خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران

در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.

در قسمت ۳۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟‌ 

سوزان و یامان تو حیاط کلوب در حال راه رفتنن و سوزان درباره گل کاری های اونجا با یامان حرف میزنه و یامان میگه دستت به هرچی میخوره قشنگتر میشه. بعد از رفتن اونا ثریا میاد پیش یامان و پیشنهاد میده شب برن با بچه هاشون شام بیرون یامان که دیگه از سوزان خوشش میاد ناچارا قبول میکنه. پلیس ها به بانک اومدن و اظهارات اورهان را ثبت میکنه و همه میان جلو و از اورهان تعریف و تشویقش میکنن و شنگول پزشو میده که شوهر منه. استاد بوراک میاد داخل کلاس و میگه استادتون نیومدن واستون بازی درنظر گرفتم و اونارو گروه بندی میکنه و به هرکدومشون معما میده تا حل کنن.

هر معما اونارو به یک جایی میبره که اونجا باز یه معمای دیگه ست هرکی بتونه زودتر سه تا پرچم یعنی سه تا معمارو حل کنه برنده ست. جواب معمای گروه قرمز که عمر اینا هستن درخت بود و آسیه حل کرده بود و اونا میرن پیش درخت و اونجا درباره معمای بعدی فکر میکنن. جواب معمای گروه برک اینا آینه بود که آیبیکه فهمیده بود سپس دخترها به دستشویی دخترها و پسرها به دستشویی پسرها رفتن تا دنبال پرچم بگردن که دخترها پیدا کردن. معمای بعدی گروه آبی مجسمه بوده که پرچم بعدی را پیدا میکنن اما تو حل معمای آخر میمونن و تو حیاط دنبال توپ میگردن چون فکر میکنن جواب توپه.

گروه قرمز برک معمای بعدی را حدس میزنه و میگه جواب در! و پرچم را پیدا میکنن آنها جواب معمای آخرشو هم میفهمن که جوابش دروازه بوده و بهشون میگن دیگه تلاش نکنین ما برنده شدیم و خوشحالی میکنن که عمر میگه حالا یکبارم شما برنده بشین چیزی نمیشه که. تو آشپزخانه کلوب فاطما نشسته و پاهاشو دراز کرده و مدام به شنگول و بقیه دستور میده تا کار کنن شنگول کلافه میشه و میره پیش آکیف تا گلگی کنه فاطما میگه گردن و کمرم درد میکنه نمیتونم زیاد کار کنم گفتم با سالن ماساژ هماهنگ کنین برم اونجا آکیف به خاطر سوتی که دست فاطما داده قبول میکنه که شنگول جا میخوره و میگه یعنی چی؟ مگه میشه!

بعد از مدرسه آسیه میگه من برم برای مصاحبه کاری آیبیکه میگه امروز روز اول کاری برکه ازم خواسته برم پیشش تنها نباشه تو گل فروشی کار میکنه و میره. سوسن به لیدیا میگه یه لحظه وایسا باید با هم حرف بزنیم و سنگامونو درباره یه مسئله ای وا بکنیم لیدیا میگه خوب درباره چی؟ سوسن میگه امشب مادرم با پدرت میخوان برن شام بیرون و از ما هم میخوان باهاشون بریم هم نباید بریم هم باید جلوی اونارو هم بگیریم لیدیا میگه اصلا نباید بشه! محاله! تو یه مورد باهم هم نظریم سوسن میگه خوب دیگه من برم پیش دوست پسرم لیدیا میگه آدم نمیشی تو منم میرم خونه.

آیبیکه میره پیش برک و صاحب کارش بهش خوش آمد میگه و میره. آنها تصمیم میگیرن تا باهمدیگه برن دسته گلی که سفارش گرفتن را تحویل بدن و یه کمی هم موتور سواری کنن. آسیه به عمر زنگ میزنه و میگه دیر رسیدم یکی دیگه رو استخدام کرده بودن. او کنار دریا تو ساحل دختریو میبینه که گیتار میرنه و بهش میگه خوب ساز میزنی میخوای باهم کار کنیم؟ تو گیتار بزن من میخونم پولشم نصف نصف اون دختر که اسمش آلیناست قبول میکنه. او گیتار میزنه و آسیه آهنگ میخونه که کم کم آدما جمع میشن و پول میدن بهشون.

اوگولجان سر کار تو کارواشه و رو ماشین اول اسم خودش و الیف را مینویسه و قلب میکشه و عکس میگیره و میفرسته واسش الیف خوشحال میشه ولی با دست پس میزنه و با پا پیش میکشه. از طرفی یاسمین برای تولگا پیام میفرسته و میگه باهام قهری؟ توروخدا قهر نکن باهام خوب باشیم مثل قبل! تولگا میگه نه بابا مگه بچه ایم؟ قهر چیه؟ خیالت راحت و میخنده. سوسن و عمر هم با همدیگه وقت میگذرونن و درس میخونن و باهمدیگه خوش میگذرونن. تو کلوب لیدیا پیش یامان میره و میگه من اصلا نمیتونم اون زن و دخترشو تحمل کنم!

درسته اون زن شیکه ولی بابامو هم میشناسم نمیتونه عاشق اون زن بشه! یامان میگه عشق و عاشقی چیه؟ یه شام ساده ست! چه زود بزرگ شدی این چیزارو میفهمی! لیدیا میگه بله بزرگ شدم من برم به کارم برسم دیگه و میره. لیدیا پیش عمر میره و میگه اومدی! عمر میگه آره ولی امشب میرم آشپزخانه لیدیا بار تو ذوقش میخوره. یامان پیش ثریا میره و میگه انگاری دخترم رضایت نداره به این شام و رابطه مون بهتره یکم آروم‌تر پیش بریم ثریا جا میخوره و میگه چی؟ این که پیشنهاد خودت بود! تازه میگفتی بریم زیر یه سقف چیشد؟

یامان میگه میدونم ولی بچه هامون اولویتمون هستن دیگه آروم‌تر پیش بریم بهتره ثریا کلافه میشه و با عصبانیت میره. نباهت و آکیف از دور اونارو میبینن و نباهت به آکیف میگه که دیدی چجوری رفت از پیش یامان؟ خیلی عصبی بود و ماجرای شب گذشته که سوزان و یامان باهم تو حیاط هتل حرف زده بودن را بهش میگه که آکیف خوشحال میشه و میگه یامان موزمار و میخنده.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه