خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۷۴ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۷۴ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۷۴ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

دوعا پیش نورسما میره و میپرسه چخبر؟ او میگه امروز بالاخره با امید قرار گذاشتم دوعا حسابی خوشحال میشه و بیشتر از خود نورسما هم خوشحال میشه. سر میز شام نیلای تو گردنی دوعارو میبینه و میگه جدیده؟ دوعا تایید میکنه که نیلای میگه هدیه بی مناسبت؟ فاتح کاری کردی که هدیه خریدی؟ فاتح عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه و میگه با من از این شوخیا نکن! نیلای معذرت خواهی میکنه ولی میگه اگه کاری نکرده بودی جبهه نمیگرفتی!

پنبه وقتی میفهمه که دوعا داره فاتح واسش ماشین میخره با طعنه به عبدالله خان میگه که ماشینش قدیمی شده و عبدالله خان میگه باشه ماشینتو عوض میکنم دوعا پیشنهاد میده که برن فردا به همان نمایشگاه پیش آیلین که فاتح سریع گارد میگیره که دوعا جا میخوره فاتح میگه آخه ماه های آخرته سنگینی اذیت میشی دوعا میگه چه ربطی داره فاتح من که هرروز بیرون میرم فاتح استرس میگیره از این نزدیک شدن دوعا به آیلین. بعد از شام نورسما با پدر و مادرش درباره امید حرف میزنه عبدالله خان میگه اگه میخوای ازدواج کنی بکن ولی راضی نیستم نورسما دلیلشو میپرسه که عبدلله خان میگه الان عشق کورتون کرده تفاوتاتون نمی بینین!

تو ساعت میزاری واسه نماز صبح اون از صدای زنگ گوشیت کلافه میشه، تو اونور نماز میخونی اون یه ور دیگه گیتار میزنه، بعد میخواد دوستاشو بگن بیاد خونه تو میخوای چیکار کنی؟ نورسما میگه ما هم یه روشی پیدا میکنیم کنار میایم پنبه هم پشت نورسما درمیاد که عبدلله خان در آخر قبول میکنه نورسما خوشحال میشه و ازشون تشکر میکنه و دستشونو می بوسه. فردای آن روز نورسما به اتاق دوعا میره و بهش میگه گفتم به مامان اینا و قبول کردن دوعا حسابی خوشحال میشه و بغلش میکنه پنبه به اونجا میره که نورسما به دوعا میگه که راسیتش مامانم بابامو راضی دوعا اول جا میخوره و لبخند میزنه که فاتح میاد و میگه چخبره اینجا؟

نورسما میخواد بگه که پنبه میگه بریم تو سالن حرف بزنیم. تو سالن نورسما میگه ایشالله با اجازه مامان و بابا قرار امید بیاد خواستگاریم نیلای جا میخوره و میگه چی؟ بابا؟ پنبه به نیلای میگه باشی شده پدرش سپس مصطفی و فاتح نورسمارو در آغوش میگیرن و واسش آرزوی خوشبختی میکنن. یکی از همکلاسی های محمد که دانش آموزشی استثناست بهش به دروغ میگه چیمن عاشقته سپس تو گوشش میخونه و راضیش میکنه که بره تو سرویس بهداشتی و چیمن را ببوسه وگرنه چجوری چیمن میخواد بفهمه که  تو دوسش داری! محمد هم همین کارو میکنه که چیمن بهش میگه تو داری چیکار میکنی؟

یکی از ناظم ها که سر و صدای چیمن را میشنوه میره و میپرسه چیشده که دوست چیمن بهش میگه محمد یکدفعه اومد به چیمن نزدیک شد سپس آنها را به اتاق آذرخش میبرن. محمد میگه که به خدا کاری نکردم اون ازم خواست تا همچین کاری کنم و اسم همکلاسیشو میده آذرخش میگه شما برین من به حساب اون میرسم سپس صداش میزنه و بهش میگه که یکبار دیگه از این شوخیا بکنه میره شورای انضباطی! دوعا میره پیش پنبه که میگه هنوز حاضر نیستین؟ پنبه میگه حوصله ندارم زنگ بزن کاتالوگو بفرسته اینجا دوعا قبول میکنه. نورسما پیش امید رفته و بهش این خبر خوبو میده که مادر و پدرش راضی شدن امید از خوشحالی اونو تو هوا میچرخونه و باهمدیگه رویا بافی میکنن.

شعله تو رستوران از مصطفی میخواد تا به عامر زنگ بزنه و ساعت ۸ بکشونتش اینجا سولماز وقتی دلیلشو میپرسه شعله واسش میگه. آیلین به خونه پنبه اینا رفته که ویلا با دیدنش به دوعا میگه اصلا آدم درستی نیست حواست باسه نباید میاوردیش خونه دوعا به خاطر ذهنیت منشیش کلافه میشه و میره نیلای به نورسما هم میگه که اونم باورش نمیکنه و میگه آدم شناس شدی؟ و برمیگردن پیش بقیه. فاتح به خونه برمیگرده و با دیدن آیلین شوکه میشه و دست و پاشو گم کرده. عامر به رستوران رفته که میبینه آذرخش اونجارو درست کرده عامر سورپرایز میشه حسابی که آذرخش ازش خواستگاری میکنه عامر قبول میکنه و همدیگرو می بوسند.

بعد از خوردن شام آیلین میخواد بره که فاتح میره بدرقه اش کنه که تو حیاط باهاش دعوا میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکردی؟ واسه چی اومدی؟ آیلین تعریف میکنه و با کلافگی میگه دوعا خواست بیام چی میگفتم بهش؟ که با شوهرت خوابیدم نمیام؟ اونا باهم دعوا میکنن که دوعا حرفاشو میشنوه اما به روی خودش نمیاره. وقتی به اتاقش میره گریه میکنه و میگه چطور تونستی اینکارو بکنی؟! من بهت اعتماد کرده بودم!....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه