازیگری حرفهی محبوب من است، فعالیت در تئاتر، سینما و تلویزیون را دوست دارم.
*نظر مخاطبانتان مخصوصا در دنیای مجازی چقدر برای شما اهمیت دارد و تاکنون کامنت جالبی داشته اید که در ذهنتان بماند؟
در زندگی عادی ام تنظیمات ذهنم به گونه ای است که نظر دیگران را می شنوم، اما مسیرم را بر اساس، اهداف و عواطف و عقاید شخصی ام پیش می برم، ولی نسبت به محبت، تشویق و توجّه مخاطب همیشه شنوا و سپاسگزارم.
تا آنجا که می توانم پاسخ محبت ها و نظرهای مهرآمیزشان را می دهم و وقتی زمان و انرژی ام تمام می شود، از اینکه نتوانسته ام پاسخگوی تک تکشان باشم، غصه می خورم. جالبترین حضورشان برای من زمانی است که در مورد کاراکترهایی که بازی کرده ام، با من صحبت می کنند. کسانی بوده اند که به خاطر سرنوشت الناز در سریال بی همگان در وویسهای اینستاگرامی زار زار گریه می کرده اند، یا از مرگ عزیزانِ نقشم و شکست عشقیِ کاراکترهایم همراه با من رنج می برده اند، یا کسانی که در خلالِ پخش گیلدخت از من در برابر آصف (بَدمَنِ قصه) مراقبت می کنند و نگران هستند که من شناسایی نشوم! در قسمتی که مشخص شد معشوقِ گلنار زنده است، می توانم بگویم دایرکت اینستاگرامم از شدت پیامها منفجر شد!
*دوست دارید در کنار کدام هنرپیشه ها و برای کدام کارگردان ها بازی کنید؟
برای کار کردن با تمام کارگردان هایی که صاحب نظر و مؤلّف هستند، مشتاقم. کارگردان های زیادی در ایران و جهان هستند که آثارشان را دوست می دارم و تصور اینکه بخشی از آثار هنری شان باشم، برای من خوشایند است. آرنوفسکی، میشل هانکه و… کارگردان های محبوب من هستند، اما درباره انتخاب کار همیشه این مختصات نقش و مهندسی قصه (فیلمنامه) است که برایم اولویت دارد. درباره بازیگرهای مقابل هم اگر بخواهم صادق باشم، باید بگویم خانم ها و آقایان بسیاری هستند که در سینمای جهان و سینمای ایران دست کم یک بار و در یک سکانس مشخص شیفته حضور و هوششان شده ام و تحسینشان کرده ام و فکر می کنم قرارگیری در مقابل هر کدام از آنها و بازی کردن جلوی دوربین هر کارگردانی که حتّی از یک فیلم او لذت برده باشم، می تواند برای من آورده های ارزشمندی داشته باشد و به من بیاموزد؛ کارگردانانی که صاحب نگاه و اندیشه هستند، جهانبینی و زیباییشناسیِ مشخص و عمیقی دارند را ستایش میکنم.
*سختی ها و شیرینی های بازیگری از نظر شما چیست؟
مثل تمام کارها! با این تفاوت که شیرینی های کوچک و نتایج دلپذیرِ اندکش را همه می بینند، اما رنج های بزرگ و سختیهای طاقتفرسا و بیشمارش فقط برای صاحبان این حرفه است و از دیده ها پنهان.
*یک اتفاق ایده آل همین الان برای شما چه می تواند باشد و فکر می کنید ده سال بعد کجا باشید؟
این روزها اتفاق ایده آل برای هر ایرانیِ حقیقی میتواند آرامش کشورش و دلخوشی مردمش باشد. آرزو می کنم همه مردم دلشاد، با آرامش قلب، با شأن و منزلتی که لایقش هستند زندگی کنند. در مورد ده سال آینده هم باید بگویم؛ مثلاً شاید دیروز من روحم هم خبر نداشت- امروز باران میبارد- یا نمی دانستم -قرار است کتابی از جومپا لاهیری را بخوانم- یا نمی دانستم قرار است- ساعت شش عصر گلگاوزبان بنوشم- ، پس چگونه میتوانم دربارهی ده سال دیگر نظری داشته باشم؟ قبلاً هم اشاره کردم، واقع گرا هستم و در «اکنون» زندگی می کنم و تلاش می کنم درست ترین عملکرد را در لحظه حال داشته باشم.
نظر شما